eitaa logo
•شهــیدمحمدرضا دهقان امیری•
255 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
363 ویدیو
27 فایل
بسمِ الله الرَحمٰن الرَحیم - محبانِ حسین وصالی"شهیددهقان" - وݪادٺـ💕: ۷۴/۱/۲۶ شہادٺـ🕊:۹۴/۸/۲۱ سال تاسیس : 99/3/20 خادم کانال : @mim_vesali
مشاهده در ایتا
دانلود
9.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 طعم نزدیک شدن وقتی خدا می‌خواهد ما را درآغوش بگیرد ... ما باااید مقرب بشیم....💕💞 ✅ ما باید این لذت بی نظیر و عاشقانه رو حس کنیم، باید با لذت عاشقانه تقرب زندگی کنیم.. 🌹🍃| @shahiddehghan_amiri
4_5859618723677078256.mp3
8.34M
‌شب‌های قدر به یاد همه باشید؛ حتی ما روسیاه‌ها .. یاعلی‌مدد.
⁉️| چیشد شهید شد؟ هر طرف کہ مےنگرے شهیدے را می‌بینی کہ با چشمان نافذ و عمیقش تو را مےنگرد و مخاطب قرار میدهد. نگاهش سنگین است و طاقت‌فرسا زیربار نگاهشان حس مےکنی کہ در وجودٺ چیزی در هم می ریزد! سوالی وجودت را فرا میگیرد کہ چیشد کہ شهید شد؟؟ شاید سوال خیلی هامان باشد...🤔 چیشد کہ محمدرضا شهید شد؟ محمدرضا چکار کرد؟؟ محمدرضا چه گفت؟؟ محمدرضاچه خواست؟؟ شهید شدن آمالی است سخت و دست نیافتنی از منظر خاکےها و زمینےها... اما شاید اگر در زندگی آسمانےها آن را جستجو ڪنیم، پاسخ سوالاتمان روشن میشود. (فاطمہ‌خانم‌طوسی)کسی است کہ بامهر و محبت محمدرضا را پرورش داد و عامل اصلی چارچوب گذارے زندگی او شد: ↯ "محمدرضا هم در انجام واجبات بسیار مقید بود و در ترڪ محرمات بسیار مراقبت‌ مےکرد و در اصل پایه و اساس زندگی ما بر این مبنا بود" به نظر من(مهدیه خانم دهقان امیری)خواهر شهید یکی از نزدیکترین افراد به محمدرضا بود.کسی کہ هرچہ میگفت محمدرضا بہ او "نہ"نمیگفت:"محمد یڪ صفت خیلی با ارزش داشت و آن این بود ڪہ خیلی خالص ڪار مےکرد. یعنی واقعا کارهایش را طورےانجام میداد کہ غیرآن‌کسی‌کہ باید،‌هیچکس دیگر‌‌ے نمےدید. وقتی مےخواست دستگیری کند و کمک کند،یک‌جوری‌انجام مےداد که من‌کہ خواهرش بودم هم بعدها متوجه مےشدم"💌 (آقای صادق‌محکی)از نظر ایشون محمدرضا جوان بیست ساله اے است کہ عاشقی کرد...صفا ڪرد... پیک‌نیک رفت...سلفی گرفت و... اما اون شهادت رو از عمق وجودش خواست و رفت و رسید.🙃 پیر یا جوون فرقی نمیکنہ.محمدرضا هوای همه رو داره.شاید از هر کسی کہ حتی محمدرضا رو در حد چن تا عکس میشناسہ تا اسم محمدرضا میاد میگہ "معرفت" محمدرضا معرفت داشت :)☝️🏻 وقتی شان رسیدن به قرب الهی رو بفهمیم خیلی عاشق میشیم.عاشق شهادت.و برای رسیدن بهش هرکاری میکنیم. محمدرضا،زمين با همہ عظمت و بزرگی‌اش با همہ قدرت و جاذبہ‌اش توان جذب تو را نداشت. تو آسمانی بودے تو خدا را ديدے و من هوا را.. تو عاشقی كردے و پرواز نمودے و من هوس بازے كردم و در جا ماندم تو برنده از رفتنت شدے و من شرمنده از بودنم پس شرمنده‌ام. :) ✍🏻| @shahiddehghan_amiri
شهادتت مبارك بزرگ مرد :) ♥️
گناه گرفتاری می‌آورد، ضیقِ معاش می‌آورد، ناراحتی‌های روحی می‌آورد. گناه نکنید؛ خدا کمک می‌کند، مشکلات حل می‌شود.
🕊 📜| 💎| خطاهای همدیگر را هم پنهان می‌کردید. مثلاً همان یواشکی بستنی خوردن ها. یادت که هست؟ دوست پدرت توی کارخانه بستنی کار می‌کرد و شما هم به واسطهٔ او سمیهٔ بستنی تان به راه بود.چند وقت یک بار با کارتون برایتان بستنی می آورد و سه طبقه کشوی فریزر پر از بستنی می‌شد. سهمیهٔ تان روزی یکی بود ولی هرکدام سه تا بستنی می‌خورید و کاغذش را پنهان می‌کردید. مادر هم با خبر بود ولی هر وقت می‌پرسید : «کی شیش تا بستنی خورده؟» هردو میگفتید: «نمیدونیم!» از تو میپرسید: «تو چندتا خوردی؟» مهدیه جواب میداد: «یه دونه خورده» از مهدیه می پرسید: «تو چندتا خوردی؟» تو جواب می‌دادی: «آبجی یه دونه خورده.» خبر نداشتید که مادر دستتان را خوانده و به خاطر دل مهربانش چیزی نمی‌گوید. بعد می گفت راستش رو بگید. اجازه بگیرید و بخورید. به گمانم باز هم بی اجازه به بستنی‌ها ناخنک می زدید. و باز هم با هم دعوا می کردید و باز هم از هم دفاع می‌کردید و باز هم زور تو بیشتر از مهدیه بود... 🌟 ﴾@shahiddehghan_amiri﴿
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
『🎞| به این عکس ها خیره شو... هنوز وقت پیدا کردن راه نشده؟ این چشم‌ها منتظرند... 🔸| @shahiddehghan_amiri
شهید دهقان.. بعد از رفتنش هم همه‌چیز را به شوخی و خنده گذرانده بود. هر بار که زنگ زده و خندیده و مسخره بازی در آورده. میگفت: «دارم فوتبال بازی می‌کنم. میخور و می‌خوابم. فعلا که هیچ خبری نیست.» خانواده گله هم می‌کردند که چرا دیر زنگ میزنی جواب میداد: «خط ها از این طرف خرابه. کابل ها رو زدن. نمی‌تونیم زنگ بزنیم. اینقدر سوز میاد و سرده که نمیتونم بیام بالای پشت‌بوم زنگ بزنم.» ˹🌹| @shahiddehghan_amiri˼
حاج حسین یک روز در محوطه مشغول خادمی بودیم که بی‌سیم زدند حاج حسین یکتا آمده و سریع خود را برسانید، ما هم با گلی ذوق و شوق خودمان را رساندیم، وقتی رسیدیم تازه داشت از ماشین پیاده میشد. می‌دانستیم که حاجی همیشه با خودم شوخی می کند، محمدرضا را جلو فرستادیم، حاج حسین بغلش کرد و یکی دو تا مشت محکم پشتش زد و به شوخی گفت که اینها خادم هستند، هرچی بزنیدشان چیزی نمی‌گویند،محمدرضا فقط میخندید. وقتی که دور هم می‌نشستیم، او سفارش کرد که شما اگر الان اینجا هستید، خط مقدم سربازان امام زمان(عج) هستید و از میان آن همه آدم انتخاب شده‌اید و قدرش رو بدانید. تا آن موقع فقط خوشحال بودیم که حاج حسین این حرف را به ما زده، اما در عمل محمدرضا خود را سرباز واقعی امام عصر(عج) نشان داد و نتیجه‌اش را گرفت، شهید شد!🕊🍃 نقل از :(دوست شهید) 🔷 ╔══════ 🌼🔷🌼 ══════╗ @shahiddehghan_amiri ╚══════ 🌼🔷🌼 ══════╝