هرکاری را که بر عهدهاش میگذاشتی، خیالت راحت بود که کامل و دقیق انجام میداد.
اگر صبح ها قرار بود ساعت هفت سرکار بیاید هفت و پنج دقیقه نمیشد
گاهی وسیله نبود که ما برویم سراغ خانواده شهدا، میگفت: با هر وسیلهای که شده باید برویم چون قول دادهایم.
راوی: دوست شهیده
#شهیده_مریم_فرهانیان
@shahideh_faezeh_rahimii
مریم خیلی صبور و اهل مدارا بود و با همه کنار میآمد اما اگر در جمعی احساس میکرد، بحث به طرف غیبت میرود بلافاصله به بهانهای مجلس را ترک میکرد هیچ اعتراضی هم نمیکرد، فقط خودش را کنار میکشید اساسا کم حرف بود.
راوی: دوست شهیده
#شهیده_مریم_فرهانیان
@shahideh_faezeh_rahimii
مریم خود واقعا مراقب اخلاق و رفتار خود بود من بارها او را دیده بودم که هنگام غیبت کردن افراد، یا بلند میشد و می رفت و یا خود را به کاری مشغول میکرد تا حرف های دوستانش را نشنود.
گاهی مواقع او را میدیدم که در گوشهای چمباتمه زده و خیره شده به جایی.
وقتی میپرسیدم :
_ باز چته چرا رفتهای تو فکر؟
پاسخ میداد: دارم فکر میکنم واقعا موقع رفتن چه چیزی دارم که با خود به آن سرای ببرم؟!
#شهیده_مریم_فرهانیان
@shahideh_faezeh_rahimii
سخنی از #شهیده_مریم_فرهانیان: نگاه کن اگر آدم ایمان و تقوا نداشته باشد اگر آدم شعور و معرفت نداشته باشد از این آشغال ها هم کم ارزش تر است. این آشغال ها بلاخره کود میشوند ولی ما بعدا به چه کاری می آئیم اگر همه اش بچسبیم به این دنیا و فقط به خوردن و خوابیدن بیندیشیم و بپردازیم به دروغ گفتن و غیبت کردن از این آشغال هم کمتر میشویم.
ما لحظاتی نمیتوانیم بوی تعفن زباله ها را تحمل کنیم بعدا چه کسی بوی تعفن ما را تحمل می کند؟!
@shahideh_faezeh_rahimii
خیلی احساس مسئولیت میکرد و خیلی تقید داشت که پدر و مادرش از او راضی باشند، به خواهر و برادرهایش تا جایی که میتوانست سر میزد و اگر دستش میرسید، کمکشان میکرد.
هیچ کاری را ناقص رها نمیکرد .
راوی: دوست شهیده
#شهیده_مریم_فرهانیان
@shahideh_faezeh_rahimii
نوشته #شهیده_مریم_فرهانیان درباره شکست حصر آبادان و آزادسازی خرمشهر
سر انجام با برکناری بنی صدر به عنوان فرمانده کل قوا و پس از عزل او از ریاست جمهوری، جانی دوباره در کالبد رزمندگان خسته از خیانت ها و ناملایمات ناشی از بی کفایتی بنیصدر، دمیده شد
در سرتاسر جبهه ها شوری دوباره دمیده شد و با آمدن داوطلبان مردمی در پنجم مهرماه و طی عملیات ثامنالائمه (ع) حصر آبادان شکسته شد.
شور و حال مردم ، ناگفتنی بود شهر من با تمام وجود نفس میکشید و حالا نوبت خرمشهر بود و عملیات حماسی بیتالمقدس با رمز یا علی آغاز شد دشمن بعثی تاب توان در برابر خیل رزمندگان تازهنفس و از جان گذشته را نیاورد و سرانجام خرمشهر پس از نزدیک به دو سال بار دیگر به دامان پر برکت ایران بازگشت.
بله خرمشهر با خون های جوانان غیور ایران متبرک و آزاد و رها شد، خدایا به خاطر این همه لطف و کرم، تو را سپاسگزارم.
@shahideh_faezeh_rahimii
✨امروز همون روزی هست که میخواستی بیای گلزار شهدا برای سالگرد شهید مرزوق ابراهیمی ولی عاقبت به خیر شدی و خودت هم شهید شدی، ما هم به نیابتت هر وقت میایم گلزار میریم سر مزار شهید مرزوق ابراهیمی.
شهادتت مبارک عزیز من🥀♥️
دعامون کن که خیلی محتاج دعاتیم💔
#شهیده_مریم_فرهانیان
https://eitaa.com/sh_mfarhanian
بعد از شهادت برادرمان ، مریم به کلی از دنیا برید، ما همگی سعی کردیم موقعیت خودمان را نگه داریم ولی هدف مریم فقط شهادت بود.
در آن روزهای جنگ گرفتن سالگرد برای شهدا خیلی دشوار بود ولی او میگفت: حتی اگر شده یک پلاکارد هم تهیه کنیم، باید این کار را بکنیم.
با مقوا پلاکارد درست میکرد و عکس مهدی را رویش میزد و میگفت: باید یادگاری از شهید پیش رویمان باشد.
راوی: خواهر شهیده
#شهیده_مریم_فرهانیان
@shahideh_faezeh_rahimii
#سالگرد_شهادت
#شهیده_مریم_فرهانیان
شادی روحشون یک شاخه گل صلوات بفرستید🌹
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمد
@shahideh_faezeh_rahimii
توی عروسی ما، هرچه اصرار کردم با ما عکس بگیرد، قبول نکرد تا موقعی که مهدی آمد و مریم کنارش نشست و عکس گرفت.
سادهترین لباس را پوشیده بود اصلا اهل ظاهرسازی نبود ، خواهرم یک مانتوی چهارخانه برایش دوخته بود.
من گفتم چقدر قشنگ است بلافاصله، هرجوری که بود مانتو را داد به من.
خیلی با گذشت و مهربان بود.
راوی: خواهر شهیده
#شهیده_مریم_فرهانیان
@shahideh_faezeh_rahimii
من و مریم یک برنامه خودسازی گذاشته بودیم من آشکارا این کار را میکردم ولی او پنهانی کار میکرد ، لحظه ای که ترکش خوردیم گمان میکردم این منم که آمادگی شهید شدن را دارم ولی بعد دیدم او رفت.
لحظهای که دیدم دارد میرود ، گفتم: مریم قرار نبود تو بروی و مرا بگذاری.
با دستش پایم را فشار داد و چشمهایش را بست تازه آن موقع فهمیدم که چقدر خودش را آماده رفتن کرده بود من لیاقتش را نداشتم که بروم.
راوی: دوست شهیده
#شهیده_مریم_فرهانیان
@shahideh_faezeh_rahimii
نماز سر وقت او یک دقیقه جلو و عقب نمیشد نماز شبش همیشه برقرار بود به من سفارش کرده بود که به احدی نگویم .
من مسئول بسیج بودم و تمام شب به بخش های بیمارستان سرکشی میکردم و اغلب میدیدم که در وقت استراحت، در جایی دارد نماز میخواند.
راوی: دوست شهیده
#شهیده_مریم_فرهانیان
@shahideh_faezeh_rahimii