هميشه و در همه حال خدا را بر اعمال خود ناظر و حاضر مي ديد و به محاسبه و مراقبت از نفس خويش اهتمام مي ورزيد چنان که اعمال نيک و بد خود را رمزگونه در دفتري جداگانه ثبت مي کرد. حضور پياپي او در جبهه هاي غرب و جنوب به عنوان يک دانشجوي پزشکي هيچگاه باعث برتري و غرور وي نمي شد چرا که او دنياي غرور و خودخواهي را سخت سست و بي مقدار مي شمرد.
هنگام راز و نياز، حالتي وصف ناپذير داشت آنگونه که دوستان او گفته اند اهل تهجد و شب زنده داري بود. چنانکه هنوز گريه هاي سوزناک او در جاي جاي سنگرها در ذهن و ياد دوستانش باقي مانده است.
امام (ره) را از ژرفاي جان دوست مي داشت تا بدان حد که وصيتنامه خود را با کوتاه ترين عبارت و در يک جمله به تحقق خواسته ها و سخنان رهبر و مقتدايش مزين کرد: «فقط نگذاريد حرف امام به زمين بماند. همين» و چون حضرت امام (ره) جنگ را در رأس امور خوانده بود، حضور در جبهه را با شگفتي تمام بر دنياي عافيت و سلامت کلاس درس و دانشگاه ترجيح داد.
احمدرضا که نوجواني و جوانی خويش را در ميدان هاي جنگ آغاز کرده بود در مقام معرفت و سلوک علمي مدارج روحاني را در مقام انقطاع از دنيا و اتصال به مبدأ اعلي درمي نورديد و چنين بود که بسيجي مرد ميدان هاي جنگ سرانجام پس از شرکت فعال در عمليات کربلاي 5 و مجروحیت از ناحیه پا، بلافاصله برای جمع آوری اطلاعات برای عملیات بعدی روانه جبهه شد و در شب دوازدهم اسفند ماه سال 1365 همراه تني چند از همرزمانش از جمله مجيد اکبري در درگيري با کمين هاي دشمن بعثي به شهادت رسيد و به لقاءالله پيوست و پس از 10 روز که پيکر خونينش ميهمان آفتاب بود توسط سردار شهید علی چیت سازیان بازگردانيده شد و پس از مراسم تشییع و وداع، درآرامگاه عاشوراي ملاير به آغوش خاک سپرده شد.
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد🥀
#شهید_احمد_رضا_احدی
#معرفی_شهدا
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
●دست نوشته ای از شهید احمد رضا احدی ساعتی قبل از شهادت:
چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن، یعنی آتش، یعنی گریز به هرجا، به هر جا که اینجا نباشد،یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند؟ دخترم چه شد؟
به راستی ما کجای این سوال ها و جواب ها قرار گرفته ایم؟
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود از قصه دختران معصوم سوسنگرد با خبر است؟آن مظاهر شرم و حیا را چه کسی یاد می کند که بی شرمان دامنشان را آلوده کردند و زنده زنده به رسم اجدادشان به گور سپردند .
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟
چه کسی در هویزه جنگیده؟ کشته شده و در آنجا دفن گردیده؟
چه کسی است که معنی این جمله رادرک کند:
نبرد تن و تانک؟!
اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟
چگونه سر120دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟
آیا می توانید این مسئله را حل کنید؟
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله هزار متری شلیک می شود و در مبدا به حلقومی اصابت نموده و آن را سوراخ کرده وگذر می کند، حالا معلوم نمایید سرکجا افتاده است؟
کدام گریبان پاره می شود؟
کدام کودک در انزوار و خلوت اشک می ریزد؟
و کدام کدام .............؟
توانستید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر نمی توانید، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید؛
هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ده متری سطح زمین، ماشین لندکروزی را که با سرعت درجاده مهران – دهلران حرکت می نماید ، مورد اصابت موشک قرار می دهد. اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود معلوم کنید کدام تن می سوزد؟
کدام سر می پرد؟
چگونه باید اجساد را از درون این آهن پاره له شده بیرون کشید؟
چگونه باید آنها را غسل داد؟
چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟
چگونه می توانیم در شهرمان بمانیم و فقط درس بخوانیم؟
چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش درانبار کلمات کهنه کتاب لانه بگیریم؟
کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی؟
به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟
از خیال، از کتاب، از لقب شاخ دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت درکیفت می گذارد؟
کدام اضطراب جانت را می خورد؟
دیر رسیدن به اتوبوس، دیر رسیدن سر کلاس، نمره گرفتن؟
دلت را به چیز بسته ای؟ به مدرک، به ماشین؟
به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟؟
صفایی ندارد ارسطو شدن...خوشا پر کشیدن، پرستو شدن آی پسرک دانشجو، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟جوانی به خاک افتاده است؟
آی دخترک دانشجو، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند؟ و آنان را زنده به گور کردند؟
هیچ می دانستی؟ حتما نه...!!!
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟ و آنگاه که قطره ای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد......
اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش
که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....
پس بیاید حرمله مباشیم.....
هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات بهم گره می خورد، به دنبال آب گشته ای تا اندکی زبان خشکیده کودکی را تر کنی؟ و آنگاه که قطره ای نم یافتی، با امیدهای فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی اما دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد......
اما تو اگر قاسم نیستی، اگر علی اکبر نیستی، اگر جعفر و عبدالله نیستی، لااقل حرمله مباش
که خدا هدیه حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد.
من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد....
#شهید_احمد_رضا_احدی
#معرفی_شهدا
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
"Always remember to fall asleep with a dream and wake up with a purpose."
Good night
همیشه یادت باشه که با یک رویا بخوابی و با یک هدف از خواب بیدار بشی ✨
#انگیزشی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
هیچ وقت امیدتو به خدا از دست نده ...❤️
#انگیزشی
#انرژیمثبت
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
مادر شهید راضیه کشاورز در خاطره ای می گوید:
کلاس پنجم ابتدایی بود. توی آشپزخانه مشغول پختن غذا بودم.
مدتی پیش همسرم تقویمی را خریده بود. راضیه مرا صدا زد.
تقویم را در دستش گرفته بود و گفت: "مامان وقت داری برات حدیثی از امام صادق (علیه السلام) بخوانم." با آن چهره مهربان و معصومانه ای که اکثر دختر های 10-11 ساله دارند، آمد کنارم، دستی روی سرش کشیدم و او را بوسیدم. شروع کرد به خواندن حدیث که پشت تقویم نوشته بود.
گفت: "مامان امام صادق (ع) فرموده اند اگر هر شخصی 40 صبح بعد از نماز، دعای عهد امام زمان (عج) را بخواند جزء یاران امام زمان (عج) می شود؛ حتی اگر در هنگام ظهور امام از دنیا رفته باشد به دنیا رجعت کرده و درکاب امام زمان(عج) سرباز او می شود."
وقتی حدیث را خواند خدا را شکر کردم و برایش از خداوند طلب موفقیت و عاقبت بخیری کردم.
مدتی گذشت. دیگر تاریخ و روز ماه از دستم خارج شده بود.
پدرش هنوز از سرکار به خانه نیامده بود. راضیه گفت: "مامان پول بده تا برم از مغازه شکلات بخرم." 500 تومانی پول به او دادم.
رفت و شکلات را خرید آمد و گفت: "مامان وقتی بابا از سر کار اومد بریم خونه هر دو تا آقام؟"
منزل پدر بزرگ هایش یکی مرودشت و دیگری در روستای کوه سبز نزدیک مرودشت بود. گفتم: "راضیه جان امروز دیگه دیره و بابات خسته است و خانه پدر بزرگ هایت هم دور است. ان شاالله جمعه ی دیگر."
ولی راضیه دست بردار نبود. مدام اصرار می کرد.
گفتم: "مامان چرا انقدر اصرار میکنی؟!" گفت: "این یک رازه."
گفتم: "قول میدم به هیچ کس نگم ." گفت: "مامان یادتون هست چند وقت پیش حدیثی از امام صادق (ع) برای شما خوندم؟"
گفتم: آره؟
گفت: "من از همون موقع چله ی دعای عهد امام زمان (عج) را گرفتم و امروز چهل روز تمام شده و من یار امام زمان شده ام و این شکلات شیرینی یار امام زمان است."
زمانی که این را گفت اشک از چشمانم سرازیر شد و افتخار کردم به داشتن دختری که دلش با امام زمانش است. او دعای عهد را تا زمان شهادتش رها نکرد. این امر در دست نوشته هایش کاملا مشهود است.
#شهیده_راضیه_کشاورز
#شهیدانه
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای فرج✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#دعای_فرج
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
لذّت درس خواندن
شهید محمد علی رهنمون
خیلی درس می خواند. هلاک می کرد خودش را.
هر بار که به او می گفتم: «بسه دیگر. چرا این قدر خودت را اذیت می کنی؟»
می گفت: «اذیتی نیست، اولاً که خیلی هم کیف می ده، دوماً هم وظیفه مونه. باید این قدر درس بخونیم که هیچ کسی نتونه بگه بچه مسلمون ها بی سوادند.»📚
#درس_خوندن_به_سبک_شهدا
#شهید_محمد_علی_رهنمون
#جهاد_علمی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
در دنیا هیچ چیزی نیست که نتوانید داشته باشید.
هیچ محدودیتی وجود ندارد.
پس بخواهید!
#انگیزشی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
💫ذڪرروز جمعه:⇩
-اَللّٰهمَّ صَـــــــلِّ عَـــــلیٰ مُحَمَّـــــدٍ وَ عَجِّـــــلْ فَرَجَهُـــــمْ🌱
﴿۱۰۰مرتبه﴾
#امام_زمان༺⃟
روزی چنددقیقه وقتت رو برای امام زمـــانتـ بزار☝️
اقا خیلے خوب حرفاتو گوش میــــدهـ☺️
براے حالـ دلتـــ خیلے
دعا میکنهـ❤️🌱
همیشــه به یادش باش
اونم تورو یـــادمیکنہ💫🌿
#امام_زمان
#تلنگر
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعای فرج✨
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
#امام_زمان
#دعای_فرج
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
توی خط مقدم، هر وقت بیکار میشد یا نوبت نگهبانیش میرسید برای کنکور میخواند.📚
خبر قبولیش تو پزشکی دانشگاه تهران، وقتی به خانواده اش رسید که وحید رضا شهید شده بود...🥀
(شهید وحیدرضا احتشامی)
#جهاد_علمی
#درس_خوندن_به_سبک_شهدا
#شهید_وحیدرضا_احتشامی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
وقتی که امید را انتخاب می کنید
همه چیز ممکن می شود🦋:)
#انگیزشی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
وقتے با ''خُدا'' حࢪف میزنۍ🌱
هیچ نفسے هدࢪ نمیࢪھ✨
وقتے منتظࢪ ''خُدا'' باشۍ💓
هیچ لحظہاۍتلف نمیشھ☺️
وقتے بہ ''خُدا'' اعتماد ڪنۍ♥️
هࢪگز ࢪنگ شڪست ࢪو نمیبینے🌻
با ''خُدا ''هیچ چیز ࢪو از دست نمیدۍ"
#خدا
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
در یادگیری درسهایش خیلی زرنگ و دقیق بود و همیشه میگفت: خواهر من! درس را باید سر کلاس از استاد یاد گرفت، اگر این گونه شد دیگر نیازی نیست که بعدا به خودت زحمت بدهی. فقط کافی است یک مرور ساده انجام دهی.
اسم اصلیاش کوروش بود. یک روز که کتابهای درسیاش را نگاه میکردیم، دیدم که با خودکار قرمز بالای صفحه نوشته است (البته قبل از شهادت) شهید صادق هلیسائی!
سال ۶۴ رتبهٔ اول کنکور پزشکی شد.
سال ۶۵ شهید شد.
(شهید احمد رضا احدی)
#درس_خوندن_به_سبک_شهدا
#شهید_احمد_رضا_احدی
#جهاد_علمی
کانال شهیده راضیه کشاورز🌱
♡@shahideRaziehkeshavarz♡
●شهید صادق ( کورش) هلیسایی
در سال 1360پیوند مقدس ازدواج را در زندگیش جاری نمود که حاصل آن 3 فرزند شد
دو پسر و یک دختر که آن ها ر ا مائده های آسمانی می دانست.
در عملیات های زیادی شرکت نمود و وظیفه خود را به نحو احسن ادا نمود . در عملیات آزاد سازی بستان در اثر ترکش مین دچار مجروحیت گردید.
در سال 1362 در دانشگاه شهید بهشتی تهران در رشته ي کارشناس ارشد معماری و شهر سازی قبول شد به تهران عزیمت نمود و همراه با درس ، هدایت حرکت های دانشجویی و گسیل به سوی جبهه های نبرد در عملیات ها حضور می یافت.
در امتحانات پایان ترم نیز حضور می یافت و مجدداً به جبهه بر می گشت . وی یکی از دانشجویان موفق در رشته ی خود بود.
او تا قبل از شهادت در عملیات های مختلفی در غرب کشور – آزاد سازی خرمشهر ،بستان آبادان ، مهران ودر عملیات های کربلای 5و4شرکت نمود . قبل از عملیات کربلای 5 به همسرش وصیت نمود که او را در اهواز به خاک بسپارند و بر سنگ قبرش نام مقدس صادق را حک نمایند.
و سر انجام در تاریخ 1365/12/7 در کربلای شلمچه به همراه برادرش شهید رضا هلیسایی شربت شهادت نوشیدند و تا ابد هر دو بر ادر جاودانه گردیدند.🥀
#شهید_صادق_هلیسایی
#معرفی_شهدا