شد اول مهر و همه خوشحال و خندانیم
صف بسته ایم و شادمانه دست ها در دست
بابا نیامد خانه اما مطمئن هستیم
درکارسخت خویش او خندان و مشغول است
در یاد من او خسته از معدن که می آمد
از خاک و خاکستر،سر و رویش سیاهی داشت
اما همان لبخندهای پاک و پر مهرش
در قلب ما با عشق ، شور زندگی می کاشت
آغاز مهر امسال شد پایان لبخندم
وقتی به جای نان شب،بابای من جان داد
وقتی خبر آمد که معدن ریخت دنیا هم
درس فراق و اشک و آه و داغ و حرمان داد
شد اول مهری پر از اندوه بی بابا
ای کاش برگردد ببیند کوهی از آهم
من قول میدم دیگر از بابای زیبایم
کیف ومدادودفتروخط کش نمی خواهم
من بی خبر،عباس،حیدر،مصطفی،محمود
بابای ما همکار و معدن کار این دشته
یک آن معلم از کلاس درس خارج شد
آری خبر پیچید معدن منفجر گشته
شد گریه آری خنده های اول مهرم
افتاد یادم پینه های دست بابایم
با انفجار تلخ معدن سوخت بابا و
می سوخت در یک لحظه هم دنیا و رویایم
دیشب به مادر گفته بودم استرس دارم
گفت اول مهر است و کیفم را نشان می داد
اما دلم آشوب سختی داشت، بابایم
در عمق معدن بود و با اندوه جان می داد
#معدن_طبس
#بابا_جان_داد
🌹
#امالبنین_بهرامی (ام.خزان)
زمین باز هم بوی غربت گرفت
زمان باز از ما خسارت گرفت
دل هر مسلمان شکست از فراق
چرا درد هجران وخامت گرفت؟
کجای زمین رد ناشکری است؟
که از ما خدا باز نعمت گرفت
کجا حکمرانی نشسته عقب ؟
که دشمن توان جسارت گرفت
کجا قافیه باختن رسم شد؟
که شعر جهان رنگ غفلت گرفت
دوباره عزادار فرماندهایم
دگر داغ، خط نهایت گرفت
سگ هار صهیون دوباره ز ما
علمدار میدان غیرت گرفت
تن پاک سید حسن با وضو
به سوی شهیدان قرابت گرفت
شب تلخ بیروت، بغداد شد
دوباره غم و درد، کثرت گرفت
شب و شعله و شوق دیدار یار
به هم گشت و پرواز قدرت گرفت
چو شد ضاحیه کربلایی دگر
زمین رنگ سرخ شهادت گرفت
#سید_حسن_نصرالله
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#حزب_الله_زنده_است
🌹
#امالبنین_بهرامی (ام.خزان)