eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💫 در محضر شهدا 💫 به ما گفت : من تندتر می‌روم شما پشت سرم بیایید تعجب کرده بودیم !! سابقه نداشت بیشتر از صد کیلومتر سرعـت بگیرد !! غروب نشده رسیدیم گیلانغرب ... جلو مسجدی ایستاد ؛ ماهم پشت سرش نمــاز ڪہ خواندیم ، سریع آمدیـم بیـرون ... داشتیم تنـد تنـد پوتین‌هایمان را می‌بستیم ڪہ زود راه بیفتیم گفت : ڪجا با این عجله ؟! میخواستیم به نماز جماعت برسیم ڪہ رسیـدیم ...
هدایت شده از کلام شهدا
💫 در محضر شهدا 💫 بهش گفتن آقا ابراهیم چرا جبهه رو ول نمیکنی؛ بیای دیدار ؟ گفت : ما رهبری رو برای اطاعت میخوایم نه تماشا ....! __________________________________
هدایت شده از کلام شهدا
💫 در محضر شهدا 💫 تو وصیت‌نامه‌ش مینویسه: اگر درد و دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم، به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. رفتید قطعه 50 حتما سر مزارش برید و حاجت بگیرید
✨ ‌إِذَا ضَکهلَلْتُمْ الطَّرِيقَ ؛ فَاتَّبِعُوا الشُّهَدَاءُ ..! راه‌ را گم کردید، شهدا را دنبال کنید ...
🪐: آدم‌ها دو دسته اند: ! و ! غیرتی‌ها با خدا معامله کردند قیمتی‌ها با بنده خدا __________________________
شهید : در خواب دیدم که یک نامه به من دادند. نوشته بود: آقای امین کریمی به عنوان محافظ درهای حرم حضرت زینب(س)منصوب شد پایین نامه هم امضای حضرت زینب سلام الله بود
💫 در محضر شهدا 💫 این را بدانید اگر می خواهید چشمتان جمال مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه) را ملاقات کند ،اگر می خواهید لبیک یا حسینتان معنا دار باشد ،اگر می خواهید اعمالتان قبول باشد و فردای قیامت مقابل بی بی دو عالم حضرت زهرا سلام الله علیها سرتان افراشته باشد، پشتیبان ولی امر مسلمین باشـید،که او نوری است از انوار رسـول الله صل الله علیه و آله که بر حـق او ولی و صاحب ماست.
💫در محضر شهدا 💫 مدتی بعداز عقدمون‌به قم رفتیم سعید دانشجوی شهرقم بود.بعداززیارت خانم حضرت معصومه(س)ومسجد مقدس جمکران ومکان های زیارتی گفت: باید یجای دیگه هم بریم باهم به سمت گلزارشهدای شهرحرکت کردیم بین مزار شهدا قدم میزدیم تامن وبه سمت مزار شهیدی برد وگفت:بشین خانم:باشهید سلام واحوالپرسی کردلبخندی زدمن و به شهیدمعرفی کرد.میگفت:گفته بودم خانمم ومیارم پیشت خب الان آوردمش من باتعجب نگاهش میکردم.به من نگاه کرد وگفت:خانم این حسین آقادوستمه تواین شهر هروقت دلم میگیره میام پیشش وباهم صحبت میکنیم هروقت مشکلی دارم بهش میگم وکمکم میکنه خلاصه اینکه رفیقمه وهوامو داره.بهش گفته بودم که قرارِ ازدواج کنم خیلی هم کمکم کرد وقول دادم که شماروبیارم پیشش که الانم شمااینجایی. 🌷خیلی خوشحال بود وازشهدا صحبت میکرد که همه با سن کم رفتن تاما الان راحت ودرامنیت باشیم میگفت مامدیون این شهداهستیم. طوری باشهید صحبت میکرد که انگار شهید روبروش نشسته و نگاهش میکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪐نوه آیت‌الله شهید رئیسی: می‌خواهم توپی که آقای اینفانتینو رئیس فیفا به آقاجونم یادگاری داد را برای کمک به بچه‌های غزه بفروشم؛ در این کار خیر مشارکت کنید
💫 در محضر شهدا 💫 همه زندگیش با حضرت زَهـۜرا پیوند خورده بود. وقتی ازدواج کرد مهریه زنش شد مهریه حضرت زَهـۜرا ؛ دو تا آرزو داشت: اوّل اینکه خدا بهش یه دختر بده اسمشو بذاره فاطمه ، بعد اینکه وقتی شهید شد گمنام بمونه مثل حضرت‌ زَهرا سلام الله علیها جفت آرزوهاش برآورده شد!! هم شد بابای فاطمه هم گمنام موند... ___________________________________
💫در محضرشهدا 💫 کلاس دوم راهنمایی که بود، مجلات عکس مبتذل چاپ می کردند. درآرایشگاه، فروشگاه وحتی مغازه ها این عکس ها روی درو دیوار نصب می کردند و احمد هرجا این عکس ها را می دید پاره میکرد. صاحب مغازه یا فروشگاه می آمد و شکایت احمد را برای ما می آورد. ● پدر احمد رئیس پاسگاه بود و کسی به حرمت پدرش به احمد چیزی نمی گفت. من لبخندمی زدم. چون باکاری که احمد انجام می داد، موافق بودم. یک مجله ای با عکس های مبتذل چاپ شده بود که احمد آنها را از هر کیوسک روزنامه ای می خرید. پول توجیبی هایش را جمع می کرد. ●هربار ۲۰ تا مجله از چند روزنامه فروش می خرید وقتی می آورد در دست هایش جا نمی‌شد. توی باغچه می انداخت نفت می ریخت و همه را آتش می زد. می گفتم: چرا این کار را می کنی؟ می گفت: این عکس ها ذهن جوانان را خراب می کند. ✍راوی: مادر شهید ___________________________________
💫 در محضر شهدا 💫 وصیت‌ می‌کنم قلب‌های خود را برای گریه کردنِ مصیبت ائمه عادت دهید؛ بگذارید خون گریه کند قلب‌هایتان، گریه برای ائمه ثواب دارد وقتی که مصیبت می‌خواندید به مصیبت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که رسید ؛ یاد مرا بنمایید.." ________________________________