فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #تماشایی
🌷 همچین شهیدی غیر از حاج قاسم من یادم نمیاد
📲 نسخه مناسب اشتراک در شبکههای اجتماعی
❤️ #رفیق_خوشبخت
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_Khamenei
▪️عزاداری هاتون
قبول درگاه حق
اجرتان با حضرت زهرا (سلام الله علیها)
ان شاء الله حاجت روا باشید🌹
بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ ۚ وَمَا أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ
✍آنچه خداوند برای شما باقی گذارده (از سرمایههای حلال)، برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید! و من، پاسدار شما (و مأمور بر اجبارتان به ایمان) نیستم!
(آیه ۸۶ سوره هود)
@shahideraziehkeshavarz
بنظرم هر آدمی هر از گاهی باید بره
جلویِ آینہ از خودش بپرسہ من کی
اَم؟
و در جوابش همہ کارهایِ خوب
و بدش رو تعریف کنہ📽 !
سعی کن همیش کارهایِ خوب کنی
تـا از خـودت راضـی بـاشـی و حـالِ
دلت خوب باشہ✨💚.
﹝#اندیشھِسبز🌿🖇﹞
در اولین رقابت، دعا ڪردم و از خدا بُـردن
رو خواستم، اما نشد ! فهمیدم فردِ مقابل
هم خدایی داره؛ از اون به بعد یاد گرفتم
تلاش کنم💚🙃. .
@shahideraziehkeshavarz
⭕️ #حدیث_روز
🔸امام على (ع) :
🔹أعقَلُ النّاسِ مَن كانَ بِعَيبِهِ بَصيرًا، وعَن عَيبِ غَيرِهِ ضَريرًا
🔹خردمندترينِ مردم، كسى است كه به عيبهاى خويش، بينا و نسبت به عيوب ديگران، نابينا باشد/غررالحكم حدیث ۳۲۳۳
@shahideraziehkeshavarz
💚چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار:💚
🦋حکایت اول:
از کاسبی پرسیدند:
چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟
گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند!!!؟
🦋حکایت دوم:
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود...
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم...!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید:
انشاءالله خدا او را هدایت میکند...!
دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!...
🦋حکایت سوم:
از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟؟...
گفت: آری...
مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛
یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم۸ جگرش تعریف کردم..
صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد...!
گفتند: تو چه کردی؟
گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم...
گفتند: پس تو بخشنده تری...!
گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد!!
اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم...!!
🦋حکایت چهارم:
عارفی راگفتند:
خداوند را چگونه میبینی؟!
گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد....
@shahideraziehkeshavarz
تا که مادر رفت، انگار از پدر چیزی نماند
در جهان هرگز امیری اینقَدَر تنها نشد...
#فاطمیه
#مظلومعلی