✍دعایی که زود مستجاب شد طبق روایت پدر شهیده المیرا حیدری نژاد از شهدای ترور کرمان ؛ بابا تو حرم هستی دعا کن من شهید بشم...
🔹قسمت بازسازی عتبات کار می کنم
خیلی دلش می خواست یک بار بیاد با من می خواستم ببرمش.
🔸ولی صبر نکرد خودش رفت پیش امام حسین علیه السلام...
🔹چند روز قبل این اتفاق بهم گفت بابا تو حرم هستی دعا کن من شهید بشم...
🔸منم دعاش کردم ولی نمی دونستم به همین زودی مستجاب می شه...
#شهیده_المیرا_حیدری_نژاد
#شهید_حادثه_تروریستی_کرمان
المیرا جان در مسیر برگشت قبل از شهادت عکس سلفی گرفته و برای پدرش ارسال کرده بود و در تماسی که از میان مراسم داشت، از حال و هوای زائران و موکبها برای پدرش تعریف کرده و گفته بود ما داریم برمیگردیم خانه پدرش که در کربلا بود پرسیده بود سوغاتی چه میخواهی؟ المیرا همانجا به پدرش گفته بود از امام حسین (ع) بخواه که خواستههای قلبی من اجابت شود. ما بارها از زبان او عشق به شهادت را شنیده بودیم
#شهیده_المیرا_حیدری_نژاد
#شهید_حادثه_تروریستی_کرمان
@shahideh_faezeh_rahimii
المیرا بسیار مهربان بود و قلب پاکی داشت. خیلی با مادربزرگ خود رفیق و دوست بود. علاقه عجیبی بینشان بود. بسیار نسبت به مادربزرگش محبت داشت و همین رفاقت و دوستی آنها را با هم تا پای شهادت کشاند. او هر هفته به دیدار مادربزرگش میرفت. آن روز هم المیرا به دنبال مادرم رفت و ایشان را از خواب بیدار کرد و همراه مادرش به سمت گلزار شهدای کرمان رفتند تا در مراسم این مرد بزرگ شرکت کنند. من برای تأیید هویت المیرا به پزشکی قانونی رفتم. تا چهرهاش را دیدم گفتم خواهش میکنم موهایش را بپوشانید. خیلی با حجاب و با خدا بود.
#شهیده_المیرا_حیدری_نژاد
@shahideh_faezeh_rahimii
المیرا بسیار مهربان بود و قلب پاکی داشت. خیلی با مادربزرگ خود رفیق و دوست بود. علاقه عجیبی بینشان بود. بسیار نسبت به مادربزرگش محبت داشت و همین رفاقت و دوستی آنها را با هم تا پای شهادت کشاند. او هر هفته به دیدار مادربزرگش میرفت. آن روز هم المیرا به دنبال مادرم رفت و ایشان را از خواب بیدار کرد و همراه مادرش به سمت گلزار شهدای کرمان رفتند تا در مراسم این مرد بزرگ شرکت کنند. من برای تأیید هویت المیرا به پزشکی قانونی رفتم. تا چهرهاش را دیدم گفتم خواهش میکنم موهایش را بپوشانید. خیلی با حجاب و با خدا بود.
#شهیده_المیرا_حیدری_نژاد
@shahideh_faezeh_rahimii
2.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زمینی بودند و به آسمون رفتند...💔
#شهیده_المیرا_حیدری_نژاد
@shahideh_faezeh_rahimii
پدر المیرا در عتبات مشغول به خدمت است و در آن ایام در کربلا مشغول خدمترسانی بود. او در زمان شهادت دخترش در کربلا بود و بعد از شهادت دخترش به ایران آمد. پدرش وقتی آمد از آخرین تماس المیرا برای ما گفت: دخترم المیرا یک شب قبل از مراسم ۱۳ دی ماه با من تماس گرفت و گفت بابا جان در کنار ضریح آقا امام حسین (ع) برای من هم دعا کن که شهید شوم. این خواسته المیرا بود و خوش به سعادتش که به آرزویش رسید. پدرش میگفت من بعد از نماز مغرب و عشا کنار ضریح امام حسین (ع) رفتم و به آقا عرض کردم که دخترم از تو شهادت خواسته است. هر چه رضای خدا در آن است برایش رقم بخورد. هیچگاه فکر نمیکردم که دعای شهادتم برای المیرا به این زودی اجابت شود. #شهیده_المیرا_حیدری_نژاد
@shahideh_faezeh_rahimii