eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
591 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
37 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال شرایط مون☕️↯: 『 @shaidehkeshavarz111 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
"Always remember to fall asleep with a dream and wake up with a purpose." Good night همیشه یادت باشه که با یک رویا بخوابی و با یک هدف از خواب بیدار بشی ✨ کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
هیچ وقت امیدتو به خدا از دست نده ...❤️ کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
مادر شهید راضیه کشاورز در خاطره ای می گوید: کلاس پنجم ابتدایی بود. توی آشپزخانه مشغول پختن غذا بودم. مدتی پیش همسرم تقویمی را خریده بود. راضیه مرا صدا زد. تقویم را در دستش گرفته بود و گفت: "مامان وقت داری برات حدیثی از امام صادق (علیه السلام) بخوانم." با آن چهره مهربان و معصومانه ای که اکثر دختر های 10-11 ساله دارند، آمد کنارم، دستی روی سرش کشیدم و او را بوسیدم. شروع کرد به خواندن حدیث که پشت تقویم نوشته بود. گفت: "مامان امام صادق (ع) فرموده اند اگر هر شخصی 40 صبح بعد از نماز، دعای عهد امام زمان (عج) را بخواند جزء یاران امام زمان (عج) می شود؛ حتی اگر در هنگام ظهور امام از دنیا رفته باشد به دنیا رجعت کرده و درکاب امام زمان(عج) سرباز او می شود." وقتی حدیث را خواند خدا را شکر کردم و برایش از خداوند طلب موفقیت و عاقبت بخیری کردم. مدتی گذشت. دیگر تاریخ و روز ماه از دستم خارج شده بود. پدرش هنوز از سرکار به خانه نیامده بود. راضیه گفت: "مامان پول بده تا برم از مغازه شکلات بخرم." 500 تومانی پول به او دادم. رفت و شکلات را خرید آمد و گفت: "مامان وقتی بابا از سر کار اومد بریم خونه هر دو تا آقام؟" منزل پدر بزرگ هایش یکی مرودشت و دیگری در روستای کوه سبز نزدیک مرودشت بود. گفتم: "راضیه جان امروز دیگه دیره و بابات خسته است و خانه پدر بزرگ هایت هم دور است. ان شاالله جمعه ی دیگر." ولی راضیه دست بردار نبود. مدام اصرار می کرد. گفتم: "مامان چرا انقدر اصرار میکنی؟!" گفت: "این یک رازه." گفتم: "قول میدم به هیچ کس نگم ." گفت: "مامان یادتون هست چند وقت پیش حدیثی از امام صادق (ع) برای شما خوندم؟" گفتم: آره؟ گفت: "من از همون موقع چله ی دعای عهد امام زمان (عج) را گرفتم و امروز چهل روز تمام شده و من یار امام زمان شده ام و این شکلات شیرینی یار امام زمان است." زمانی که این را گفت اشک از چشمانم سرازیر شد و افتخار کردم به داشتن دختری که دلش با امام زمانش است. او دعای عهد را تا زمان شهادتش رها نکرد. این امر در دست نوشته هایش کاملا مشهود است. کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لذّت درس خواندن شهید محمد علی رهنمون خیلی درس می خواند. هلاک می کرد خودش را. هر بار که به او می گفتم: «بسه دیگر. چرا این قدر خودت را اذیت می کنی؟» می گفت: «اذیتی نیست، اولاً که خیلی هم کیف می ده، دوماً هم وظیفه مونه. باید این قدر درس بخونیم که هیچ کسی نتونه بگه بچه مسلمون ها بی سوادند.»📚 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
در دنیا هیچ چیزی نیست که نتوانید داشته باشید. هیچ محدودیتی وجود ندارد. پس بخواهید! کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
«بسم اللّٰه الرحمن الرحیم»✨
💫ذڪرروز‌ جمعه:⇩ -اَللّٰهمَّ صَـــــــلِّ عَـــــلیٰ مُحَمَّـــــدٍ وَ عَجِّـــــلْ فَرَجَهُـــــمْ🌱 ﴿۱۰۰مرتبه﴾ ༺⃟‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
روزی چنددقیقه وقتت رو برای امام زمـــانتـ بزار☝️ اقا خیلے خوب حرفاتو گوش میــــدهـ☺️ براے حالـ دلتـــ خیلے دعا میکنهـ❤️🌱 همیشــه به یادش باش اونم تورو یـــادمیکنہ💫🌿 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توی خط مقدم، هر وقت بیکار می‌شد یا نوبت نگهبانیش می‌رسید برای کنکور می‌خواند.📚 خبر قبولیش تو پزشکی دانشگاه تهران، وقتی به خانواده اش رسید که وحید رضا شهید شده بود...🥀 (شهید وحیدرضا احتشامی) کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
وقتی که امید را انتخاب می کنید همه چیز ممکن می شود🦋:) کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وقتے با ''خُدا'' حࢪف میزنۍ🌱 هیچ نفسے هدࢪ نمیࢪھ✨ وقتے منتظࢪ ''خُدا'' باشۍ💓 هیچ لحظہ‌اۍتلف نمیشھ☺️ وقتے بہ ''خُدا'' اعتماد ڪنۍ♥️ هࢪگز ࢪنگ شڪست ࢪو نمیبینے🌻 با ''خُدا ''هیچ چیز ࢪو از دست نمیدۍ" کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
در یادگیری درس‌هایش خیلی زرنگ و دقیق بود و همیشه می‌گفت: خواهر من! درس را باید سر کلاس از استاد یاد گرفت، اگر این گونه شد دیگر نیازی نیست که بعدا به خودت زحمت بدهی. فقط کافی است یک مرور ساده انجام دهی. اسم اصلی‌اش کوروش بود. یک روز که کتابهای درسی‌اش را نگاه می‌کردیم، دیدم که با خودکار قرمز بالای صفحه نوشته است (البته قبل از شهادت) شهید صادق هلیسائی! سال ۶۴ رتبهٔ اول کنکور پزشکی شد. سال ۶۵ شهید شد. (شهید احمد رضا احدی) کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
●شهید صادق ( کورش) هلیسایی در سال 1360پیوند مقدس ازدواج را در زندگیش جاری نمود که حاصل آن 3 فرزند شد دو پسر و یک دختر که آن ها ر ا مائده های آسمانی می دانست. در عملیات های زیادی شرکت نمود و وظیفه خود را به نحو احسن ادا نمود . در عملیات آزاد سازی بستان در اثر ترکش مین دچار مجروحیت گردید. در سال 1362 در دانشگاه شهید بهشتی تهران در رشته ي کارشناس ارشد معماری و شهر سازی قبول شد به تهران عزیمت نمود و همراه با درس ، هدایت حرکت های دانشجویی و گسیل به سوی جبهه های نبرد در عملیات ها حضور می یافت. در امتحانات پایان ترم نیز حضور می یافت و مجدداً به جبهه بر می گشت . وی یکی از دانشجویان موفق در رشته ی خود بود. او تا قبل از شهادت در عملیات های مختلفی در غرب کشور – آزاد سازی خرمشهر ،بستان آبادان ، مهران ودر عملیات های کربلای 5و4شرکت نمود . قبل از عملیات کربلای 5 به همسرش وصیت نمود که او را در اهواز به خاک بسپارند و بر سنگ قبرش نام مقدس صادق را حک نمایند. و سر انجام در تاریخ 1365/12/7 در کربلای شلمچه به همراه برادرش شهید رضا هلیسایی شربت شهادت نوشیدند و تا ابد هر دو بر ادر جاودانه گردیدند.🥀                   
«شهید صادق هلیسایی» فرمانده مرکز پیام تیپ امام حسن ( ع )(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی) اسمش کوروش بود اما بعد از انقلاب نام صادق را برای خودش انتخاب کرد. فروردین 1341 در اهواز به دنیا آمد . به علت موقعیت شغلی پدرش به تهران آمدند . دوران ابتدایی و راهنمایی را در تهران گذراند . سپس به دلایلی مجددا به اهواز بازگشت و در هنرستان رشته راه و ساختمان را برگزید و دیپلمش را در این رشته اخذ کرد . صادق وقتی که بچه بود ، وقت اذان که می شد می رفت پشت پنجره و شروع به اذان گفتن می کرد . هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که نمازش را در مسجد می خواند . بسیار متین و با وقار بود ، به طوری که وقتی با ما که خواهرهایش بودیم می خواست صحبت کند به صورتمان نگاه نمی کرد . ذکر الحمدالله همیشه بر زبانش جاری بود . بسیار بر پرهیز از غیبت توصیه میکرد . خانواده اش را خیلی دوست می داشت که حتی تحمل گریه دخترش را نداشت . خیلی زیبا قرآن تلاوت میکرد ، در ادای نماز شب مداومت داشت و در بین نقشه کشی و یا درس خواندن یا قرآن زمزمه می کرد یا نوحه می خواند . در کنار درس و کار بسیار به ورزش به ویژه فوتبال و کوهنوردی می پرداخت . خیلی حیا داشت . اهمیت فراوانی بر صدقه دادن قائل بود . یکی از کارهای ابتکاری که صادق علاوه بر تمام فعالیتها و اقدامات مبارزاتی دیگر انجام می داد ، این بود که از آنجایی که زبان انگلیسی اش قوی بود ، اعلامیه های امام (ره) را ترجمه میکرد و در میان خارجی هایی که در اهواز بودند پخش میکرد .خاله اش سه دختر داشت . زمانی که صادق می خواست ازدواح کند ، یکی از دختر خاله هایش را به او پیشنهاد کردیم . به قدری با حیا بود که نمی دانست کدام یک از آنها است . بعد از مطرح کردن ایشان ، با این وصلت موافقت کرد ، زمانی که قرار شد عقد کنند چون جنگ تازه شروع شده بود و اهواز به علت حمله عراق به صورت نیمه تعطیل در آمده بود همه چیز را برای مراسم از تهران تهیه کردیم . همه برادران سپاه دعوت شده بودند . قبل از هر چیز نماز جماعت برپا و سپس مراسم عقد برگزار شد . در سال 61 ، زمانی که در اهواز در سپاه شاغل بود با داشتن سه فرزند ، 15 روز از سپاه مرخصی گرفت تا برای کنکور آماده شود . آزمون داد و در رشته معماری دانشگاه شهید بهشتی قبول شد . سر کلاس هم شاگرد نمونه بود و بهترین نمره ها را می آورد . حتی کارهای تحقیقاتی بسیاری را به صادق محول می کردند . از جمله طراحی و نقشه برداری مدرسه عالی شهید مطهری . زمانی که در دانشگاه بود خیلی دغدغه داشت که نمازخانه و مسجد دانشگاه را فعال کند .همزمان با تحصیل در دانشگاه در مدرسه هم تدریس می کرد . بعضی اوقات هم با ماشین شخصی اش به مسافر کشی می پرداخت . یک مدتی هم اوایل انقلاب در مقابل دانشگاه تهران کتابفروشی دایر کرده بود با حقوق شش هزار تومانی هم در دانشگاه درس می خواند و هم خانه می ساخت و هم خانواده اش را اداره می کرد . در یادگیری درسهایش خیلی زرنگ و دقیق بود و همیشه می گفت : خواهرمن ! درس را باید سر کلاس از استاد یاد گرفت ، اگر این گونه شد دیگر نیازی نیست که بعدا به خودت زحمت بدهی . فقط کافیست یک مرور ساده انجام دهی .اسم اصلی اش کوروش بود . یک روز که کتابهای درسی اش را نگاه میکردیم . دیدم که با خودکار قرمز بالای صفحه نوشته است ( البته قبل از شهادت ) شهید صادق هلیسائی ! متوجه شدیم که نام صادق را بیشتر دوست دارد . نام فرزندانش هم زمانی که در منطقه بود در خواب به او الهام شده بود . مثلا وقتی دخترش – کوثر – می خواست متولد شود در خواب دیده بود که سوره کوثر را می خواند ، در همین حین حضرت زهرا (س) بر او وارد شده بود . بدین ترتیب اسم دخترش را کوثر گذاشت . یک شب که نماز شب می خواند ، وقتی که به سجده می رود حس میکند که فردی نورانی سوار بر اسب در هاله ای از نور وارد خانه می شود . همین که خواسته بود سر از سجده بردارد ، آن آقا دستش را پشت سر او گذاشته بود و گفته که لازم نیست بلند شوی ، فقط تا می توانی سجده ات را طولانی کن ! این کلام را سه بار تکرار کرده بود . در آغازین روزهای تاسیس سپاه پاسداران صادق با شوق زائد الوصفی به عضویت سپاه در آمد . در همان ابتدای ورود مسئول ناحیه دو مقاومت بسیج در اهواز ، سپس مسئولدفترفرماندهی سپاه اهواز و بعدفرمانده سپاه اهواز شد .  همچنین از مسئولیت های بعدی اش فرماندهی مرکز پیام تیپ امام حسن ( ع )بود . فعالیت اصلی اش عضویت در گروه مهندسی – رزمی قرارگاه خاتم الانبیا بود . البته در عملیات های متعددی هم شرکت داشت از جمله طریق القدس ، بیت المقدس ، والفجر مقدماتی ، کربلای چهار و ... در عملیات کربلای پنج هم به عنوان نیروی رزمی شرکت کرد و به همراه برادرش شهید شدند .🥀 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
«بسم اللّٰه الرحمن الرحیم»