6.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الله اکبر ، الله اکبر ،
ماشاءالله
هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🔴🔴🔴سلام وقتتون بخیر
#عباسی_ولدی_هستم
حتما شما هم مثل خیلی از مردم دیگه دارید خبرهای غرورآفرین حملۀ ایران به اسرائیل رو پی میگیرید.
ولی چرا فقط پی گرفتن؟
همین حالا صفحۀ ختم صلوات رو ایجاد کردم که همگی به نیت پیروزی رزمندگان اسلام صلوات بفرستیم.
رزمندهها وظیفهشون زدن پهباد و موشکه؛ ما وظیفهمون دعاست.
یاعلی بگید و به این نشونی برید و شروع کنید👇
https://EitaaBot.ir/counter/b2iqv
هر چی بیشتر بهتر
@abbasivaladi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨امشب غزه شهید نمیدهد
🔹صحبتهای یکی از ساکنین غزه که میگوید امشب بعد از ۱۹۰ شب، هیچ جنگندهای در آسمان غزه نیست.
☘️الَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفرَج☘️
🇮🇷 کــــــــــانال شیخ🔻
┈•❀🍃🌺🍃❀•┈
╭┅──── ────┅╮
@sheijhaji
╰┅──── ────┅╯
16.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت
خاکِ رهِ آن یارِ سفرکرده بیارید
تا چشمِ جهان بین کُنَمَش جایِ اقامت
فریاد که از شش جهتم راه بِبَستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت
امروز که در دستِ توام مرحمتی کن
فردا که شَوَم خاک چه سود اشکِ ندامت
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت
درویش مکن ناله ز شمشیرِ اَحِبّا
کاین طایفه از کشته ستانند غرامت
در خرقه زن آتش که خمِ ابرویِ ساقی
بر میشکند گوشهٔ محراب امامت
حاشا که من از جور و جفای تو بنالم
بیدادِ لطیفان همه لطف است و کرامت
کوته نکند بحث سرِ زلف تو حافظ
پیوسته شد این سلسله تا روزِ قیامت
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین ❤️
این روزها دهمین سالگرد شهادت دوست خوبمان به همراه خانواده محترمشان است.🖤
فاتحه و صلوات ویاسین و زیارت عاشورا های خودتون رو هدیه به این خانواده به نیت فرج آقا ومولا صاحبمون، به آدرس ترحیم مجازی زیر بفرستید.
اجرتون با شهدا🤲
https://iPorse.ir/6251650
۱.
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
علفهای ته باغ روی هم جمع شده بود شبیه تلی بزرگ. از صبح میکندیم و میانباشتیم. آفتاب در سراشیبی بود. زهرا زنگ زد برای دعوت به کاری که در توانم نبود، اما من دعوتش کردم برای شروع سیر خوانش کتابهای شهید آوینی. اسم آوینی را که شنید صدایش لرزید، از رفیقی گفت که سالها پیش با هم همین کتابها را خوانده بودند. اسم بتول را زیاد از زهرا شنیده بودم. وقتی از او حرف میزد همیشه چشمانش برّاق میشد و صدایش زنگ بغض داشت. اما فقط این بار کامل ماجرا را برایم گفت.
۲.
صدای خنده بچهها از حیاط میآمد: آخ جوووون آتیش بازی! زهرا برایم از اولین حمله داعش گفت به سامرا. از اینکه سید و بتول و پسر کوچکشون درست همون روزهای محاصره آنجا بودند. کم کم آفتاب پایین تر رفت، آسمون صورتی شد. انگار وقتی محاصره تنگتر میشده سید و دوستش زن و بچه و سوار ماشین میکنند که از سامرا خارج بشوند به طرف مرز. کم کم از اطراف تپه کاه اندود دود بلند میشد راه میرفتم.
.
۳.
دستم که گوشی را گرفته بود سِر شده بود. اشکهام نمیگذاشت ببینم بچه ها اطراف آتش هستند یا نه. خیالم راحت بود مامان و بابا مراقبشان هستند. "سید از اونجا زنگ میزند به صدرزاده: سید به دادمون برس زن و بچه ها همراهمونه. صدرزاده پشت تلفن فریاد میزنه سید زن و بچه رو چرا بردی؟؟؟ سید میگوید ما نمیدونستیم چه خبر میشه تا فهمیدیم زدیم بیرون... ولی الان الان... سید مصطفی وسط محاصرهایم... هیچ وقت دقیقا معلوم نمیشود چه اتفاقی افتاده تنها چیزی که پیدا شده لاشه سوخته ماشین است و مشتی خاکستر درهم از چند پیکر..."
تقریبا همه تل آتش گرفته بود آسمان سرخ بود و شعله ها آنقدر بالا بود که من تهش را از اتاق نمیدیدم. دیگر صدای زهرا را نمیشنیدم.
.
۴.
نوای تصنیف «آتش در نیستان» شهرام ناظری با اینکه سالها بود نشنیده بودم تمام سرم را گرفته بود. بتول را در بین آتش حیاط میدیدم و ناظری میخواند:
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون شمعی که بر جانی فتاد
بتول را میدیدم. پسرش را در آغوش گرفته، میفشرد. سر دوستش را با دست دیگرش برمیگرداند که شعلهها به صورتش نخورد و ناظری میخواند:
شعله تا سرگرم کار خویش شد
هر نیی شمع مزار خویش شد
سید اما انگار خودش را به دل آتش زده تا بچه ها و بتول را بکشد بیرون.
نی به آتش گفت کاین آشوب چیست؟
مر تورا زین سوختن مطلوب چیست…؟
اما آتش انگار نمیشنود. زبانه میکشد، بالا میرود. اصلا در حیاط کسی نیست. اینجا سامراست.
.
۵.
سرمنرای! بتول خودش نوشته بود از سرمنرای از رازی که در این خاک بود ...«سامرا همان شهر غریبی که امان از وجود امانت خدا گرفته است. همان که آن را سُرِّ من رأی نام نهادهاند چرا که هر آن که آن را میدید شادمان میگشت طبیعتی زیبا، نهری روان، نخلستان هایی بلند که همه و همه وجود و حیات از قدوم آن امام همام گرفتهاند. اما سامرا...» مگر امان نبود؟ مگر زیبایی نبود؟ یعنی بتول سوختن را زیبا دید؟ بتول به من بگو التماست میکنم بگو چطور چشمانت را با ما رایت الا جمیلا به روز کردی؟ چرا من اینجا وسط گیلان آتش میبینم و تو وسط آتش، گلستان و نخلستان....
به یاد شهیده بتول مطهری و شهید سید رضا بطحایی اولین شهدای ایرانی حمله داعش به عراق که هنوز مهر شهادت بر شناسنامههاشان نخوردهاست...
.