فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اهلاً و سهلاً یا بقیةالله
🌺 مداحی حاج محمود کریمی در جشن ولادت امام مهدی (علیهالسّلام)
🕊🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام)
اللّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنا هذِهِ وَمَوْلُودِها وَحُجَّتِکَ وَمَوْعُودِهَا ، أَدْرِکْ بِنا أَیَّامَهُ وَظُهُورَهُ وَقِیامَهُ، وَاجْعَلْنا مِنْ أَنْصارِهِ، وَاقْرِنْ ثارَنا بِثارِهِ، وَاکْتُبْنا فِى أَعْوانِهِ وَخُلَصائِهِ، وَأَحْیِنا فِى دَوْلَتِهِ ناعِمِینَ، وَبِصُحْبَتِهِ غانِمِینَ، وَبِحَقِّهِ قائِمِینَ، وَمِنَ السُّوءِ سالِمِینَ، یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ، وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ .
سلام علیکم و رحمة الله
میلاد فرخنده محور عالم وجود، عدالت گستر هستی و امید مستضعفان و مظلومان جهان حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه) را بمحضر شریف تبریک وتهنیت عرض مینمایم
🙏🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بِسْــــمِـ اللَّهِ الرَّحْــــمَنِ الرَّحِیـــمــ
‹‹#چـــــله_عـــظـــیـم_قــــــرن.. 🌺🌱•°››
❌این فرصت خیلی مهم رو از دست ندید❌
☝🏻 ڪلیپ بالا رو حتما مشاهده بفرمایید
خوشبحاال ڪسی ڪه امام زمانش براش دعوتنامه بفرسته، شما هم دعوتید.. 😍🌱
متن دعوتنامه..
سلااام بر منتظران ظهور، از همه شما عزیزان تقاضا داریم ڪه یڪ بار برای همیشه با دوستان و خانوادههای خود همدل و یڪصدا شوید برای پایان دادن به روزگار تاریڪ غیبت، و فرج آن عزیز سفر ڪرده..
و متوسل میشویم به ڪشتی نجات آقا اباعبدالله الحسین (علیهالسلام) به نیت سلامتی و تعجیل در فرج آقا صاحب الزمان (عج) ڪه ان شاءالله خداوند بقیه غیبت مولامون رو ببخشه.. 🤲🏻🌱
📌از شما هم دعوت میڪنیم به:
①_ 40 روز زیارت عاشورا
②_ و روزانه 40 مرتبه ذڪر «اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج»
شروع چله از شب ولادت آقامون امام زمان (عج) تا شب 24 ماه رمضان المبارڪ
و از همه شما عزیزان تقاضا داریم ما را همراهی بفرمایید ارسال این دعوتنامه برای دیگران به منزله یاری امام زمان (عج) میباشد.. ☺️🧡
ان شاءالله به امید هرچه زودتر
فرج مولامون آقا صاحب الزمان (عج).. 😍✨
چــــله عـــظیــم قـــــرن
جهت شرڪت در چله به گروه ما بپیوندید..👇🏻🍃
https://eitaa.com/joinchat/2899181994Ce655b7449b
#امام_زمان
الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْبحق حضࢪٺزینبڪبرۍسلاماللهعلیها🤍🌱'
1_1082963901.mp3
1.25M
.🍃یازهراسلام الله علیها 🥀
🌷زیارتـنامـه ی شـهـــــــداء🕊
🕊🕊🕊اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌷🌷🌷
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🍃یاعلی علیه السلام یاشهید 🌷
🍃🥀به نیابت از از ارواح طیبه شهدا؛؛،،،؛
جهت سلامتی وتعجیل در فرج آقاجانمون،
مولا صاحب الزمان عج..🌱
اِجماعاً صلوات ....🌷🍃
قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور
#دعای_فرج🕊
#شببخیرمحبوبعالم♥️
🍃🥀تسلای قلب نازنین آقا صاحب الزمان عج
سلامتی ورفع موانع ظهورشون اِجماعاً...صلوات:)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم...
🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸یا مهدی یا صاحب الزمان (عج)
💐مژده ای
🌸اهل ولا نیمه ی شعبان آمد
💐بوی عطر
🌸ختن و نرگس و ریحان آمد
🌸نرگس آورد
💐به دنیا پسری فرخ روی
🌸که ز یمن
💐قدمش دیده به حیران آمد
🌸پیشاپیش ولادت با سعادت
💐حضرت مهدی صاحب الزمان(عج)
بر شما مبارک🌸🎊🌸
🌸 اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلَیَّکَ الْفَرَج🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸نیمه شعبان
🎉سرود زندگی است
😍نیمه شعبان
🎉قـرار بندگی است
😍نیمه شعبان
🎉سـلامی از خـدا
😍بر همه
🎉افراد شهربندگی است
😍پیشاپیش
🎉ولادت حضرت مهدی(عج)
😍بر شمـا مبـارک بـاد💐
❥🦋❥❥🦋❥
#میلاد_امام_زمان
هدایت شده از خادمـ المهدـی«عج»³¹³
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋
#سلــام_بر_ابراهیـــم1💕
#قسمت101»
اما نميشد فهميد كه پس از چهار روز، با چه امكاناتي مشغول مقاومت هستند؟!
غروب امروز پايان عمليات اعلام شد. بقيه نيروها به عقب بازگشتند.
يكي از بچه هائي كه ديشب از كانال خارج شد را ديدم. ميگفت: نميداني
چه وضعي داشتيم! آب و غذا نبود، مهمات هم بسياركم، اطراف كانالها هم
ُر از انواع مين!
ما هر چند دقيقه گلولهاي شليك ميكرديم تا بدانند هنوز زنده ايم. عراقيها
مرتب با بلندگو اعلام ميكردند: تسليم شويد!
لحظات غروب خورشيد بسيار غمبار بود. روي بلندي رفتم و با دوربين نگاه
ميكردم.
انفجارهاي پراكنده هنوز در اطراف كانال ديده ميشد. دوست صميمي من
ابراهيم آنجاست و من هيچ كاري نميتوانم انجام دهم.
آن شب را كمي استراحت كردم و فردا دوباره به خط بازگشتم.
٭٭٭ـ
عراقيها به روز 22 بهمن خيلي حساس بودند. حجم آتش آنها بسيار زياد
شد. خاكريزهاي اول ما هم از نيرو خالي شد. همه رفتند عقب!
با خودم گفتم: شايد عراق قصد پيشروي دارد؟! اما بعيد است، چون موانعي
كه به وجود آورده جلوي پيشروي خودش را هم ميگيرد!
عصر بود كه حجم آتش كم شد. با دوربين به نقطه اي رفتم كه ديد بهتري
روي كانال داشــته باشد. آنچه ميديدم باوركردني نبود! دود غليظي از محل
كانال بلند شده بود. مرتب صداي انفجار ميآمد.
ســريع پيش بچه هاي اطلاعات رفتم و گفتم: عراق داره كار كانال رو تمام
ميكنه! آنها با دوربين مشاهده كردند، فقط آتش و دود بود كه ديده ميشد.
اما من هنوز اميد داشتم. با خودم گفتم: ابراهيم شرايط بدتر از اين را سپري
كرده، اما به ياد حرفهايش، قبل ازشروع عمليات افتادم و بدنم لرزيد.
عصــر روز جمعه 22 بهمــن 1361 براي من خيلي دلگيرتــر بود. بچه هاي
اطلاعات به سنگرشان رفتند.
مــن دوباره با دوربين نگاه كــردم. نزديك غروب احســاس كردم از دور
چيزي در حال حركت است!
با دقت بيشتري نگاه كردم. كاملا مشخص بود که سه نفر در حال دويدن به
سمت ما بودند. در راه مرتب زمين ميخوردند و بلند ميشدند. آنها زخمي
و خسته بودند. معلوم بود كه از همان محل كانال ميآيند.
فريــاد زدم و بچه ها را صدا كردم. بــا آنها رفتيم روي بلندي. به بچه ها هم
گفتم تيراندازي نكنيد.
ميان سرخي غروب، بالاخره آن سه نفر به خاكريز ما رسيدند.
به محض رسيدن به سمت آنها دويديم و پرسيديم: از كجا ميآئيد؟ حال
حرف زدن نداشتند، يكي از آنها آب خواست. سريع قمقمه را به او دادم.
ديگري از شدت ضعف و گرسنگي بدنش ميلرزيد. آن يكي تمام بدنش
غرق خون بود، كمي كه به حال آمدند گفتند: از بچه هاي كميل هستيم.
با اضطراب پرسيدم: بقيه بچهها چي شدند!؟ در حالي كه سرش را به سختي
بالا ميآورد گفت: فكر نميكنم كسي غير از ما زنده باشه! هول شدم و دوباره
و با تعجب پرسيدم: اين پنج روز، چطور مقاومت كرديد!؟
#ادامه_دارد•••🕊
هدایت شده از خادمـ المهدـی«عج»³¹³
✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋✨🦋
🦋✨🦋✨🦋
✨🦋✨🦋
🦋✨🦋
✨🦋
🦋
#سلــام_بر_ابراهیـــم1💕
#قسمت102»
حال حرف زدن نداشــت. كمي مكث كرد و دهانش كه خالي شد گفت:
مــا اين دو روز اخير، زير جنازه ها مخفي بوديم. اما يكي بود كه اين پنج روز
كانال رو سر پا نگه داشت!
دوباره نفسي تازه كرد و به آرامي گفت: عجب آدمي بود! يك طرف آرپيجي
ميزد، يك طرف با تيربار شليك ميكرد. عجب قدرتي داشت. ديگري پريد
توي حرفش و گفت: همه شهدا رو در انتهاي كانال كنار هم چيده بود. آذوقه و
آب رو تقسيم ميكرد، به مجروحها ميرسيد، اصلا اين پسر خستگي نداشت!
گفتم: مگه فرماندها و معاونهاي گردان شــهيد نشدند!؟ پس از كي داري
حرف ميزني؟!
گفت: جواني بود كه نمي ُ شناختمش. موهايش كوتاه بود. شلور كردي پاش
بود.
ديگري گفــت: روز اول هم يه چفيه عربــي دور گردنش بود. چه صداي
قشنگي هم داشت. براي ما مداحي ميكرد و روحيه ميداد و...
داشــت روح از بدنم خارج ميشد، سرم داغ شــد. آب دهانم را فرو دادم.
اين ِ ها مشخصات ابراهيم بود.
با نگراني نشستم و دستانش را گرفتم. با چشماني گرد شده از تعجب گفتم:
آقا ابرام رو ميگي درسته!؟ الان كجاست!؟
گفت: آره انگار، يكي دو تا از بچه ِ هاي قديمي آقا ابراهيم صداش ميكردند.
دوباره با صداي بلند پرسيدم: الان كجاست؟!
يكي ديگر از آنها گفت: تا آخرين لحظه كه عراق آتيش ميريخت زنده
بــود. بعد به ما گفت: عــراق نيروهاش رو برده عقــب. حتمًا ميخواد آتيش
سنگين بريزه.
شــما هم اگه حال داريد تا اين اطراف خلوته بريد عقب. خودش هم رفت
كه به مجروحها برسه. ما هم آمديم عقب
ديگري گفت: من ديدم كه زدنش. با همان انفجارهاي اول افتاد روي زمين.
بي ُ اختيار بدنم سست شد و اشــك از چشمانم جاري شد. شانه هايم مرتب
تكان ميخورد.
ديگر نميتوانستم خودم راكنترل كنم. سرم را روي خاك گذاشتم و گريه
ميكردم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشــتم در ذهنم مرور ميشــد. از گود
زورخانه تا گيلانغرب و...
بوي شــديد باروت و صداي انفجار با هم آميخته شــد. رفتم لب خاكريز،
ميخواستم به سمت كانال حركت كنم.
يكــي از بچه ها جلوي من ايســتاد و گفت: چكار ميكنــي؟ با رفتن تو كه
ابراهيم برنميگرده. نگاه كن چه آتيشي ميريزن.
آن شب همه ما را از فكه به عقب منتقل كردند. همه بچهها حال و روز من
را داشتند.
خيليها رفقايشان را جا گذاشــته بودند. وقتي وارد دوكوهه شديم صداي
حاج صادق آهنگران در حال پخش بود كه ميگفت:
اي از سفر برگشتگان كو شهيدانتان،كو شهيدانتان
صداي گريه بچه ها بيشــتر شد. خبر شــهادت و مفقود شدن ابراهيم خيلي
سريع بين بچ هها پخش شد.
يكي از رزمنده ها كه همراه پســرش در جبهه بود پيش من آمد. با ناراحتي
گفت: همه داغدار ابراهيم هســتيم، به خدا اگر پســرم شــهيد ميشد، اينقدر
ناراحت نميشدم. هيچكس نميدونه ابراهيم چه انسان بزرگي بود.
روز بعد همه بچه هاي لشکر را به مرخصي فرستادند و ما هم آمديم تهران.
هيچكس جرأت نداشــت خبر شهادت ابراهيم را اعلام كند. اما چند روز بعد
زمزمه مفقود شدنش همه جا پيچيد!
#ادامه_دارد•••🕊