نزدیکعملیـاتبود،میدانستمدختـرداره
یکروزدیدمسرپاکتنامهازجیبش
زدهبیرون
گفتماینچیه؟
گفت:عکسدخترمه..
گفتم:بدهببینمش!
گفت:خودمهنوزندیدمش،گفتمچرا..؟
گفت:
الانموقععملیاته،میترسم
مهرپدروفرزندیکاردستمبده؛باشهبعد..
#شهيدمهدیزینالدین
#خاطراتشهدا
#روایت_عشق