🔹مادر شهیده راضیه کشاورز:
راضیه از همان کودکی، روحیه ای شاداب و پر شور و نشاط داشت و لطافت و مهربانی اش به وضوح در برخورد با اطرافیان، آشکار بود.
مهربانی و سکوت همیشگی، از بارزترین ویژگی های اخلاقیش بود.🌸
به مسائلی از جمله نماز اول وقت، رابطه عاطفی با خانواده و حجاب، اهمیت زیادی می داد.🌱
همیشه جهانی دعا می کرد، تنها دغدغه خودشو نداشت، دوست داشت همه موفق باشن و به اونا کمک می کرد.
به شهید برونسی خیلی علاقه داشت، ایشون رو الگوی خودش تو زندگی قرار داده بود.
پدرش از رزمنده های جبهه بود. همیشه از پدرش می پرسید: وقتی دوستات شهید می شدن چه حالی داشتن؟ موقع شهادت چی می گفتن؟
خسته از مدرسه بر می گشت، وقتی می گفتم خسته نباشی، دستانم رو می بوسید و در آغوشم می گرفت، می گفت: مامان خیلی دوستت دارم، شما از صبح تا حالا زحمت کشیدید، من که کاری نکردم. از حالا به بعد نوبت منه، شما برید استراحت کنید🌱
#معرفی_شهید
#شهیده_راضیه_کشاورز
「 @shahidehRaziehkeshavarz✨」
مادر شهید راضیه کشاورز در خاطره ای می گوید:
کلاس پنجم ابتدایی بود. توی آشپزخانه مشغول پختن غذا بودم.
مدتی پیش همسرم تقویمی را خریده بود. راضیه مرا صدا زد.
تقویم را در دستش گرفته بود و گفت: "مامان وقت داری برات حدیثی از امام صادق (علیه السلام) بخوانم." با آن چهره مهربان و معصومانه ای که اکثر دختر های 10-11 ساله دارند، آمد کنارم، دستی روی سرش کشیدم و او را بوسیدم. شروع کرد به خواندن حدیث که پشت تقویم نوشته بود.
گفت: "مامان امام صادق (ع) فرموده اند اگر هر شخصی 40 صبح بعد از نماز، دعای عهد امام زمان (عج) را بخواند جزء یاران امام زمان (عج) می شود؛ حتی اگر در هنگام ظهور امام از دنیا رفته باشد به دنیا رجعت کرده و درکاب امام زمان(عج) سرباز او می شود."
وقتی حدیث را خواند خدا را شکر کردم و برایش از خداوند طلب موفقیت و عاقبت بخیری کردم.
مدتی گذشت. دیگر تاریخ و روز ماه از دستم خارج شده بود.
پدرش هنوز از سرکار به خانه نیامده بود. راضیه گفت: "مامان پول بده تا برم از مغازه شکلات بخرم." 500 تومانی پول به او دادم.
رفت و شکلات را خرید آمد و گفت: "مامان وقتی بابا از سر کار اومد بریم خونه هر دو تا آقام؟"
منزل پدر بزرگ هایش یکی مرودشت و دیگری در روستای کوه سبز نزدیک مرودشت بود. گفتم: "راضیه جان امروز دیگه دیره و بابات خسته است و خانه پدر بزرگ هایت هم دور است. ان شاالله جمعه ی دیگر."
ولی راضیه دست بردار نبود. مدام اصرار می کرد.
گفتم: "مامان چرا انقدر اصرار میکنی؟!" گفت: "این یک رازه."
گفتم: "قول میدم به هیچ کس نگم ." گفت: "مامان یادتون هست چند وقت پیش حدیثی از امام صادق (ع) برای شما خوندم؟"
گفتم: آره؟
گفت: "من از همون موقع چله ی دعای عهد امام زمان (عج) را گرفتم و امروز چهل روز تمام شده و من یار امام زمان شده ام و این شکلات شیرینی یار امام زمان است."
زمانی که این را گفت اشک از چشمانم سرازیر شد و افتخار کردم به داشتن دختری که دلش با امام زمانش است. او دعای عهد را تا زمان شهادتش رها نکرد. این امر در دست نوشته هایش کاملا مشهود است.
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
@shahidehRaziehkeshavarz✨
🔹مادر شهیده راضیه کشاورز:
شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ بود. از مدرسه آمد. پس از ناهار گفت: "مامان میتونم تو بغلت بخوام." نیم ساعتی خوابیدیم.
دلم آشوب بود . روز قبل به مرودشت رفته بودیم، تمام مسیر دلم شور میزد . آیت الکرسی خواندم و روی بچه ها مخصوصا راضیه که پشت سر پدرش نشسته بود فوت کردم. ولی آن روز آشوب دلم بیشتر شده بود.🍃
پدر تازه از سر کار به خانه آمد. مرضیه و راضیه توی اتاق درس می خواندند. راضیه چادر گل گلی اش را پوشید و توی سالن ایستاد و بلند گفت: "کیا حسینیه ای هستن؟"
همه برگشتیم و به راضیه نگاه کردیم. چهره اش زیبا و نورانی شده بود پدرش گفت: "بابا راضیه... تو چرا انقدر امروز قشنگ شدی! نکنه اومدن خواستگاریت؟!"
راضیه خندید سرش را پایین انداخت رفت توی اتاق. آن شب همه به علتی نمی توانستند به هیئت بروند به جز راضیه.
مرضیه که پایه ی همیشگی راضیه بود را نگذاشتم برود و گفتم: "نه مادر شما امسال کنکور داری و تا زمان کنکورت تمام برنامه هایت را لغو کن."
مرضیه مدام گریه می کرد و می گفت: "منم می خوام برم" و من هم محکم می گفتم نه. فقط راضیه ماند آماده شد و رفت حسینه.
شب بود توی آشپزخانه در حال آماده کردن شام بودم که تلفن خانه به صدا در آمد. همسرم گوشی را برداشت. صدای بلندی توی خانه پچید.
همسرم گفت: ،«دخترم؟!... نَه دخترم سالم بود!! مشکلی نداشت... »
حالم دگرگون شد. با استرس پرسیدم: تیمور چی شده ؟! ذهنم همه جا رفت... نکنه تصادف کرده!...
چادر را سرم انداختم. به بچه ها چیزی نگفتیم و با شتاب از خانه به سمت حسینه خارج شدیم.
در راه انقدر با سرعت رانندگی می کرد که متوجه نشدم چطوری رسیدیم . درهای ماشین را باز رها کردیم و به سمت حسینه دویدیم. در راه به سر و سینه ی خود می زدم. به درب حسینه که رسیدم سیل جمعیت در حال خارج شدن بودن. هر چه اصرار می کردم که دخترم داخل است بگذارید بروم... ولی اجازه نمی دادند و می گفتند از خانم ها فقط یک نفر شهید شده که آن هم از بچه های کادر انتظامات است.
دلم آرام و قرار نداشت به هر سختی که بود وارد حسینیه شدم. حسینه پر از دود و خون بود.
هر چه گشتم دخترم را نیافتم. بیرون رفتم . همسرم را دیدم چشمانمان در هم قفل شد با اشاره گفتم راضیه؟ گفت ندیدم...
ذهنم به19 روز قبل زمانی که راضیه از مشهد آمده بود افتاد که گفت: "مامان می خواستم برا خودم کفنی بخرم... دوستم نذاشت و گفت از کربلا بخرم."
آشوب دلم بیشتر شد... راضیه مامان کجایی ...🥀
به گوشی راضیه زنگ زدم ولی جواب نداد. دلشوره ام بیشتر شد. حضرت زینب را صدا زدم و گفتم: "یا زینب (سلام الله) چه بر سرت آمد لحظاتی که به دنبال فرزندان حسین(علیه السلام) بودی..."
با خود می گفتم شاید راضیه از صدای انفجار ترسیده و در گوشه ای نشسته است... حدودای ساعت 11 بود که مرضیه زنگ زد و گفت راضیه در بیمارستان نمازی است .
با اضطراب و سرعت خودمان را به بیمارستان رساندیم. مرضیه رادیدم گفتم: "مادر راضیه کجاست؟" گفت توی اتاق عمل... داشتم قالب تهی می کردم. با خود می گفتم راضیه... راضیه ی من.... اتاق عمل....
راضیه ۱۸ روز در کما بود. اسمش را به نیت حضرت زهرا راضیه انتخاب کرده بودم. آن هم دقیقا با سینهای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک و... این 18 روزی که راضیه ماند برا این بود که ما را آماده کند و ما آماده بشویم برا رفتنش !
روزی که به شهادت رسید و بالای سرش رفتم، چشمانش را بسته بود.
آرام صحبت می کردم. مثل اینکه بچه ی شیر خواره ام خواب باشد و ترس از بیدار شدنش داشته باشند. او در آغوش گرفتم و لالایی خواندم. نمی خواستم با گریه و زاری ام آرامشش را بهم بزنم. آرامشی تمام وجودم را فرا گرفته بود. یک لحظه تمام روزهای راضیه «تولد، خنده ، گریه هایش... سکوی قهرمانی ، چشمان بی باکش، چهره ی معصومش و ... » در برابر چشمانم مجسم شد. آری اکنون دخترکم در سکوی قهر مانی ایستاده بود و چه خوش می درخشید با همان صلابت و مهربانی. فرشته ی زیبای من به آسمان رفته بود.
او به قافله شهدا پیوسته بود و قطعا دوستان شهیدش به استقبالش آمده بودند . به راضیه گفتم: "مامان دعا کن بتونم پیام رسان خونت باشم و پیامت رو به هم سن و سالانت برسونم." من باید آن پرچمی که راضیه به دستم داده بود را برای اینکه زیر دینش نباشم به دیگری بدهم .
این لطف خدا بود که راضیه را به من هدیه داده بود و قطعا برای یک مادر سخت است که فرزندش را اینگونه تکه تکه ببیند تمام زخمهای راضیه برای من روضه بود ولی خدا را شاکرم که در آن لحظه به من صبر داد هر چه دارم از آن صبر است.
اکنون که چندین سال از آن اتفاق می گذرد ولی برای من هنوز تازگی دارد. از پای ننشستم همه جا می روم هر کجای ایران و از راضیه می گویم و قطعا پیام شهدا تاثیر گذار است. شهدا اخلاص مطلقند.🌷
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
@shahidehRaziehkeshavarz✨
دوستان خوب کانال .هم اکنون پیام صوتی
مادر شهیده راضیه کشاورز از حرم مطهر حضرت معصومه برای شما خوبان👇🌷😊
۱۴۰۱/۸/۱۷
#حرم_حضرت_معصومه❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
49.1K
پیام صوتی مادر شهیده راضیه خانم کشاورز از حرم مطهر حضرت معصومه برای اعضای خوب کانال شهیده راضیه کشاورز ❤۱۴۰۱/۸/۱۷
#قم
#حضرت_معصومه❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
پیام من از نمایندگی شما دوستان خوب برای مادر شهیده و جواب ایشون👇🌷
دوستان چه سعادتی بالاتر از این که مادر شهیده از حرم حضرت معصومه به یاد ما بودند و برامون دعا کردن❤🌷
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
سلام مادر بزرگوار🌷زیارتتون قبول .سلام ما رو به بانو حضرت معصومه علیه السلام برسونید .التماس دعا 🌷
📿نـــــمازت را مــــتّصل کن
به نـــــمازِ امـــــامـ زمــــان«عج»
و ســــجاده ات را شــــاهد بـــگیر
که هـــــیچ نـــمازے
بــــدونِ دعـــــاے بر فــــرجش نــــبوده اســــت.
🍃اللهم عجل لوليك الفرج🍃
#امام_زمان
#نماز_اول_وقت
التماس دعای فرج 🤲🏻
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
صدای اذان به گوش میرسه رفیق.نماز اول وقت فراموش نشه❤🌷
پیام خدا به تمام بنده هاش:یاد کنید مرا تا من اجابت کنم شما را
#نماز_اول_وقت
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
♦️ پدر و مادر شهید عجمیان حقیقتا شگفتی هستند.
پدر شهید حتی پیراهن مشکی تن نکرده و در مراسم تشییع پیکر پسرش گفت گریه نکنید پسرم عزتمند شد جمعیتی که برا پسرم اومده رو ببینید...
«چقدر به این عزیزان مدیونیم»
🔹 «وحید تقوی»
#سید_روح_الله_عجمیان
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
روز قیامت پرونده رو باز میکنن
میگن تو فکر کردی برای این که
حججی بشی بهجت بشی
چقدر سرمایه لازم داشتی؟
خیلی کمتر از اینی که داشتی!
فقط فرصت ها رو استفاده نکردی(:
#استاد_پناهیان 🪴
#خود_سازی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🔴 زن .زندگی .آزادی در دو تصویر مهم و قابل انتشار در بین همه مدعیان
#پایان_مماشات
#زنده_باد_رهبر❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
در نزول گریهام
دیدم صعود خویش را
اشک چون پایین بیاید روح بالا میرود !
#لبیک_یا_خامنه_ای
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ ـ
#امام_زمان
#پایان_مماشات
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
سلام بر امام تنها و غریب ❤
السلام علیک یا صاحب الزمان❤
#امام_زمان❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
#سخنبزرگان
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 اگر ما به اندازه ایی که بچه به مادرش اطمینان دارد به خداوند #اطمینان داشتیم، و می دانستیم که هر چه از او بخواهیم می دهد، هیچ مشکلی نداشتیم و همه کارهایمان درست می شد.
#خدا_جانم❤
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
💠 امام صادق علیه السلام فرمود:
هر کس #قرآن را از روى آن تلاوت کند چشم وى نیز از قرآن بهره بردارى مى نماید و از عذاب او و پدر و مادرش هم کاسته مى شود گرچه با کفر از دنیا رفته باشند.
📚 ثواب الاعمال
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه:
✍🏼 مدام به قرآن نگاه کردن، دوای درد چشم است.
#قرآن
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡