بسم الله الرحمن الرحیم..🍃
#یاحسین
بچه هاراهم با خودم بردم ، میدانستم سفر با بچه ها سخت است ، ولی میخواستم #کربلا را درک کنم .. در راه خواستم ببینم چقدر ب این درک رسیده ام ، سختی خودم را نگاه کردم، پاهایی ک خسته بودن ، ولی بازم خیلی قوی ب راه ادامه میداد ، گرمای شدید راه ک بسیار اذیت کننده بود ، خصوصا با چادر و حجاب ،ولی برای من این سختی معنایی نداشت ، تشنه بودم ، ولی اصلا دلم اب نمیخواست ، چون با تشنگی و عطش وجودم در مسیر رسیدن ب سرچشمه اصلی قدم میگذاردم ، بچه ها هم ک ارام بودن ، از رفتارشان ، لبخندهای قشنگشان ،شوقی ک برای رسیدن داشتن ، احساس میکردم ک حس عجیبی دارن ، با خودم گفتم یا حسین ، تو چ کردی ک عالم همه دیوانه توست❣.. بعدهم #کربلا در ذهنم تداعی شد ، اما ! اما چیزی جز شرمنده شدن نصیبم نشد ، تازه ب خودم امدم و متوجه شدم
مگر میتوان حال #زینب را زمان اسارت و شهادت حسین ، درک کرد ؟ 💔
مگر میتوان حال #رقیه را زمان دویدن روی خارها و گرمای سوزان کربلا و دیدن سر بریده پدر ، درک کرد ؟ 💔
مگر میتوان حال #عباس را زمان شرمنده شدن به خاطر نرساندن اب به خیمه ها ، درک کرد ؟ 💔
مگر میتوان حال #حسین را زمان شهادت علی اکبر ، عباس و قاسم، درک کرد ؟ 💔
مگر میتوان حال #رباب را زمان شهادت علی اصغر، درک کرد ؟ 💔
مگر میتوان حال #زنان_وبچه ها را زمان سوزاندن خیمه ها ، درک کرد ؟ 💔
مگر میتوان حال امام سجاد را در کوچه های کوفه و شام ، درک کرد ؟ 💔
مگر میتوان حال #امام_زمان را ، هرساله زمان دیدن لحظه لحظه ی این اتفاق ، درک کرد ؟💔❣
انجا بود ک فهمیدم کربلا داستانی ست فراتر از تصور و درک ..