خاطره از شهید فاضل شیرالی از زبان همرزمان
#مرد_میدان_نبرد
قبل از اینکه به طرف پاسگاه حرکت کنیم فاضل از تانکش خارج شد و برای کاری به عقب آمد؛
ما که میخواستیم به جلو برویم،
سوار تانک ما شد و به طرف پاسگاه حرکت کردیم.
درگیری شدیدی بین ما و دشمن بعثی در گرفت.
دشمن دیوانه وار بر سر ما آتش می ریخت.
فاضل روی تانک نشته بود و به طرف جلو حرکت میکردیم.
او هیچ ترسی از دشمن نداشت،
برادر اسحاق شیرولی پور هم در خاطراتش می گوید: من توپچی تانک فاضل بودم؛
وقتی آماده حرکت شدیم،
فاضل به من گفت:
قرآن بخوان !
مــن هـم آيه «وَأَعِدَوا لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِن قُوَّهُ وَمِن رباطِ الخَيلِ تُرهبون به عدو اللهِ وَعَدُوكُم وَآخَرین من دونیم... را خواندم.
برادر حسین سرخیلی هـم می گوید:
وقتی با تانک در حال پیشروی به طرف پاسگاه بوبیان بودیم،
تانک فاضل وارد جاده ای شد کـه بـه طرف پاسگاه می رفت. نیروهای پیاده هم در پناه تانـک هـا بـه حرکت درآمدند.
در سرتاسر جاده پاسگاه از هر طرف تیر و گلوله سرازیر بود.
ما قدم به قدم پیش میرفتیم تا اینکه ..
این داستان ادامه دارد ...
💌 کانال شهید فاضل شیرالی
✓ https://eitaa.com/shahidfazelshirali