eitaa logo
🌺ابراهیمـ دلها🌺«قهرمان مـن»🕊
1.4هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
13.8هزار ویدیو
127 فایل
ـ🦋⃟ ﷽🦋 امام محمد باقر «ع»:⤵️ فضیلتی چون جهاد نیست ، و جهادی چون مبارزه با هوای نفس نیست...🌱 #کپی!؟ به عشق صاحب الزمانمون، حلالت مومن🕊 ارتباط باما⤵️🌹 «ارسال نظرات ودرخواست ها»👇 @majjnon_al_mahdi313
مشاهده در ایتا
دانلود
سخته...!پسرتو بدی چهارتا تیکه استخون تحویل بگیری...سخته!💔 . ‎‎‌‌‎
کباب یا سیب‌زمینی؟!😋 🔸قرار بود عملیات والفجر مقدماتی آغاز شود. آخرین جلسه هماهنگی بین فرماندهان در دهلاویه برگزار شد و شهید همت از ابراهیم خواسته بود در آن جلسه شرکت کند و دعای توسل بخواند. 🔹بعد از چند ساعت برای فرماندهان شام آوردن (کباب). و برای بسیجیان نان و سیب زمینی. ابراهیم در همان جا شروع کرد به دعای توسل خواندن و اجازه نداد جلسه تمام شود‌. وقتی برای سوار ماشین شدند حاج حسین الله کرم بسته ایی را به ابراهیم داد و گفتن نان و کباب است. 🔸ابراهیم آن را به بیرون پرت کرد و گفت: وای بحال روزی که غذای فرمانده و بسیجی با هم متفاوت باشد آن موقع کار مشکل میشود. 🎙راوی:مرتضی پارسائیان
🌷 شاید شهادت آرزوۍ همہ باشد اما یقیناً جز مخلصین ڪسی بدان نخواهد رسید ... سلام🌷 روزتون مزین بہ نگاه پرمهر شهدا
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═• (شوخی های آقا ابراهیم) ☀برای مراسم ختم شهید شهبازی راهی یکی از شهرهای مرزی شدیم. طبق روال و سنت مردم آنجا مراسم ختم از صبح تا ظهر برگزار می شد. ظهر هم برای میهمانان آفتابه لگن می آوردند. با شستن دست های آنان مراسم با صرف ناهار تمام می شد. ▪️در مجلس ختم که وارد شدم جواد بالای مجلس نشسته بود و ابراهیم کنار او بود. من هم آمدم و کنار ابراهیم نشستم ابراهیم هادی  و جواد دوستانی صمیمی و مثل دو برادر برای هم بودند. 🍶شوخی های آنها هم در نوع خود جالب بود. در پایان مجلس دو نفر از صاحبان عزا ظرف آب و لگن آوردند. اولین کسی که به سراغش می رفتند جواد بود. ابراهیم در گوش او که چیزی از این مراسم نمی دانست حرفی زد. جواد با تعجب و بلند پرسید: جدی می گی؟! ☺ابراهیم هم آرام گفت: یواش بابا هیچی نگو! بعد به طرف منبر گشت. خیلی شدید و بدون صدا می خندید. گفتم: چی شده ابرام؟ زشته نخند! گفت: به جواد گفتم آفتابه رو که آوردن سرت رو قشنگ بشور رسمه. چند لحظه بعد همین اتفاق افتاد. جواد بعد از شستن دست سرش را زیر آب گرفت و.. 💦جواد در حالی که آب از سر و رویش می چکید با تعجب به اطراف نگاه می کرد. گفتم:" چیکار می کنی جواد؟ مگه اینجا حمامه! بعد چفیه ام را دادم سرش را خشک کند!
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ «قرض الحسنه» ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
ابراهیم‌جانِ‌ما 💚 ابراهیم دستش رو شبیه یک دایره کرد و گفت : اگر دنیا مثلِ این کره باشد امام زمان عجل‌الله مانند دست‌های من به دنیا احاطھ دارد. خداوند نیز برتمام دنیا شاهد و ناظر است !🌱
ابراهیم می‌گفت: برای خدمت به خدا و بندگانش، باید بدنی قوی داشته باشیم. مرتب دعا می‌کرد: خدایا بدنم را برای خدمت کردن به خودت قوی کن.
46.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 ※ برای من حرف مردم و نگاه و قضاوت‌شون خیلی مهمه، نمی‌تونم ندید بگیرمشون! ※ من نمی‌تونم به حمایت‌های خدا اعتماد کنم، باید همه شرایط رو آماده ببینم، تا کاری رو شروع کنم! ✘ چرا من اینجوری‌اَم؟ منبع : کارگاه تفکر | استاد شجاعی ♥ الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌برای امــــام خودمون چی‌ڪار ڪردیم..!؟ ♥️ 🌱 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️قائم رو با قیـــامش رها ڪردیم و سرگرمیم..😏 ♥️ 🌱 الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حمله و توهین زشت به رائفی پور توسط پسر رجب رحمانی (نماینده مجلس) الـٰلّهُمَ ؏َجــِّلِ‌ لوَلــیِّڪَ‌ اَلْفــَرَجْ‌ بحق‌ حضࢪٺ‌ زینب‌ ڪبرۍ‌ سلام‌ الله‌ علیها‌ 🦋▭▬▭▬▭▬▭▬▭▬▭🦋
شهید بهشتی: هر چقدر ساده زندگی کنید بیشتر می توانید مبارزه کنید. آنهایی که نتوانستند ساده زندگی کنند نتوانستند مبارزه هم کنند! 🕊 🌱
قرائت هرشب دعای فرج به نیت ظهور 🕊 ♥️
📚بہ‌وقت‌ڪتاب: 🥀 ✍🏻نویسنده:سیدمهدۍشجاعے پاࢪت ۵۱ اکنون آنقدر بى خویش شده اى که نه صف فشرده دشمنان را در مقابلت مى بینى و نه حضور زنان و دختران را در کنارت احساس مى کنى . در کنار پیکر حسینت زانو مى زنى و همچنان زبان مى گیرى : پدرم فداى آنکه در یک دوشنبه ، تمام هستى و سپاهش غارت و گسسته شد. پدرم فداى آنکه عمود خیمه اش شکسته شد. پدرم فداى آنکه سفر، نرفته تا چشم به بازگشتش باشد و مجروح نگشته تا امید به مداوایش برود. پدرم فداى آنکه جان من فداى اوست . پدرم فداى آنکه غمگین درگذشت . پدرم فداى آنکه تشنه جان سپرد. پدرم فداى آنکه محاسنش غرق خون است . پدرم فداى آنکه جدش محمد مصطفاست . جدش فرستاده خداست . پدرم فداى آنکه فرزند پیامبر هدایت ، فرزند خدیجه کبراست ، فرزند على مرتضاست ، یادگار فاطمه زهراست . صداى ضجه دوست و دشمن ، زمین و آسمان را بر مى دارد. زنان و فرزندان که تاکنون فقط سکوت و صبورى و تسلى تو را دیده اند، با نوحه گرى جانسوزت بهانه اى مى یابند تا سیر گریه کنند و عقده هاى دلشان را بگشایند. از اینکه مى بینى دشمن قتاله سنگدل هم گریه مى کند، اصال تعجب نمى کنى ، چرا که به وضوح ، ضجه زمین را مى شنوى ، اشک اشیاء را مشاهده مى کنى ، گریه آسمان را مى بینى ، نوحه سنگ و خاك و باد و کویر را احساس مى کنى و حتى مى بینى که اسبهاى دشمن آنچنان گریه مى کنند که سمهاشان از اشک چشمهاشان تر مى شود. ولوله اى به پا کرده اى در عالم ، زینب ! هیچ کس نمى توانست تصور کند که این زینب استقامت اگر بخواهد در مصیبت برادرش نوحه گرى کند، چنان آتشى به جان عالم و آدم مى افکند که اشک عرش را در مى آورد و دل سنگین دشمن را مى لرزاند. اما این وضع ، نباید ادامه بیابد که اگر بیابد، دمى دیگر آب در النه دشمن مى افتد و سامان بخشیدن سپاه را براى عمر سعد مشکل مى کند. پس عمر سعد به کسى که کنار او ایستاده ، فرمان مى دهد: برو و این زن را از سر جنازه ها بران ! تواین دستور عمر سعد نمى شنوى . فقط ناگهان ضربه تازیانه و غالف شمشیر را بر بازو و پهلوى خود احساس مى کنى آنچنانکه تا اعماق جگرت تیر مى کشد، بند بند تنت از هم مى گسلد و فریاد یا زهرایت به آسمان مى رود. زبان زور، زبان نیزه ، زبان تازیانه ؛ اینها ابزار تکلم این اعراب جاهلیت اند. انگار نافشان را با خنجر نفرت بریده اند و دلهایشان را در گور کرده اند. اگر برنخیزى و بچه ها را با دست خودت از کنار جنازه ها برنخیزانى ، زبان نیزه آنها را بلند خواهد کرد و ضربه تازیانه بر آنها فرود خواهد آمد. پس دردهایت را چون همیشه پنهان مى کنى ، از جا بر مى خیزى و زنان و کودکان را با زبان مهربانى و دست تسلى از پاى پیکرها کنار مى کشى و دور هم جمع مى کنى . این شترهاى عریان و بى جهاز، براى بردن شما صف کشیده اند. عمر سعد به سپاهش فرمان برنشستن مى دهد و عده اى را هم ماءمور سوار کردن کودکان و زنان مى کند. ادامه دارد... 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
📚بہ‌وقت‌ڪتاب: 🥀 ✍🏻نویسنده:سیدمهدۍشجاعے پاࢪت ۵۲ مردان براى سوار کردن کودکان و زنان هجوم مى آورند. گویى بهانه اى یافته اند تا به ))آل اهلل (( نزدیک شوند و به دست اسیران خویش دست بیازند. غافل که دختر حیدر، نگاهبان این نوامیس خداوندى است و کسى را یاراى تعرض به اهل بیت خدا نیست . با تمام غیرت مرتضوى ات فریاد مى کشى ؛ هیچ کس دست به زنان و کودکان نمى زند! خودم همه را سوار مى کنم . همه وحشتزده پا پس مى کشند و با چشمهاى از حدقه درآمده ، خیره و معطل مى مانند. در میان زنان و کودکان ، چشم مى گردانى و نگاه در نگاه سکینه مى مانى : سکینه جان ! بیا کمک کن ! سکینه ، چشم مى گوید و پیش مى آید و هر دو، دست به کار سوار کردن بچه ها مى شوید. کارى که پیش از این هیچ کدام تجربه نکرده اید. همچنانکه زنان و کودکان نیز سفرى اینگونه را در تنان عنر تجربه نکرده اند. زنان و کودکان ، خود وحشتزده و هراسناکند و دشمن نمى فهمد که براى ترساندنشان نیاز به اینهمه خباثت نیست . کوبیدن بر طبل و دهل ، جهانیدن شتر، پایکوبى و دست افشانى و هلهله . آیا این همان دشمنى است که دمى پیش در نوحه خوانى تو گریه مى کرد؟ در میانه این معرکه دهشتزا، با حوصله اى تمام و کمال ، زنان و کودکان را یک به یک سوار مى کنى و با دست و کالم و نگاه ، آرام و قرارشان مى بخشى . اکنون سجاد مانده است و سکینه و تو. رمق ، آنچنان از تن سجاد، رفته است که نشستن را هم نمى تواند. چه رسد به ایستادن و سوار شدن . تو و سکینه در دو سوى او زانو مى زنید، چهار دست به زیر اندام نحیف او مى برید و آنچنانکه بر درد او نیفزاید، آرام از جا بلندش مى کنید و با سختى و تعب بر شتر مى نشانید. تن ، طاقت نگه داشتن سر را ندارد. سر فرو مى افتد و پیشانى بر گردن شتر مماس مى شود. هر دو، دل رها کردن او را ندارید و هر دو همزمان اندیشه مى کنید که این تن ضعیف و لرزان چگونه فراز و نشیب بیابان و محمل لغزان را تاب بیاورد. عمر سعد فریاد مى زند: ))غل و زنجیر!(( و همه با تعجب به او نگاه مى کنند که : براى چه ؟! اشاره مى کند به محمل سجاد و مى گوید: ))ببندید دست و پاى این جوان را که در طول راه فرار نکند.(( عده اى مى خندند و تنى چند اطاعت فرمان مى کنند و تو سخت دلت مى شکند. بغض آلوده مى گویى : ))چگونه فرار کند کسى که توان ایستادن و نشستن ندارد؟!(( آنها اما کار خودشان را مى کنند. دستها را با زنجیر به گردن مى آویزند و دو پا را باز با زنجیر از زیر شکم شتر به هم قفل مى کنند. سپید شدن مویت را در زیر مقنعه ات احساس مى کنى و خراشیدن قلبت را و تفتیدن جگرت را. از اینکه توان هیچ دفاعى ندارى ، مفهوم اسارت را با همه وجودت لمس مى کنى . دشمن براى رفتن ، سخت شتابناك است و هنوز تو و سکینه بر زمین مانده اید. اگر دیر بجنبید دشمن پا پیش مى گذارد و در کار سوار شدن دخالت مى کند. ادامه دارد... 🕯🍂' الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌🖤🍃'
4_5771508852579106910.mp3
1.76M
ش ۱۸ 🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ❣چقدربه فکر حجت زنده خدا درزمین ،هستی؟ ❣چقدر برای امام زمانت،دغدغه و دلهره داری؟ همون قدر هم؛ امام زمان به يادته! باامام زمانت رفیق شو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ 💠شهید سید مجتبی علمدار 🔹احتیاط کن! در ذهنت باشد که یکی دارد ، یک آقایی دارد مرا می‌بیند. دست از پا خطا نکنم، مهدی فاطمه(سلام الله علیها) خجالت بکشد. 🔹 وقتی می‌رود خدمت مادرش که گزارش بدهد شرمنده نشود و سرش را پایین بیندازد، بگوید: «مادر! فلانی خلاف کرده، گناه کرده است.»
مداحی_آنلاین_خیری_که_درآن_هیچ_ضرری_نیست_حجت_الاسلام_انصاریان.mp3
997.2K
♨️خیری که درآن هیچ ضرری نیست. 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙استاد شجاعی 🎙استاد پناهیان 🔸 ممکنه این آخرین اربعین قبل ظهور باشه! بسیار شنیدنی 👈ببینید و نشردهید
یا ابن الحسن ... آقا جانمــ ❤️ عاشقانے ڪہ مدام از فرجت مےگفتند عڪسشان قاب شد از تو نیامد خبرۍ