eitaa logo
「شهیده راضیه کشاورز」
752 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
「شهیده راضیه کشاورز」∶ ●دوست دارم راهی رو برم که خدا راضی باشه...🌱 راض بابا↯ @shahidehRaziehkeshavarz✨ کانال مثلِ راضیه...↯: 『 @meslerazieh313 』 کانال پیام های شما↯ @nashenass_khoone کانال رسمی-زیرنظر مادر شهیده✓ ◢کانال وقف امام زمان(عج)◤
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊 🧕بانوےشهیده↜ زهرا سالاری 🗓سالروزتولد↜۱۳۸۳/۹/۲۰ ✨محل‌تولد↜مه ولات_خراسان رضوی 🌱سن ↜۱۵سال 💑وضعیت تاهل↜مجرد 👩‍🏫شغل↜دانش آموز 🕊سالروز‌شهادت↜۱۳۹۸/۷/۱۷ 😔محل‌شهادت↜مسجد امام علی علیه السلام_نجف 💔نحوه‌شهادت↜اصابت داربست فلزی به سر و شکافته شدن سر 🥀آرامگاه‌↜خراسان رضوی_روستای دوغ آباد_مه ولات
سنش زیاد نبود😔، اصلا چه کسی باور می‌کرد که با سن و سال، حرف‌هایی بزند که از جنس زمینی‌ها نیست؟💔 انگار خودش می‌دانسته، وقتی چند ماه قبل نامه می‌نویسد برای امام حسین💔 (علیه‌السلام) و آنقدر خالصانه خواسته‌اش را می‌گوید که در روزهای اربعین 🏴و در راه زیارت🕌 خودش، به مُراد دل ❤️می‌رسد. نامش زهراست🧕. زهرا سالاری. ۱۵ سال بیشتر نداشت. متولد سال ۸۳ و از بهترین‌های مدرسه؛ معلم👩‍🏫 و مدیر 👩‍💼از او تعریف می‌کردند، چه در درس📖 چه در اخلاق🙂. رتبه‌های تحصیلی‌اش در رشته‌های مختلف نامش را در استان سر زبان انداخته بود و فضائل اخلاقی‌اش او را پیش دوستانش عزیز کرده بود. او همیشه برای کارهای مدرسه و خانه پیش‌قدم بود، می‌گفت برای استراحت وقت هست، باید کار کرد!👩‍💻 آنقدر غرق در کتاب‌های وصیت‌نامه📜 شهدا🕊 شده بود که همه‌شان را خوانده و الگویش شده بودند. و حالا که این‌ها را می‌نویسیم؛ زهرا دیگر نیست😔، شاید ما از نبودن حرف می‌زنیم، زهرا ولی حاجت‌روا شده.🕊 🧕
نامه‌ای برای سیدالشهدا علیه‌السلام😍💔 چند ماه قبل پدر🧔 یکی از دوستان دختر 👩داستان ما به کربلا می‌رود🚶‍♀، زهرا نامه‌ای می‌نویسد📃 و از دوستش می‌خواهد که نامه را به پدرش را برساند تا او، آن را به ضریح امام حسین💔 علیه‌السلام بیندازد. پدر🧔 هم بدون اینکه از محتوای نامه خبر 📜داشته باشد، آن را به ضریح می‌رساند، پیش از انداختن به داخل ضریح با تصور اینکه نامه دختر خودش است و احتمالا خواسته‌ای دارد، آن را باز می‌کند که بداند چیست؛ اما با این نوشته روبرو می‌شود «امام حسین علیه‌السلام، زهرا سالاری از شما شهادت🕊 می‌خواهد.» 🧕
حاجت‌روا شدن💔 حالا دقیقا چند ماه پس از آن نامه 📜و درست در روزهای اربعین 🏴که از همه جهان برای زیارت اباعبدالله😔 راهی کربلا می‌شوند😍، زهرا هم با خانواده‌اش 👨‍👩‍👧‍👦پا در راه می‌گذارد، اما قرار بود زودتر از چیزی که انتظار داشت به حاجتش برسد، همان حاجت چند ماه قبلش. در نجف که هستند، بر اثر حادثه‌ای زهرای قصه ما از دنیا می‌رود، آن‌هم در مسیر🚗 کربلا و جایی که حاجتش را در خواست کرده بود. 🧕
برگزاری مراسمی باشکوه پیکر⚰ دخترک🧕 را به دوغ‌آباد (روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان مه‌ولات در استان خراسان رضوی) برگردانده بودند و مراسم تشییع⚰ باشکوهی برایش برگزار شد. همه آمده بودند، از اهالی دور و نزدیک روستا تا همکلاسی‌هایش که حالا جای خالی‌اش را با قاب عکسی خندان و خوشحال از او پر می‌کنند.💔 🧕
🌸مصاحبه با همسر برادر شهیده زهرا سالاری🌸 ۱)لطفا معرفی کوتاهی از شهیده داشته باشید. 👈🏻زهرا جان متولد 20 آذر 1383 بودن و در خانواده ای مذهبی ب دنیا اومدن و در شهرستان مه ولات روستای دوغ آباد زندگی میکردن. ۲)از خصوصیات اخلاقی شون بگید در خانه،در مدرسه،درمهمانی و... رفتارشون چطور بود؟ 👈🏻 حقیقتا من تا حالا رفتار زننده ای از ایشون ندیدم... تو خانه ک زهرا ی لحظه نمی نشست... خونشون خیلی پر رفت و آمده و اکثرا مهمون دارن...اما زهرا همیشه ظهر ک از مدرسه میومد تا شب کمک میکرد و هرکاری از دستش برمیومد انجام میداد، حتی وقت هایی ک من و شوهرم از مشهد میرفتیم چون دوس داشت با ما باشه تا آخر شب صحبت میکرد باهامون و برام از مدرسش و دوستاش میگف و قبلشم کلی برامون تدارک غذا و... رو میدید و شب ها وقتی من میگفتم میخوام برم بخوام تازه اون وقت میگفت مثلا فردا امتحان ریاضی دارم چون من اگر از سرشب میفهمیدم قطعا دعواش میکردم ک بره پای درسش... آخر شب ک میگفت ی ساعتی میخوند و بعد هم از نماز صبح ک پامیشد تا وقتی میرفت مدرسه میخوند و فرداش میگف بیست میگیرم... اما وقتی مینشست بچه ها ک تمام انرژیش رفته بود... ب همه کمک میکرد من ی لحظه ندیدم زهرا ب ما ب بگه یا ب مامان ک من چون درس دارم کمک نمیدم یا اگر کمک بدم درس نمیخونم.... همیشه همه کاراش عالی بود...در درس نخبه بود...المپیاد ریاضی و علوم رو دوم و سوم استان شد و بورسیه دانشگاه فردوسی شد همون سال آخر من خودم چون ب خاطر دانشگام و زندگیم مشهد بودم هروقت خونه خودمون( خونه مامان و بابام منظورمه) دعوتی داشتیم و من مثل مهمون ها همون شب میرسیدم، زهرا از ظهر ک مدرسش تمون میشد میرفت خونه ما و تاشب کمک مامان من میداد... بدون اینکه ناراحت باشه یا هرچی... تمام کارا از جارو و سالاد درس کردن و کمک تو غذا رو حتی برای مامان من انجام میداد ۳) رفتارشون با بقیه چطور بود ؟ 👈🏻 بسیار مهربون و خنده رو و شوخ و پر انرژی....هرکاری هم از دستش برمیومد برا هرکسی ک کمک لازم داشت انجام میداد... از یاد دادن درس ب دوستاش تا.....همه چیز ۴)رفتار ایشون در مقابل نامحرم چه جوری بود؟ 👈🏻 بچه ها دوست دارم درباره ی نکته باهاتون حرف بزنم....زهرا تک دختر بود و تو خونشون دوتا داداش داشت...من ندیدم زهرا حتی جلو داداش هاش لباس زننده تنش باشه...یعنی همیشه ی تونیک تنش بود و ی زیر شلواری ک اصلا تنگ نبود...حتی شوهر من چون ازش 15 سال بزرگتره اکثر وقت ها زهرا رو بغل میکرد و پیشونیش رو میبوسید اما من ندیدم ی بار زهرا بخواد کاری بکنه ک حتی من ناراحت بشم...میدیدم ک حتی وقتی شوهرم بوسش میکنه قرمز میشه و اصلا دخالتی یا اذیتی ایجاد نمیکرد بین رابطه من و شوهرم حالا تصور کنید با نامحرم رفتارش چجوری بوده؟؟ همیشه چادر سرش بود وقتی مهمون میومد... مگر وقت هایی ک مثلا مهمونی بود و قرار بود ظرف بشوریم و جمع و جور کنیم ک خب مانتو آزادتر میپوشید و چادر رو در میاورد ۵)زهرا جان چجوری با رفیق شهیدشون (شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی) آشنا شدند ؟! و الگوشون از این شهید بزرگوار چی بود ؟! 👈🏻زهرا از طریق دوستاش کتاب ایشون رو خوند و حتی منو ترغیب کرد ک بخونم کتاب رو و رفتار ایشون تو زندگی براش خیلی جالب بود و ب عنوان دوست شهید انتخابشون کرد... ولی از اینکه الگوش چی بود دقیقا بی اطلاعم... ۶( لطفا بفرمایید که از نظر شما چه چیزهایی در زندگی شهیده زهراسالاری وجود داشت که سبب شد ایشون لیاقت شهادت رو به دست بیارن؟ 👈🏻ی جمله بچه ها تو پیج زهرا گذاشتم... ((هر که علی وار زندگی کند و علی وارکار کند و علی وار سخن بگوید و علی وار بیندیشد نمیتواند از سرنوشت محتوم علی وار بگریزد))ب نظر من این باعث شد زهرا ب شهادت برسه این جمله ب نظرم خلاصه ای از تمام رفتارهای زهراس ۷) لطفا بفرمایید اگر شما بخواین یک درس بزرگ از زندگی ایشون به ما یاد بدین که زیباتر زندگی کنیم اون درس چی هست؟ 👈🏻 هیچ چیزی رو برا خودتون نخواین... برا همه خوبی ها رو بخواین مخصوصا حسادت رو کلا بذارین کنار اگر خدای نکرده تو وجودتون هست... ب همه تا جایی ک میتونین کمک کنین.. تا جایی ک انرژی دارین...و اصلا کارتون رو برای اون فرد انجام ندین فقط و فقط برای خدا انجام بدیم ک اگر طرف بهتون چیزی گفت مثل زهرا ناراحت نشین و بدونین ک برا خدا انجام دادین و لبخند بزنین ۸)شما تا حالا دیده بودین ک کسی رو نهی کنه از منکری یا به کسی معروفی رو امر کنه؟ این موضوع براش اهمیت داشت؟در مقابل غیبت کردن بقیه چه واکنش هایی داشتن؟ 👈🏻اره براساس میزان صمیمیت با طرف بهش میگفت ک مثلا ب نظر من اینجوری درست تره و دلیلشم توضیح میداد... اگر قانع میشد طرف ک هیچ وگرنه بد صحبت نمیکرد ک خدای نکرده ناراحت بشه ندیدم تو ج
معی ک غیبت میکنن بشینه... فقط یادمه ی بار گف اخه ب مردم چیکار دارین ک دربارشون حرف میزنین🤨 وگرنه تو جمع غیبت حقیقتا ندیدمش من... و خب تو جمع دوستاشم ک من بی اطلاعم🙂 ۹)یک جمله در بیوگرافی اکانت زهرا بود ! بهشت هشت تا در داره.... یکیش باب الحسینه خیلی دوست دارم از ارادت شهیده زهرا سالاری و از عشقی که به ابا عبددالله داشتن بدونم همه چیزشون حسینی بود میخوایم بیشتر بدونیم... 👈🏻 اره درسته خانواده زهرا کلا حسینی ان... باباشون مداح امام حسینه... و بدون هیچ مزد و... برا امام حسین میخونن...شوهر منم مداحی میکنن اون روزا... شبیه خونی دارن اون روزا...خونشون تموم سال محرم از نوحه خوندن تقریبا اما واقعا حال و هوای روزای محرمش متفاوته...یکی نوحه پیدا میکنه...بابا میخونه و من و زهرا مینوشتیم و مامان ایراد های خوندن رو میگف و کلا عشق ب امام حسین ب خاطر باباشون تو خونه موج میزنه و زهرا هم از کوچیکی داخل همین خانوادس و عاشق اربعین و امام حسین بود ۱۰)لطف کنید بفرمایید چجوری به شهادت رسیدند؟ 👈🏻زهرا تو مسجد امام علی(ع)... موقع اذان مغرب با وضو... چون طوفان شدیدی شده داربست درمیره و میخوره ب سرش و در دم ب شهادت میرسه... پزشک قانونی هم ک خودم دیدم نوشته بود شکاف فرق سر و حتی مامان ک صحنه رو دیدن میگفت زهرا ب حالت سجده اومد پایین ۱۱)جسارتا میشه بدونم چرا شهید محسوب شدند؟ 👈🏻 وقتی این اتفاق میفته نماینده آیت الله سیستانی... آیت الله میلانی میان دیدن خانواده تو نجف و اعلام میکنن شهیدن ایشون و حتی میگن این مقام برای آدمی در سن و تحصیلات منه نه ی دختر 14 ساله... ایشون چه کرده ک من با این سنم هنوز نرسیدم ب این جایگاه... و خب روایت داریم ک زائر امام حسین اگر اتفاقی براش بیفته شهید محسوب میشه. ۱۲)منظورتون از مسجد امام علی مسجد کوفه هست یا مسجدی که در حرم امام علی هست؟ 👈🏻 نه داخل نجفه به مسجد حکیم هم معروفه نه داخل حرم امام علی نبوده بچه ها...داخل مسجد بوده ۱۳) ببخشید ایشون قبل از اینکه به زیارت امام حسین مشرف بشن به شهادت رسیدن؟ 👈🏻 بله هنوز نجف بودن ۱۴) عذر میخوام از شهادتشون بیشتر بگید لطفا و از بعدداز شهادتشون از واکنش های اطرافیان(مادر،پدر،دوستان،اقوام،فامیل،آشناو..)که بعد از شهادتشون چطور کنار اومدن؟ 👈🏻هنوز اطرافیان و دوستان و خانواده با نبود زهرا کنار نیومدن... اما زهرا رو وقتی دیدیم آرامشی ب هممون با لبخندی ک داشت بهمون داد ک باور کردنی نبود ۱۵)تو اون حادثه فقط برای ایشون این اتفاق افتاد؟ 👈🏻اره زهرا با فاصله ی وجب کنار دختر عموشون ک ی سال از زهرا بزرگتره بودن... میله اول ب شونه تکتم میخوره بعد ب سر زهرا اما تکتم هیچ اتفاقی براش نیفتاد جز کبودی دست و زهرا اونجوری ب شهادت رسید😞 یعنی میخوام بگم کنار هم بودن اما این اتفاق برا زهرا افتاده...بچه ها اگر رسالتتون رو درست تموم کرده باشین ب بهترین شکل میرین دیدن خدا ۱۶)لطفا از دفنشون بگید از ماجرایی که اقوام در ایران نمیدونستن قراه در وادی السلام دفن بشن یا در دوغ آباد 👈🏻زهرا قبل شهادتش اول حرم امام علی بودن بعد میرن وادی السلام و بعدم میان داخل مسجد بابا میگن داخل وادی السلام زهرا دیدم دور وایساده رفتم جاش.. گفتم چیکار میکنی؟ گفته ببین بابا صورت قبر برا خودم کشیدم اینجا و بابا میگه ی قبر کشیده و روش نوشته هذا قبر زهرا بنت محمد...بابا میگفتن اونجا دفن کنن اما واقعا اینجا ما نتونستیم تحمل کنیم ک زهرا رو نبینیم و خاک کنن اونجا... و خب یکی از نفراتی ک با همون حال بد زنگ زد ب بابا و التماس کرد بیارنش من بودم...و بعدم بابا دیده بودن شرایط ماهم اینه کارا رو درست کردن و آوردن همینجا... لبخند روی صورت زهرا کمک زیادی ب آرامش همه ما کرد و الان مامان صبح و بعدازظهر سرخاکاس و همین باعث ارامششه بچه ها تلقین زهرا رو خود بابا خوند... و خوده داداش ها گذاشتنش داخل قبر...و این دل دریایی میخواد و خدا اینجوری برای شهدا کمک میکنه ب اطرافیان و خانوادشون شادی روح بلندش صلوات🌸 🎤 🧕
این شهیده توی روبیکا هم پیج داشتن💔 و خودشون پست میگذاشتن اما بعد از شهادت شون زن داداششون پست میگذارند از قبل از این پست همه رو خودشون گذاشتن.🙂🖤 آدرس پیج شون در روبیکا: https://rubika.ir/shahide_zahra_salari
🔷‏ماجرای نقاشی چهره امام رضا توسط استاد فرشچیان: 🔴سال59 برای عمل قلب به آمریکا رفته بودم. دکترها اصرار داشتند که حتما عمل قلب انجام دهم و چندین نوبت آزمایش گرفتند. من در این فواصل متوسل بودم به امام هشتم که «آقا کمکم بفرمایین». در آخرین آزمایش قبل از عمل ‏دکترها من را خواستند و گفتند که شما طی این مدت نزد کدام دکتر دیگر رفته و خود را مداوا کردی؟! گفتم من نزد دکتر اصلی رفته‌ام! پس از این اتفاق تصمیم گرفتم تابلوی ضامن آهو را بکشم. تابلو شش ماه طول کشید. ‏وقتی به قسمت‌های چهره مبارک حضرت امام رضا که رسید به دلم افتاد که تمثال حضرت را بکشم. 🍀 لذا متوسل شدم و همان شب در خواب صورت مبارک حضرت را دیدم و ایشان با مهربانی فرمودند: من را ببین و بکش! 🔰‏وقتی بیدار شدم، چیزی از چهره مبارک حضرت در ذهنم نمانده بود. مجدد متوسل شدم و باز هم در شب دوم حضرت تشریف آوردند و این اتفاق تا سه شب تکرار شد و این افتخار را داشتم که چهره حضرت را در نور بکشم. راوی استاد علیرضا ذاکری ✍پیوست: ما ادعایی مبنی بر رد یا تایید این عکس نداریم ولی استاد فرشچیان رو همه قبول دارن،این خاطره هم به نقل از خود ایشونه کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
ولادت آقا امام رضا بر تمام مسلمین جهان مبارک 💚 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صحبت های شنیدنی مادر مرزبان شهید "محمد مهدی احمدی" از دامان زن است که مرد به معراج میرود🕊🕊 🕊🕊 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣سلام امام زمانم❣ با هرنفسۍ‌سلام ڪردن عشق اسٺ آقا به تو احترام ڪردن عشق اسٺ اسم قشنگٺ به میان چون آید از رو؁ادب قیام ڪردن عشق است. 🌺🤲 کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
شهیده راضیه کشاورز 👇 علاقه زیادی به آقا امام زمان و امام رضا داشت . هر روز زیارت امین الله و دعای عهد می خوند. حالاتش قابل توصیف نبود. امین الله رو با تمام وجود و عاشقانه می خوند . و به پهنای صورت ،اشک می ریخت.علاقه خیلی زیادی به خانم حضرت زهرا (س) داشت . همیشه می گفت :مامان من به خاطر انس واقعی که به خانم دارم ، حجاب می گیرم . کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت علیه السلام 🍀بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ 💠آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: ✨...وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. 🌿درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. 🍁ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! 💥به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! 🔘بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. 🔥تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. 🔰ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. 🌑بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. 🌺صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! 🔷سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. ☀️هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. ✨آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، 🌸 اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: 🌟آقای حائری! ترسیدی؟ 💠من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. 🔅راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. 🌹وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: 🌺من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما ۳۸ مرتبه به زیارت من آمدید من هم ۳۸ مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود ۳۷ بار دیگر هم خواهم آمد... 📘ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره) کانال شهیده راضیه کشاورز🌱 ♡@shahideRaziehkeshavarz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توجه 👇