قسمت ۱۵:سه دقیقه در قیامت👇
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🔴سه دقیقه در قیامت(قسمت ۱۵)
🍃اوایل ماه شعبان بود که راهی مدینه شدیم.
یک روز صبح در حالی که مشغول زیارت بقیع بودم متوجه شدم که مأمور وهابی دوربین یک پسر بچه را که می خواست از بقیع عکس بگیرد را گرفته.
♦️جلو رفتم و به سرعت دوربین را از دست او گرفتم و به پسربچه تحویل دادم.
🍀بعد به انتهای قبرستان رفتم در حال خواندن زیارت عاشورا بودم که به مقابل قبر عثمان رسیدم.
💥همان مامور وهابی دنبال من آمد و چپ چپ به من نگاه می کرد. یکباره دستم را گرفت و به فارسی و با صدای بلند گفت: چی میگی؟داری لعنت می کنی؟
گفتم:نخیر دستم را ول کن!
💠 اما او داد میزد وبقیه مامورین را دور خودش جمع کرد.
یکدفعه به من نگاه کرد و حرف زشتی را به مولا امیرالمومنین زد.
🔴من دیگر سکوت را جایز ندانستم، یکباره کشیده محکمی به صورت او زدم .
چهار مامور به سر من ریختند و شروع به زدن کردند.
🔆 یکی از مامورین ضربه محکمی به کتف من زد که درد آن تا ماه ها مرا اذیت می کرد.
چند نفر جلو آمدند و مرا از زیر دست آنها خارج کردند و فرار کردم.
♻️اما در لحظات بررسی اعمال ماجرای درگیری در قبرستان بقیع را به من نشان دادند و گفتند:
شما خالصانه و به عشق مولا با آن مأمور درگیر شدی و کتف شما آسیب دید و برای همین #ثواب_جانبازی_در_رکاب_مولا_علی در نامه عمل شما ثبت شده است.
🔰 در این سفر کوتاه به قیامت نگاه من به شهید و شهادت تغییر کرد، علت آن هم چند ماجرا بود:
🔷یکی از معلمین و مربیان شهر ما در مسجد محل تلاش فوق العادهای داشت که بچهها را جذب میکرد.
♦️خالصانه فعالیت میکرد و در مسجدی شدن ما هم خیلی اثر داشت.
▪️ این مرد خدا یک بار که با ماشین در حرکت بود از چراغ قرمز عبور کرد و سانحه شدید رخ داد و ایشان مرحوم شد
🔶من این بنده خدا را دیدم که در میان شهدا و هم درجه آنها بود.ایشان به خاطر اعمال خوبی که در مسجد و محل داشت و رعایت دستورات دین به مقام شهدا دست یافته بود.
🔵 اما سوالی که در ذهن من بود تصادف او و عدم رعایت قانون و مرگش بود!
☘ایشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشین سکته کردم و از دنیا رفتم و سپس با ماشین مقابل برخورد کردم.
هیچ چیزی از صحنه تصادف دست من نبود...
🌾 در جایی دیگر یکی از دوستان پدرم که اوایل جنگ شهید شده بود و در گلزار شهدای شهرمان به خاک سپرده شده بود را دیدم.
🍁 اما او خیلی گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت.
تعجب کردم تشییع او را به یاد داشتم که در تابوت شهدا بود!
⚡️خودش گفت: من برای جهاد به جبهه نرفتم به دنبال کاسبی و خرید و فروش بودم که برای خرید جنس به مناطق مرزی رفتم که آنجا بمباران شد.
💥بدن ما با شهدای رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده ام و...
🌸 اما مهم ترین مطلبی که از شهدا یادم ماند مربوط به یکی از همسایگان ما بود.
🌒 خوب به یاد داشتم که در دوره دبستان آخر شب وقتی از مجلس قرآن به سمت منزل آمدیم از یک کوچه باریک و تاریک عبور کردیم.
💥از همان بچگی شیطنت داشتم، زنگ خانه مردم را می زدیم و سریع فرار می کردیم.
💥یک شب دیرتر از بقیه دوستانم از مسجد راه افتادم. همان کوچه بودم که دیدم رفقای من که زودتر از کوچه رد شدن یک چسب را به زنگ یک خانه چسبانده اند، صدای زنگ قطع نمیشد.
✨ پسر صاحبخانه یکی از بسیجیان مسجد محل بود، بیرون آمد چسب را از روی زنگ جدا کرد و نگاهش به من افتاد.
❄️شنیده بود که من قبلا از این کارها کرده ام، برای همین جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت باید به پدرت بگویم چه کار می کنی!
🌿 هرچه اصرار کردم که من نبودم بی فایده بود.مرا مقابل منزل ما برد و پدرم را صدا زد.پدرم خیلی عصبانی شد و جلوی چشم همه حسابی مرا کتک زد.
🥀 این جوان بسیجی که در اینجا قضاوت اشتباهی داشت در روزهای پایانی دفاع مقدس به شهادت رسید.
🌿 این ماجرا و کتک خوردن به ناحق من در نامه اعمالم نوشته شده بود که به جوان پشت میز گفتم:
❓ چطور باید حقم را از آن شهید بگیرم او در مورد من زود قضاوت کرد!
♻️جوان گفت: لازم نیست که آن شهید به اینجا بیاید.
من اجازه دارم آنقدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهید راضی شوی.
🔆خیلی خوشحال شدم و قبول کردم.حدود یکی دو سال از گناهان اعمال من پاک شد تا جوان پشت میز گفت راضی شدی؟گفتم بله عالیه.
🔆البته بعدا پشیمان شدم که چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاک کند..
اما باز بد نبود.
✅ همان لحظه آن شهید را دیدم و روبوسی کرد،خیلی از دیدنش خوشحال شدم.گفت: با اینکه لازم نبود اما گفتم بیایم از شما حلالیت بطلبم.
هرچند شما هم به خاطر کارهای گذشته در آن ماجرا بی تقصیر نبودی...
ادامه دارد..
#سه_دقیقه_در_قیامت
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🛑یک روز میفهمیم زندگی دنیا،اصلا زندگی نبوده...
#خود_ سازی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
ببین اگه براے مدرك درس بخونۍ
تھش مدرك میمونہ و تو ...
امّا اگه براۍ خدا بخونے تك تك لحظه هاش رو
برات جھاد مینویسن!🧷📚
#تلنگرانـہ
#بدونتعارف-!
.
وظیفہےخیلۍازبچہولایۍها
درحالحاضرجھادعلمیہ . . !
.
اینڪهیہعدهنوجووناصراردارید
بیشتروقتتونروصرفجبھہےجنگنرم
بُڪُنیدوبہاینبھونہبیخیال
درسومدرسہتونبشیدیعنۍ
بہحرفولۍِجامعہعملنمیڪُنید🚶🏻♂'!
سربازےڪهندونہدرحالحاضر
وظیفہےاصلیشچیہوخودشودرگیر
جبھہاےڪنهڪهدراولویتشنیست
بہدرداسیرےدُشـمنمیخوره👊🏼!
ارهمشتی،شماییکہهرچیمیشه
میگیبهفرمانآقا اینجایۍحواست
بـهنمراتتهست؟
الـانکـهدر شُرف مدارس و
دانشگاهها هستیم بیاید بہپیروےاز
فرمانولےجامعهمونیکم بیشتربهجهاد
اصلیمونتوجهکنیم🖐🏼!
.
.
#جھاد_علمی
دوستان خوبم از فردا داستان سه دقیقه در قیامت هر شب ساعت ۱۱ شب در کانال گذاشته میشه 🌷😊
#پندانه
✍️ قسمتی از درآمدت را با #امام_زمان معامله کن
🔹وارد میوهفروشی شدم. خلوت بود. قیمت موز و سیب رو پرسیدم.
🔸فروشنده گفت:
موز ۱۶ تومن و سیب ۱۰ تومن.
🔹گفتم:
از هر کدوم دو کیلو به من بده.
🔸پیرزنی وارد میوهفروشی شد و پرسید:
محمدآقا سیب چند؟
🔹میوهفروش پاسخ داد:
مادر کیلویی سه تومن!
🔸نگاه تعجبزدهام رو به سرعت به میوهفروش انداختم و او که متوجه تعجب و دلخوری من شده بود، چشمکی زد و با نگاهش منو به آرامش دعوت کرد. صبر کردم.
🔹پیرزن گفت:
محمدآقا خدا خیرت بده! چند تا مغازه رفتم، همهشون سیب رو دهدوازده تومن میدن! مادر با این قیمتا که نمیشه میوه خرید!
🔸محمدآقای میوهفروش، یک کیلو سیب برای پیرزن کشید و اونو راهی کرد.
🔹سپس رو به من کرد و گفت:
این پیرزن بهتازگی پسر و عروسش رو تو تصادف از دست داده و خودش مونده با دو تا نوه یتیم! من چند بار خواستم بهش کمک کنم و میوه مجانی بدم اما ناراحت شد و قبول نکرد.
🔸به همین خاطر هیچوقت روی میوهها تابلوی قیمت نمیزنم تا وقتی این زن به مغازه میاد از قیمتها خبر نداشته باشه و بتونه برای بچههاش میوه بخره.
🔹راستش رو بخوای من به هرکسی که نیاز داشته باشه کمک میکنم و همیشه با امام زمانم معامله میکنم.
🔸دلم مثل آوار ریخته بود پایین و بسیار شرمنده بودم و بغضی سنگین تو گلوم نشسته بود.
🔹دلم میخواست روی میوهفروش رو ببوسم. میوهها رو خریدم. سوار ماشین شدم و زدم زیر گریه و در حال رانندگی از خودم و از امام زمان خجل بودم.
🔸با خودم میگفتم:
ای کاش در طول سالیان دراز عمرم من هم قسمتی از درآمدم رو با امام زمانم معامله میکردم.
#امام_زمانم❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح رو با سلام به امام زمان (عج ) شروع کنیم🌷
سلام صبح بخیر آقا جان❤🌷😍
#السلام_علیک_یا_صاحب_الزمان
#امام_زمانم❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🔴🔵 شاد کردن دل امام زمان علیه السلام
🌺 آیت الله بهجت(ره):
🌕 وقتی دل مؤمنی را شاد كنید، خدا از لطف، مَلکی را خلق میکند که آن ملک، شما را از بلاها و تصادفات و ... حفظ میكند.
این که میبینید در برخی تصادفات بعضیها محفوظ میمانند در حالی که به نفر کناری آنها آسیب وارد میشود به سبب این است که آن شخصِ محفوظ مانده، در مسرّت اهل ایمان نقش داشته است.
📚 برگی از دفتر آفتاب، ص ١٨۴.
🌸 حالا فکر کن اگه کاری کنم که دل امام زمان رو شاد بکنه، چی میشه ...
#امام_زمان❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 برای محفوظ ماندن هر صبح و غروب سه بار بگوید:
🌟 اللهم اجعلنی فی درعک الحصینة التی تجعل فیها من ترید
خداوندا، مرا در زره قوی و نگهدارنده خود، که هر کس را بخواهی در آن قرار می دهی، قرار بده!
#سخنبزرگان
#خدا_جانم❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
#حدیث
✍امام صادق عليه السلام: از طلب روزىِ حلال دست مكش؛ زيرا طلب روزى حلال تو را در دينت يارى مىرساند.
📚الأمالي للمفيد جلد۱، صفحه۱۷۲
#پیام_روز
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
✅ واجب شدن #نماز_آیات همزمان با خورشیدگرفتگی امروز
🌘 امروز ۱۴۰۱/۰۸/۰۳ از ساعت ۱۳:۲۳ لغایت ۱۶:۲۸ در ایران کسوف(خورشید گرفتگی) رخ خواهد داد.
🧎🏻♂خواندن نماز آیات در این ۳ ساعت و ۵ دقیقه واجب و ادا می باشد، و پس از آن قضا خواهد بود.
♻️ لطفا اطلاع رسانی فرمایید تا همه مومنین در وقت یاد شده در سراسر کشورمان، نماز آیات بخوانند.
#نماز_آیات
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🔴 وسط اینهمه خبرای اذیت کننده حجاب و چادر،کام تون رو شیرین کنین با خبرِ با چادر روی سکو رفتن دختر مشهدی #سلما_همتیان ؛ قهرمان شطرنج زیر 8 سال آسیا
👏 👏 👏 👏 👏 👏 👏
لطفاانتشار دهید
#حجاب
#امام_زمان
#رهبر
#ایران
#ناجا
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🔴ثبت کوچکترین اعمال!
✅ #حضرت_على (عليه السلام) در حال عبور از محلى ، چشمش به عده اى از جوانان افتاد، كه سخنان لغو و بيهوده مى گفتند و مى خنديدند.
💥حضرت فرمودند : آيا نامه عملتان را با اين چيزها سياه مى كنيد؟!
✅گفتند : يا على (عليه السلام) آيا اينها را هم مى نويسند؟
🌹حضرت فرمود : آرى ! حتى دميدن نفس را هم مى نویسند.
📒داستانهاى #شهيد #دستغيب ، ج ۱، ص ۴۷
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
✅جواب کسانی که نگران حلال کردن دیگران هستند و میگویند: اگر ما حلالش کنیم شاید او ما را حلال نکند!
🌟همیشه پای خداوند مهربان در میان است....
#خدا_جانم❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🌕واسطه گری خداوند در #قیامت، برای مسأله #حق_الناس
🌸رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه نشسته بودند، ناگهان لبخندى بر لبانشان نقش بست ، به طورى كه دندان هايشان نمايان شد! از ايشان علت خنده را پرسيدند،
✨ فرمود:
- دو نفر از امت من مى آيند و در پيشگاه پروردگار قرار مى گيرند؛ يكى از آنان مى گويد:
🔸خدايا! حق مرا از او بگير!
🌹خداوند متعال مى فرمايد: حق برادرت را بده !
🔹آن دیگری عرض مى كند:
خدايا! از اعمال نيك من چيزى نمانده، متاعى دنيوى هم كه ندارم .
🔸 آنگاه صاحب حق مى گويد:
پروردگارا! حالا كه چنين است از گناهان من بر او بار كن !
🌹پس از آن اشك از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير شد و فرمود:
آن روز، روزى است كه مردم احتياج دارند گناهانشان را كسى حمل كند.
🌹خداوند مهربان به آن كس كه حقش را مى خواهد مى فرمايد: چشمت را برگردان ، به سوى بهشت نگاه كن ، چه مى بينى؟
🔸او سرش را بلند مى كند، آنچه را كه موجب شگفتى اوست - از نعمت هاى خوب مى بيند، عرض مى كند:
🔸پروردگارا! اينها براى كيست ؟
🌹پروردگار مى فرمايد:
براى كسى است كه بهايش را به من بدهد.
🔸عرض مى كند:
چه كسى مى تواند بهايش را بپردازد؟
🌹مى فرمايد: تو.
🔸مى پرسد: چگونه من مى توانم ؟
🌹مى فرمايد: به گذشت تو از برادرت.
🔸عرض مى كند: خدايا! از او گذشتم .
🌹بعد از آن ، خداوند مى فرمايد:
دست برادر دينى ات را بگير و وارد بهشت شويد!
🌟آن گاه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
پرهيزكار باشيد و مابين خودتان را اصلاح کنید...
مهربانی خدا حد و مرز ندارد😍😊 🌷
📚بحارالانوار،ج7،ص89
#خدا_ جانم❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
https://harfeto.timefriend.net/16613372434300
دوستان خوبم حرفی پیشنهادی و انتقادی از کانال ما دارین اینجا با ما در میان بگذارید .با گوش جان میشنویم👆😊🤗🌷
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡