از خدا یک چیز خواسته ام؛
خواستم که،
خدایا اگر من خواستم به انقلاب اسلامی خدمت کنم، باید خودم را وقف انقلاب کنم. از خدا خواستم اینقدر به من مشغله بدهد، که حتی فکر گناه هم نکنم.
#حاج_قاسم
#شهادت
#شهیدستان
🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••.
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
سؤال رهبر انقلاب از شهید علمالهدی
به مناسبت ۱۶ دی سالروز شهادت سید حسین #علمالهدی و روز #شهدای_دانشجو
این بیابانها را نیروهای متجاوز پر کرده بودند.تمام این سرزمین پاک و مظلوم و خونبار در زیر چکمه متجاوزان بود...اما این جوانان با دست خالی به مقابله با دشمن میرفتند.آن روز شاید عده این جوانان، بیست، سی نفر بیشتر نبود...با دست خالی اما با دل استوار از ایمان و توکل به پروردگار.در این بیابانها چند هزار تانک و نفربر زرهی از دشمن مستقر بود. آن جمع کوچک برای مقابله با این جمع علیالظاهر بزرگ میآمد با ایمان به خدا و با توکل آنگونه که حسینبنعلی علیهالسلام با جمع معدود در مقابل دریای دشمن ایستاد قلبش نلرزید ارادهاش سست نشد و تردید در او راه پیدا نکرد.این جوانان واقعا همانطور بودند.
من در همینجا از شهید علمالهدی پرسیدم شما از سلاح و تجهیزات چه دارید که اینگونه مصمم به جنگ دشمن میروید؟ دیدم اینها دلهایشان آنچنان به نور ایمان و توکل به خدا محکم است که از خالی بودن دست خود هیچ باکی ندارند.
حرکت کردند و رفتند.آنها خواستار جهاد در راه خدا و پذیرای شهادت در این راه بودند چون میدانستند حقّند.شهدای ما در هر نقطهی این جبهه عظیم با همین روحیه و با همین ایمان جنگیدند...در انقلاب هم ما با دست خالی به میدان آمدیم اما با دلی سرشار از ایمان و عشق، با دستگاه تا دندان مسلح دشمن جنگیدیم و بر او پیروز شدیم البته مبارزه زحمت دارد اما حق بر باطل پیروز است.
#شهیدستان
🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌹شب قبل شهادتش، یاران همیشگی دور او را گرفته بودند؛ «یونس شریقی»، «جمال دهشور»، «قاسم نیسی»، «حسن بوغدار»، «حسین احتیاطس» و... . حسین گفت: «بچهها! آب گرم داریم؟» دوستش گفت: «آب گرم میخواهی چیکار؟» گفت: «میخواهم حمام کنم».
♦️دوستش با تعجب پرسید: «تو این سرما؟» و بلافاصله اضافه کرد: «فردا عملیات است. حسابی گرد و خاک بلند میشود. خاکی میشوی.» گفت: «میدانم.» دوستش گفت: «و با این حال باز میخواهی حمام کنی؟ مگر قرار است بروی تهران؟» حسین زد زیر خنده. از ته دل میخندید. آنقدر خندید که همه به خنده افتادند. بعد ساکت شد و گفت: «فردا به تهران نمیروم، به جای مهمتری میروم.» «کجا؟»، «ملاقات خدا».
#شهیدستان
🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••.
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌹شهید حسین علمالهدی زیر ذرهبین ماموران ساواک بود. در اولین دستگیری، وی را در بند نوجوانان زندانی کردند؛ پس از مدتی که خانواده حسین موفق به دیدنش میشوند، وی در پاسخ به اینکه چه چیزی لازم داری که برایت بیاوریم، گفت: «فقط یک جلد قرآن برایم بیاورید.»
🌹دانشجوی سال دوم دانشگاه مشهد در رشته تاریخ بود، با شروع جنگ تحمیلی همراه با گروهی از دانشجویان و نیروهای بسیجی، به سوی جبهههای دفاع حق علیه باطل شتافت.
🌹قبل از شهادت
حسین چند شب قبل از شهادتش در جواب سوال دوستش که پرسید: «تو فکری سید؟» گفت: «وقتی وارد هویزه شدم تصمیم گرفتم هر چه از قرآن و نهجالبلاغه فراگرفتهام، در عمل پیاده کنم. حالا احساس میکنم که روز پرداخت نزدیک است و بهزودی پاداش خود را دریافت خواهم کرد.»
#شهیدستان
🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••.
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌹 به رئیس بنیاد شهید گفته بود:
«پـرونده شهـادت مـن کجـاست؟!»
آقای شهیدی گفته بود:
«پرونده شمـا آخرِ آخرِ شهـداست»
حاج قاسم جواب داده بود:
«پرونده من را بیاور رویِ روی پرونده شـهدا»
🌷 دو ماه قبـل از شهـادت ..
🎙 راوی: سردار قربانی
#شهیدستان
🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••.
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
🌷پدر من انسان بسيار فعالی بودند و هميشه تصورم بر اين است كه چطور می توانم اين قدر فعال باشم. شايد می دانستند كه طول عمرشان زياد نخواهد بود. برای ايشان ۲۴ ساعت، به اندازه ۴۸ ساعت ارزش داشت و استفاده می كردند.
🌷پدرم در كارهای منزل بسيار دخيل بودند، به طوری كه تمام كارهای تاسيساتی منزل را انجام می دادند، لولهكشی، برقكشی و نقاشی ساختمان تا كارهاي جزيی تر حتی كاغذ ديواري خانهمان را پدر انجام می دادند.موكت كردن منزل و نجاری همه را خودشان انجام ميدادند.
🌷پدر هيچ وقت از رفتن صحبت نميكرد چون به قدری با انرژی مثبت صحبت ميكردند كه اجازه نمی دادند كه اين تفكر در ذهن ما ايجاد شود. اما بيشترين چيزی كه از ما انتظار داشتند اين بود كه انسانهای صادق و مخلص و سعی كنيم تا جایی كه می توانيم در خدمت مردم باشيم.ايشان با مردم بودن را بيشتر می پسنديدند. هميشه تاكيد داشتند كه مطالعه داشته باشيم.
✍راوی دختر شهید
"شهید منصور ستاری"
#شهیدستان
🌺《اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدً وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم》🌺
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••.
🙏اللهم_ارزقنا_شهادت 🤲
..♡| اَز عِشـق تــاشــــــ❣️ـــادَت |♡..
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈•
لینک کانال شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯
#تجربه_نزدیک_به_مرگ
وارد بیابانی خشک شدم، جماعتی را دیدم که گرفته و افسرده و ناراحت بودند گویی التماس میکردند تا بلکه کسی آنها را شفاعت کند خیلی از آنها را میشناختم. در میان آنها از دوستان شهید و مرحوم من هم بودند. چرا این شهدا نتوانستهاند به جمع بقیه ملحق شوند!؟ لازم به پاسخ نبود با یک نگاه میتوانستم همه چیز را بفهمم. من جواب خود را دریافت کردم؛ تمامی این افراد گرفتار حقالناس و یا بیتالمال بودند برخی از دوستانم را دیدم که در زمینه حقالناس سهل انگار بودند. آنها برای ورود به جمع خوبان باید رضایت صاحبان حق را به دست می آوردند برخی دیگر را دیدم که آدم های به ظاهر خوبی بودند و به خدا و قیامت اعتقاد داشتند اما بیت المال را ملک شخصی خود فرض کرده بودند! حیف و میل بیت المال آنها را از جمع شهدا جدا کرده بود. اما یکی از دوستانم را دیدم که نه مشکل حق الناس داشت و نه بیت المال اهل رعایت بسیاری از موازین و دستورات دین بود با این حال در میان گرفتاران حضور داشت و نتوانسته بود به جمع شهدا وارد شود. جلو رفتم و سلام کردم. او هم مثل بقیه با نگاه خودش التماس میکرد که کاری برایش انجام دهم. مشکل این دوست من این بود که خیلی دروغ میگفت! او با این جمله که خالی میبندم خودش را توجیه میکرد. خوشش میآمد از اینکه دیگران را سرکار بگذارد و اذیت کند و با دوستانش بخندند حالا بعد از عمری جهاد و تلاش در راه خدا، باید منتظر میماند تا تمام کسانی که با دروغ های خود اذیت کرده بود به برزخ بیایند و حلال نمایند تا بتواند به جمع شهدا وارد شود
📕کتاب تقاص
#شهیدستان
╭━━⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱━━╮
@Shahidestan1
╰━━⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱━━╯