#استوری | گفته بود: باید از یگانهای مستقر در خط هر روز بازدید کنید. آخر وقت هم گزارش بدید. بین ساعت ده تا دوازده شب گزارش میدادیم؛ هم شفاهی، هم کتبی. ازمان خواسته بود که تعارف را بگذاریم کنار، برویم سر اصل مطلب، رُک و راست همه چیز را بگوییم. میگفت: واقعیت رو به من بگید. من فرماندهی نیروی زمینی هستم، باید همه چیز رو بدونم تا بتونم خوب تصمیم بگیرم. باید از خط مقدم خبر داشته باشم؛ از وضع نیروهام، از لباس و غذاشون، از اینکه تجهیزات دارن یا نه، یا اینکه اصلا آمادهی عملیات هستن یا نه.
#شهید #علی_صیاد_شیرازی
🆔️ @shahidemeli
علاقهی ویژهای به روحانیت داشت. میگفت: سُکان کشتی مبارزه، در این نظام اسلامی به دست روحانیت است. روحانیت را قطب تاثیرگذار جامعه میدانست. در مراسمی که برگزار میکرد از روحانیون استفاده میکرد. یک بار بچههای هیئت را به روستای ایرا در اطراف شهر آمل برد. هدف زیارت و دیدار با علامه حسنزادهی آملی بود.
#شهید #سید_مجتبی_علمدار
🆔️ @shahidemeli
یادم هست که یک بار به او گفتند: آماده شوید برای دیدار با حضرت امام. اما اکبر نرفت! وقتی از او علت را پرسیدند، گفت: دیدار با حضرت امام، آرزوی من است. اما مهمتر از دیدار با امام این است که دستورات ایشان را اطاعت کنیم. اکبر گفته بود: من اگر به تهران بروم و بیایم، به همین مقدار جبههها خالی میشود.
#شهید #علی_اکبر_شیرودی
🆔️ @shahidemeli
ما مصطفی را با حاج آقا خوشوقت آشنا کردیم، ولی خودش شده بود پایهی مجلس حاج آقا. یک جلسه که دور حاج آقا جمع شده بودیم، مصطفی پرسید: حاج آقا، یه ذکر بده شهید شیم. حاج آقا گفت: شما اول کارتون رو تموم کنید، بیاید بهتون میگم چی کار کنید که شهید شید.
نمیدانم شاید همان جملهای که حاج آقا گفت ذکر شهادت بود. حتما مصطفی کارش را تمام کرده بود.
#شهید #هسته_ای #مصطفی_احمدی_روشن
🆔️ @shahidemeli
اگر از کسی میپرسیدی چه جور آدمی است، لابد میگفتند خندهروست. وقت کار اما، برعکس، جدی بود؛ نه لبخندی، نه خندهای. انگار نه انگار که این، همان آدم است.
#شهید #مهدی_زین_الدین
🆔️ @shahidemeli
#استوری | با قایق گشت میزدیم. چند روزی بود عراقیها راهبهراه کمین میزدند بهمان. سر یک آبراه، قایق حسین پیچید روبهرویمان. ایستادیم و حال و احوال. پرسید: چه خبر؟ گفتم: آره حسین آقا! چند روز بود قایق خراب شده بود. خیلی وضعیت ناجوری بود. حالا که درست شده، مجبوریم صبح تا عصر گشت بزنیم، مراقب بچهها باشیم. عصر که میشه، میپریم پایین، صبحونه و ناهار و شام رو یکجا میخوریم. پرسید: پس کی نماز میخونی؟ گفتم: همون عصری. گفت: بیخود. بعد هم وادارمان کرد پیاده شویم. همانجا لب آب ایستادیم، نماز خواندیم.
#شهید #حسین_خرازی
🆔️ @shahidemeli
خوب درس میخواند. اما از اصلیترین تکلیفش غافل نبود. به کتابهای اصول عقاید اسلامی و بحثهای معرفتی خیلی علاقه داشت. آثار منتشرشده از حضرت امام (ره) را به دقت میخواند. الفت زیادی با مجموعهی چهار جلدی اصول کافی داشت. کتب استاد مطهری را به دفعات خوانده بود. اتاق کوچکی در خانه داشت. بیشتر شبها تا صبح در همان اتاق به مطالعه و عبادت میپرداخت.
#شهید #محمود_شهبازی
🆔️ @shahidemeli
بعضیها خسته که میشدند، جا میزدند. از محل خدمتشان شاکی بودند. حسن بهشان میگفت: میخوای تو بیا جای من فرماندهی، من میرم جای تو. خوبه؟ طرف دیگر جوابی نداشت. سرش را میانداخت میرفت.
#شهید #حسن_باقری
🆔️ @shahidemeli
#استوری | نزدیک انتخابات ریاست جمهوری شد. یکی از کاندیداها هم مقام معظم رهبری بود. علی آقا آمد سراغ من، یک پیکان داشتم. گفت: کاظم جان بیا بریم تبلیغ برای آیتالله خامنهای. امروز وظیفمون اینه که برای این که نیروهای اصیل انقلابی به پستهای مهمی برسند، تلاش کنیم. جالب است بعضی روستاها این قدر محروم و دورافتاده بودند که جمعیتش کمتر از ده نفر بود، اما علی آقا میگفت آنجا هم برای تبلیغ برویم. بعضیشان جاده نداشت. مجبور بودیم کلی پیادهروی داشته باشیم. همهی هزینهها را هم از جیب خودش میداد.
#معلم #شهید #علی_محمد_صباغ_زاده
🆔️ @shahidemeli
یک روز بیخبر آمد خانهمان و یک جعبه داد دستم. با تعجب پرسیدم: این چیه؟ خندید و روی مبل نشست و گفت: آبجی به تلافی تمام عروسکایی که توی دوران بچگی ازت خراب کردم این رو برات خریدم! یک عروسک شبیه همانهایی که در آن سالها داشتم، برایم خریده بود.
#شهید #مدافع_حرم #مصطفی_صدرزاده
🆔️ @shahidemeli
به مجروحها طوری نگاه میکرد، انگار بچهاش هستند. خیلی هوایشان را داشت. مدام از بالای سر یکی میدوید بالای سر آن یکی که مبادا با آن امکانات محدود چیزی کم و کسر داشته باشند، حتی اگر آن چیز، محبت و دلداری باشد.
#شهید #محمد_علی_رهنمون
🆔️ @shahidemeli
قسمت نهم مستند آنسوی آشوب سه شنبه 1402/03/23 ساعت 15:50 از شبکه سه سیما پخش می شود.
این قسمت تقدیم می شود به شهید مدافع امنیت غلامرضا بامدی #کردستان
🆔 @shahidemeli
اگر ناخواسته کاری انجام میداد و بعد متوجه میشد که کسی از او دلگیر شده، تا او را راضی نمیکرد آرام نمیگرفت. میگفت: خدا از حق خودش میگذرد ولی از حق مردم نمیگذرد. خودش هرگز اشتباهات دیگران را به دل نمیگرفت.
#شهید #سید_مجتبی_علمدار
🆔️ @shahidemeli
از همه زودتر میآمد جلسه. تا بقیه بیایند، دو رکعت نماز میخواند. یک بار بعد از جلسه، کشیدمش کنار و پرسیدم: نماز قضا میخوندی؟ گفت: نماز خوندم که جلسه به یک جایی برسه. همین طور حرف روی حرف تلنبار نشه. بد هم نشد انگار.
#شهید #مهدی_زین_الدین
🆔️ @shahidemeli
دوستانی که مستند آنسوی آشوب را دنبال می کنند خواهشمندیم نظراتتون رو برای بنده ارسال کنید.
و اگر سوالی بود در خدمتم.
آیدی بنده در ایتا
@birangi
#استوری | احمد آقا مصداق کلام استادش، حضرت آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی، بود که میفرمودند: اگر ببینم کارهای مستحب به واجب من لطمه بزند ( یا باعث حرام شود ) آنها را ترک میکنم. بارها دیده بودم که احمد آقا میگفت: اگر احساس کنم نماز شب باعث شود که صبح، برای رفتن به محل کار یا سر درس چرت بزنم یقینا نماز شب را ترک میکنم. احمد آقا اعتقاد داشت اگر مستحب مهمی مثل نماز شب جلوی کاری که به او واجب است را بگیرد یا باعث اخلال در آن کار شود، باید نماز شب را کنار گذاشت. البته ایشان معمولا شبها را زود میخوابید تا برای نماز شب و کار روزانه دچار مشکل و خستگی نشود. فقط شبهایی که در بسیج بود و آمادهباش و ... بود کار برایش سخت میشد.
#شهید #احمد_علی_نیری
🆔️ @shahidemeli
قسمت دهم مستند آنسوی آشوب امروز چهارشنبه 1402/03/24 ساعت 15:55 از شبکه سه سیما پخش می شود.
این قسمت تقدیم می شود به شهید مدافع امنیت حسن مختارزاده #قم
🆔 @shahidemeli
برگهی گزارش را که خواند، گفت: آقا جان! وقتی میگم خودت برو شناسایی، باید خودت بری، نه کس دیگهای رو بفرستی. نمیدانم از کجا فهمیده بود که خودم نرفتهام شناسایی.
#شهید #حسن_باقری
🆔️ @shahidemeli
گفت: اتوبوس خوبه. با اتوبوس میریم. میخواستیم برویم مرخصی؛ اصفهان. گفتم: با اتوبوس؟ توی این گرما؟ گفت: پس این بسیجیها چی کار میکنن؟ من یهدفعه باهاشون از فاو اومدم شهرک، محل استقرار لشکر، هلاک شدم. اینها چی بگن؟ با همون اتوبوس میبرمت که حالت جا بیاد. بچههای لشکر هم میبینندمون، کاری داشتند میگن.
#شهید #حسین_خرازی
🆔️ @shahidemeli
#استوری | خواهرش میگفت: آخرین بار وقتی هادی به نجف رفت، یک وصیتنامه با دستخط کاملا معمولی که پاکنویس هم نشده بود داخل کمد پیدا کردیم. در آنجا نوشته بود: حجابهای امروزی بوی حضرت زهرا (س) نمیدهد، حجابتان را زهرایی کنید. پیرو خط ولایت فقیه باشید. اگر دنبال این مسیر باشید، به آن چیزی که میخواهید، میرسید. همانطور که من رسیدم. راهمیمایی نُه دی یادتان نرود.
#شهید #مدافع_حرم #هادی_ذوالفقاری
🆔️ @shahidemeli
مجروحهای بمباران بودند. یکییکی توی بیمارستان تمام میکردند. توی آن هیر و ویر آمده بود از من سوال شرعی میپرسید. میگفت: اصغر جان! اینهایی که توی بیمارستان شهید میشن، ما بهشون دست میزنیم، غسل بهمون واجب میشه؟ یا شهیدِ معرکه حساب میشن؟
#شهید #محمد_علی_رهنمون
🆔️ @shahidemeli
قرار بود بهش درجهی سرلشکری بدهند. گفتیم خب به سلامتی، مبارکه بابا. خندید. تند و سریع گفت: خوشحالم، اما درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست. وقتی آقا درجه رو بگذارن روی دوشم، حس میکنم ازم راضیند. وقتی که ایشون راضی باشن، امام عصر (عج) هم راضیند؛ همین برام بسه. انگار مزد تمام سالهای جنگ رو یکجا بهم دادن.
#شهید #علی_صیاد_شیرازی
🆔️ @shahidemeli
یک بار سر سفرهی شام بودیم که با ناراحتی گفت: توی یکی از عملیاتا یکی از مناطق رو از داعش پاکسازی کردیم. رسیدیم به خونهای که احتمال دادیم خونهی یه عروس و داماد باشه. نمیدونستیم براشون چه اتفاقی افتاده. برای احتیاط اتاقها رو بررسی کردم تا به اتاق خوابشون رسیدم. لباس عروس هنوز آویزون و طلاهاش روی میز بود. در اتاق رو بستم و به بچهها گفتم کسی حق نداره به این اتاق نزدیک بشه. شب مجبور به موندن شدیم و چون هوا سرد بود، باید از نفت همون خونه استفاده میکردیم. صبح موقع رفتن، پول نفت رو کنار طلاها گذاشتم و نوشتم این پول نفتیه که از سر ناچاری استفاده کردیم!
#شهید #مدافع_حرم #مصطفی_صدرزاده
🆔️ @shahidemeli
یکی از کارهای محمود کوهنوردی بود. با دانشجویان جدید رفیق میشد و با هم به کوه می رفتند. میگفت در محیط باز کوه بهتر میتوان با این دانشجویان جدید صحبت و بحث کرد.
#شهید #محمود_شهبازی
🆔️ @shahidemeli
امکان نداشت امروز تو را ببیند و فردا که دوباره دیدت، برای روبوسی نیاید جلو. اگر میخواستی زودتر سلام کنی، باید از دور، قبل از این که ببیندت، برایش دست بلند میکردی.
#شهید #مهدی_زین_الدین
🆔️ @shahidemeli