🔹مادر شهیده راضیه کشاورز:
شنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۷ بود. از مدرسه آمد. پس از ناهار گفت: "مامان میتونم تو بغلت بخوام." نیم ساعتی خوابیدیم.
دلم آشوب بود . روز قبل به مرودشت رفته بودیم، تمام مسیر دلم شور میزد . آیت الکرسی خواندم و روی بچه ها مخصوصا راضیه که پشت سر پدرش نشسته بود فوت کردم. ولی آن روز آشوب دلم بیشتر شده بود.🍃
پدر تازه از سر کار به خانه آمد. مرضیه و راضیه توی اتاق درس می خواندند. راضیه چادر گل گلی اش را پوشید و توی سالن ایستاد و بلند گفت: "کیا حسینیه ای هستن؟"
همه برگشتیم و به راضیه نگاه کردیم. چهره اش زیبا و نورانی شده بود پدرش گفت: "بابا راضیه... تو چرا انقدر امروز قشنگ شدی! نکنه اومدن خواستگاریت؟!"
راضیه خندید سرش را پایین انداخت رفت توی اتاق. آن شب همه به علتی نمی توانستند به هیئت بروند به جز راضیه.
مرضیه که پایه ی همیشگی راضیه بود را نگذاشتم برود و گفتم: "نه مادر شما امسال کنکور داری و تا زمان کنکورت تمام برنامه هایت را لغو کن."
مرضیه مدام گریه می کرد و می گفت: "منم می خوام برم" و من هم محکم می گفتم نه. فقط راضیه ماند آماده شد و رفت حسینه.
شب بود توی آشپزخانه در حال آماده کردن شام بودم که تلفن خانه به صدا در آمد. همسرم گوشی را برداشت. صدای بلندی توی خانه پچید.
همسرم گفت: ،«دخترم؟!... نَه دخترم سالم بود!! مشکلی نداشت... »
حالم دگرگون شد. با استرس پرسیدم: تیمور چی شده ؟! ذهنم همه جا رفت... نکنه تصادف کرده!...
چادر را سرم انداختم. به بچه ها چیزی نگفتیم و با شتاب از خانه به سمت حسینه خارج شدیم.
در راه انقدر با سرعت رانندگی می کرد که متوجه نشدم چطوری رسیدیم . درهای ماشین را باز رها کردیم و به سمت حسینه دویدیم. در راه به سر و سینه ی خود می زدم. به درب حسینه که رسیدم سیل جمعیت در حال خارج شدن بودن. هر چه اصرار می کردم که دخترم داخل است بگذارید بروم... ولی اجازه نمی دادند و می گفتند از خانم ها فقط یک نفر شهید شده که آن هم از بچه های کادر انتظامات است.
دلم آرام و قرار نداشت به هر سختی که بود وارد حسینیه شدم. حسینه پر از دود و خون بود.
هر چه گشتم دخترم را نیافتم. بیرون رفتم . همسرم را دیدم چشمانمان در هم قفل شد با اشاره گفتم راضیه؟ گفت ندیدم...
ذهنم به19 روز قبل زمانی که راضیه از مشهد آمده بود افتاد که گفت: "مامان می خواستم برا خودم کفنی بخرم... دوستم نذاشت و گفت از کربلا بخرم."
آشوب دلم بیشتر شد... راضیه مامان کجایی ...🥀
به گوشی راضیه زنگ زدم ولی جواب نداد. دلشوره ام بیشتر شد. حضرت زینب را صدا زدم و گفتم: "یا زینب (سلام الله) چه بر سرت آمد لحظاتی که به دنبال فرزندان حسین(علیه السلام) بودی..."
با خود می گفتم شاید راضیه از صدای انفجار ترسیده و در گوشه ای نشسته است... حدودای ساعت 11 بود که مرضیه زنگ زد و گفت راضیه در بیمارستان نمازی است .
با اضطراب و سرعت خودمان را به بیمارستان رساندیم. مرضیه رادیدم گفتم: "مادر راضیه کجاست؟" گفت توی اتاق عمل... داشتم قالب تهی می کردم. با خود می گفتم راضیه... راضیه ی من.... اتاق عمل....
راضیه ۱۸ روز در کما بود. اسمش را به نیت حضرت زهرا راضیه انتخاب کرده بودم. آن هم دقیقا با سینهای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفسهای دردناک و... این 18 روزی که راضیه ماند برا این بود که ما را آماده کند و ما آماده بشویم برا رفتنش !
روزی که به شهادت رسید و بالای سرش رفتم، چشمانش را بسته بود.
آرام صحبت می کردم. مثل اینکه بچه ی شیر خواره ام خواب باشد و ترس از بیدار شدنش داشته باشند. او در آغوش گرفتم و لالایی خواندم. نمی خواستم با گریه و زاری ام آرامشش را بهم بزنم. آرامشی تمام وجودم را فرا گرفته بود. یک لحظه تمام روزهای راضیه «تولد، خنده ، گریه هایش... سکوی قهرمانی ، چشمان بی باکش، چهره ی معصومش و ... » در برابر چشمانم مجسم شد. آری اکنون دخترکم در سکوی قهر مانی ایستاده بود و چه خوش می درخشید با همان صلابت و مهربانی. فرشته ی زیبای من به آسمان رفته بود.
او به قافله شهدا پیوسته بود و قطعا دوستان شهیدش به استقبالش آمده بودند . به راضیه گفتم: "مامان دعا کن بتونم پیام رسان خونت باشم و پیامت رو به هم سن و سالانت برسونم." من باید آن پرچمی که راضیه به دستم داده بود را برای اینکه زیر دینش نباشم به دیگری بدهم .
این لطف خدا بود که راضیه را به من هدیه داده بود و قطعا برای یک مادر سخت است که فرزندش را اینگونه تکه تکه ببیند تمام زخمهای راضیه برای من روضه بود ولی خدا را شاکرم که در آن لحظه به من صبر داد هر چه دارم از آن صبر است.
اکنون که چندین سال از آن اتفاق می گذرد ولی برای من هنوز تازگی دارد. از پای ننشستم همه جا می روم هر کجای ایران و از راضیه می گویم و قطعا پیام شهدا تاثیر گذار است. شهدا اخلاص مطلقند.🌷
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علاقه خیلی زیادی به خانم حضرت زهرا (س) داشت.🌷
همیشه می گفت«مامان به خاطر انس واقعی که به خانم دارم حجاب می گیرم»🦋
و واقعاً هم این را در ورزش، کانون زبان ایران و جاهای مختلفی که می رفت ثابت کرد.
راضیه ثابت کرد که با حجاب و ایمان هم میشه، همه کار انجام داد.🌸
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊به نقل از مادر شهیده🥀
#کلیپ
#شهیده_راضیه_کشاورز
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
|💚✨|
اخیرا راضیه کتابچه دعایی را گرفته که در آن ۴۰حدیث قدسی نوشته شده.
یکی از احادیث درمورد اهمیت انجام مستحبات است که آن را با کلی شور و هیاهو برای نرگس میخواند:
«نرگس یه حدیث خوندم که اگه بشنوی کف میکنی»
_چیه خب،به منم بگو تا بدونم،دلمو آب کردی.
_حدیث اینه؛با انجام مستحبات به من نزدیک بشید.خدا قول داده اگر بنده ای بتونه مستحبات رو انجام بده؛مثل خوندن نماز شب،قرآن خوندن و کمک به خلق خدا وارد یه راه میانبر میشه که میتونه به خدا نزدیک بشه...🌸
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹میدونید یکی از خصوصیت های بارز شهیده راضیه کشاورز چی بود؟
🎙از زبان مادر این شهیده بزرگوار بشنوید...🌱
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
بخشی از
#مناجات_شهید_چمران :
خدایا هدایتم کن زیرا که
میدانم گمراهی چه بلای خطرناکی است.
#مناجات
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
🌿•|#طــنزجبــهہ
وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن.
یکی از مأموران پرسید:
- پسر جان اسمت چیه؟
- عباس
- اهل کجا هستی؟
- بندرعباس.
- اسم پدرت چیه؟
- به او می گویند حاج عباس!
گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:
- کجا اسیر شدی؟
- دشت عباس!
افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: دروغ میگی!
و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت:
- نه به حضرت عباس😁
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
*🌹کلام شهید*
اگر دو چیزرا رعایت بکنی، خدا شهادت را نصیبت میکند:
یکی پرتلاش باش
دوم مخلص
این دو تا را درست انجام بدی خدا شهادت راهم نصیبت میکند.
#شهید_حسن_باقری
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
4_5967496220409596900.mp3
5.21M
🔊 #صوتی | #سرود
📝 مردم اومده دنیا کسی که کعبه به قدومش پر شرف شد
👤 حاجمیثم #مطیعی
🌺 ایام ولادت
#امام_علی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
کانال عشاق الحسین_۲۰۲۳_۰۲_۰۳_۰۸_۴۳_۲۸_۵۳۹.mp3
7.86M
میخوام که نوکرش باشم ،
غلام قنبرش باشم
با علی تا اخرش باشم :)))♥️
#ابو_تراب
پدر است دیگر!
نمی تواند از جوانِ رعنایش دل بکند...
عَلیَ الدُّنیا بَعدِکَ العَفا💔
#روز_پدر
#پدران_شهدا
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
حی علی الصلاة
هرلحظه ممکن است تیری، ترکشی اصابت کند ولی مگر در قنوتشان جز شهادت را طالبند.
صدای اذان به گوش میرسد نماز اول وقت فراموش نشه😊🌹
التماس دعای فرج و شهادت
#گردان_کمیل
#نماز_اول_وقت
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡