💬خاطرات #فرمانده_اسماعیل
#همسفر_اشک🏴
💠روزی از میدان شهدای تهران می گذشتیم. از ستاد مشترك برگشته بودیم و راهی شهر مقدس قم بودیم. صدای #روضه_حضرت_زهرا (س) در آن میدان – كه از سوی یك نوار فروشی بلند شد- #آقا_اسماعیل را به خود گرفت و او بود كه با شنیدن نام آن حضرت ، همراه با آن نوای غم انگیز ، دل از دست داد.
سردار نزد نوار فروش رفت و گفت: «این نوار را بده!»
وی پاسخ داد: «این نوار برای كسی است و اگر شما خواستید ، فردا برایتان می آورم.»
آن روز برای تهیه آن نوار ، در تهران ماندیم. به آقا اسماعیل گفتم: «ماشین كه ضبط ندارد!»
او از پول خودش مبلغی را به من داد و گفت: «برو یك ضبط برای ماشین بخر.»
ضبطی خریدم و فردای آن روز نوار هم تهیه شد و با ذكر مصیبت زهرای مرضیه و اشك و اندوه سردار هم سفر شدم:
🏴سنیه ام سینای عشق و دیده ام دریای اشك
بر دلم بنوشته ام با خط خون انشای اشك
📝راوی: دکتر محمد صالحی(راننده سردار شهید دقایقی)
@shahiddaghayeghi
💬خاطرات #فرمانده_اسماعیل
#همسفر_اشک🏴
💠روزی از میدان شهدای تهران می گذشتیم. از ستاد مشترك برگشته بودیم و راهی شهر مقدس قم بودیم. صدای #روضه_حضرت_زهرا (س) در آن میدان – كه از سوی یك نوار فروشی بلند شد- #آقا_اسماعیل را به خود گرفت و او بود كه با شنیدن نام آن حضرت ، همراه با آن نوای غم انگیز ، دل از دست داد.
سردار نزد نوار فروش رفت و گفت: «این نوار را بده!»
وی پاسخ داد: «این نوار برای كسی است و اگر شما خواستید ، فردا برایتان می آورم.»
آن روز برای تهیه آن نوار ، در تهران ماندیم. به آقا اسماعیل گفتم: «ماشین كه ضبط ندارد!»
او از پول خودش مبلغی را به من داد و گفت: «برو یك ضبط برای ماشین بخر.»
ضبطی خریدم و فردای آن روز نوار هم تهیه شد و با ذكر مصیبت زهرای مرضیه و اشك و اندوه سردار هم سفر شدم:
🏴سنیه ام سینای عشق و دیده ام دریای اشك
بر دلم بنوشته ام با خط خون انشای اشك
📝راوی: دکتر محمد صالحی(راننده سردار شهید دقایقی)
@shahiddaghayeghi
💬خاطرات #فرمانده_اسماعیل
#همسفر_اشک🏴
💠روزی از میدان شهدای تهران می گذشتیم. از ستاد مشترك برگشته بودیم و راهی شهر مقدس قم بودیم. صدای #روضه_حضرت_زهرا (س) در آن میدان – كه از سوی یك نوار فروشی بلند شد- #آقا_اسماعیل را به خود گرفت و او بود كه با شنیدن نام آن حضرت ، همراه با آن نوای غم انگیز ، دل از دست داد.
سردار نزد نوار فروش رفت و گفت: «این نوار را بده!»
وی پاسخ داد: «این نوار برای كسی است و اگر شما خواستید ، فردا برایتان می آورم.»
آن روز برای تهیه آن نوار ، در تهران ماندیم. به آقا اسماعیل گفتم: «ماشین كه ضبط ندارد!»
او از پول خودش مبلغی را به من داد و گفت: «برو یك ضبط برای ماشین بخر.»
ضبطی خریدم و فردای آن روز نوار هم تهیه شد و با ذكر مصیبت زهرای مرضیه و اشك و اندوه سردار هم سفر شدم:
🏴سنیه ام سینای عشق و دیده ام دریای اشك
بر دلم بنوشته ام با خط خون انشای اشك
📝راوی: دکتر محمد صالحی(راننده سردار شهید دقایقی)
@shahiddaghayeghi
خاطرات فرمانده اسماعیل-۲.mp3
1.29M
#اختصاصی
💬 خاطرات #فرمانده_اسماعیل
#همسفر_اشک🏴
💠 روزی از میدان شهدای تهران می گذشتیم. از ستاد مشترك برگشته بودیم و راهی شهر مقدس قم بودیم. صدای #روضه_حضرت_زهرا (س) در آن میدان – كه از سوی یك نوار فروشی بلند شد- #آقا_اسماعیل را به خود گرفت و او بود كه با شنیدن نام آن حضرت ، همراه با آن نوای غم انگیز ، دل از دست داد.😭
سردار نزد نوار فروش رفت و گفت:
📎 ادامه داستانک در فایل صوتی..👆
📝 راوی: دکتر محمد صالحی
(راننده سردار شهید دقایقی)
@shahiddaghayeghi
خاطرات فرمانده اسماعیل-۲.mp3
1.29M
#اختصاصی
💬 خاطرات #فرمانده_اسماعیل
#همسفر_اشک🏴
💠 روزی از میدان شهدای تهران می گذشتیم. از ستاد مشترك برگشته بودیم و راهی شهر مقدس قم بودیم. صدای #روضه_حضرت_زهرا (س) در آن میدان – كه از سوی یك نوار فروشی بلند شد- #آقا_اسماعیل را به خود گرفت و او بود كه با شنیدن نام آن حضرت ، همراه با آن نوای غم انگیز ، دل از دست داد.😭
سردار نزد نوار فروش رفت و گفت:
📎 ادامه داستانک در فایل صوتی..👆
📝 راوی: دکتر محمد صالحی
(راننده سردار شهید دقایقی)
@shahiddaghayeghi