🔰ذوالجناح؛ پیکِ شهادت دو برادر مازنی با یک گلوله!
💠ای کاش مسولان قدر خونهای جوانان وطن را میدانستند!
🔹 ۱۴ اسفند ۶۵ در بحبوحه عملیات کربلای ۵ در مقر لشکر ویژه ۲۵ کربلا در شلمچه بودم که خبر دادند پیکر برادرت جعفر را با تویوتا آوردند!
جعفر ۲۶ سالش بود و دو تا بچه داشت. بعد از شهادتش یک فرزند دیگرش به دنیا آمد.
❤️بالای تویوتا عاشقانهترین و برادرانهترین حرفها را به جعفر میزدم که دیدم شهید دیگری هم زیر پتو خوابیده!
تا خواستم او را ببوسم، دیدم ای دل غافل! چقدر شبیه برادرم ناصر است!
بچهها که تمام حرکاتم را زیر نظر داشتند، ناگهان زدند زیر گریه!😭
خدایا چه میبینم! ناصر هم به شهادت رسیده!
🦋یکی از بچهها گفت: یک گلوله مینیکاتیوشا افتاد کنارشان و هر دو با هم به شهادت رسیدند.🦋
😔جعفر از #پهلو و ناصر که عاشق علیاصغر(ع) بود، از #گلو ترکش خورده بودند!
🔹بعد از چند روز به بابل برگشتم. همسایهها از حال زارم و اینکه سه تا ساک همراهم بود، متوجه شدند که ناصر و جعفر بهشهادت رسیدهاند. یکدفعه شیون سر دادند و مادرم با پای برهنه به استقبال آمد!
او که انگار از نحوه شهادتشان آگاه شده بود، گفت:«بگو که برادرانت ترکش خوردند و شهید شدند!»
👌اهل بیت امام حسین(ع) وقتی ذوالجناح را بدون امام دیدند، دریافتند اباعبدالله(ع) به شهادت رسید.
🌻از آن به بعد مادرم اسم من را #ذوالجناح گذاشت! و تا آخر عمرش میگفت: «نادرم ذوالجناح است!»
✍ راوی: نادر بذری، برادر #شهیدان جعفر و ناصر #بذری
🌷🌷 لبیک یا علی بن موسی الر ضا🌷🌷