#خاطرات_شهدا❤️
#پدرش میگفت:
حتی شنیدم که به او گفته اند که #چطور
می خواهی #مادرت را #تنها بگذاری
و بروی🕊
بابک هم گفته #مادر همه ما آنجا در
#سوریه است، من بروم سوریه که
#بی_مادر نمی مانم،😊
می روم پیش مادر #اصلی_مان
#حضرت_زینب.🌺
#شهید_بابک_نوری_هریس🌷
#التماس_دعای_شهادت🙏
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
#خاطرات_شهدا💞
نمیدونستم هروقت میخواد بره
مدرسه #وضو میگیره ،چند بار
دیدم که توی حیاط مشغول وضو
گرفتنه بهش گفتم:
مگه الان وقت #نمازه که داری
وضو میگیری؟
گفت:
مادرجون! مدرسه #عبادتگاهه،
بهتره انسان هروقت میخواد بره
مدرسه #وضوداشته باشه...❤️
#شهید_رضا_عامری🌺
#به_یاد_شهدا_صلوات
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
#خاطرات_شهدا📝
وقتی ضارب علی را با چاقو
زد پیڪر غرق خونش را به ڪناری
ڪشیدیم🍃🌺
پیرمردی آمد و گفت :
خوب شد؟همین و می خواستی؟
به توچه ربطی داشت؟ چرا دخالت کردی؟
علی با صدای ضعیفی گفت:
حاج آقا فڪر ڪردم دختر شماست،
من از ناموس شما دفاع ڪردم...😇
#شهید_علی_خلیلی🌷
#التماس_دعای_شهادت💚
🍃🌸JOiN👇
°•🌸➬ @Shahidegomnamm🕊
#خاطرات_شهدا🖋📚
روز اعزام نزدیک بود و هر لحظه
نشاط و نورانیت، سیمای آرام
محمدمهدی را دلنشینتر میکرد،
اوعلت رفتنش را به مادرش اینگونه
گفته بود:
نمیتوانم در کنار همسر و فرزندانم
باشم، در حالی که در مقابل چشم
کودکان سوریه و عراق، والدینشان
سربریده میشوند، آموختههای من
از اسلام و تحصیل دروس حوزوی
چنین اجازهای به من نمیدهد...
#شهید_محمدمهدی_ملامیری🌹🍃
🍃🌸JOiN👇
°•🌸➬ @Shahidegomnamm🕊
🖇 #خاطرات_شهدا
همیشه باهاش #شوخی میڪردم
و میگفتم: اگر شربت #شهادت آوردن
نخوریا بریز دور، یادمه یه بار بهم
گفت:
اینجا #شربت شهادت پیدا نمیشه
چیڪار ڪنم؟بهش گفتم:
ڪاری نداره ڪه خودت درست ڪن
بده بقیه هم بخورند، خندید و گفت:
اینطوری خودم شهید نمیشم ڪه
بقیه شهید میشن شربت شهادت
یه جورایی رمز بین من و آقا ابوالفضل
بود...
#شهید_ابوالفضل_راه_چمنی🌷
___🌸🍃
❥ @Shahidegomnamm🕊
#خاطرات_شهدا📚🔎
اشاره به قبــرخالی كنار مزار شهید
مصطفی صــدرزاده كرد و گفت:
اين قبر آنقــدر خالی میماند تا من برگردم، بنرهای #مصطفی پايين نمیآيد
تا #بنرهای من بالا برود...
#شهید_سجاد_عفتی💟
#صبحتون_شهدایی 🌤
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
✍ #خاطرات_شهدا 📜
هر وقت ڪه...
می رفتم به چادرها🎪 سر بزنم؛
وارد چادر حمید و دوستانش ڪه
می شدم؛ می دیدم یا زیارت عاشورا
می خوانند و یا خوانده اند...
از بس که بچه ها با حمید انس گرفته
بودند همه معنوی 🍃و اهل نماز
شب شده بودند.❤️
#شهید_حمید_هاشمی
#شبتون_شهدایی 🌙
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
#خاطرات_شهدا
یہ شب تو خواب دیدمش...
بهش گفتم: محمدرضا اینقدر
از حضرت زهرا خوندے چے
نصیبت شد آخرش؟
گفت: همین ڪه تو بغل پسرش
جون دادم برام ڪافیہ💖
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥• @shahidegomnamm
#خاطرات_شهدا
ماه هاے قبل از شهادتش ب قطعه ے شهداے مدافع حرم زیاد سر میزد و مےگفت:دوست دارم قبرم ڪنار پارڪینگ باشه تا وقتے ڪسے میاد سر خاڪم اذیت نشه
الان قبر بهنام در ردیف ڪنارے شهداے آتش نشان است اولین ردیف نزدیڪ به پارڪینگ ،قطعه اے ڪه آرزویش را داشت
#شهید_بهنام_میرزاخانی
#اولین_آسمانی_پلاسکو
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
#خاطرات_شهدا
بهش می گفتند حاج آقا آقاخانی
روحیه عجیبی داشت...
زیر آتیش سنگین عراق شهداء
رو منتقل می کرد عقب....
توی همین رفت و آمد ها بود که
گلوله مستقیم تانک سرش رو جدا کرد😔
چند قدمیش بودم ...
«هنوز تنم می لرزه وقتی یادم میاد»
از سر بریده شده اش صدا بلند شد:
« السلام علیک یا ابا عبدالله»💔
#شهید_محسن_آقاخانی
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊
📖 #خاطرات_شهدا
یہ دستش قطع شده بود 😭، اما دست بردار جبهہ نبود .
بهش گفتند : « با یہ دست ڪہ نمےتونے بجنگے ، برو عقب . 😡»
گفت :
« مگہ حضرت ابوالفضل با یڪ دست نجنگید ؟ 😕
مگہ نفرمود : والله ان قطعتموا یمینے انے احامے ابداً عن دینے ...!؟ »🌹
عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود .
حمید باڪرے بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده .
با عدهاے از نیروهاش رفت بہ سمت منطقہ مأموریت .
... لحظههاے آخر ڪہ قمقمہ رو آوردن نزدیڪ لبای خشڪش گفتہ بود : « مگہ مولایمان امام حسین (ع) در لحظہ شهادت آب آشامید ڪہ من بیاشامم ... !؟🍾 »
شهید ڪہ شد ، هم تشنہ بود هم بـےدست …
#شهید_شاپور_برزگر_گلمغانی
🍃🌹ڪانـال عهـدبـا شهـدا🍃🌹
❥• @Shahidegomnamm🕊