eitaa logo
[شهیدجاویدالاثر غلامحسین اکبری]
1.3هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
11.2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از شهدای کرمان
✍توسل به شهدا لطف آقا ابوالفضل العباس و امام حسین و تربت امام حسین علیه السلام طبق روایت مادر شهید مهدی مهدوی... 🔹سالها از شهادت مهدی می گذشت که به بیماری سختی مبتلا شدم مرا به بیمارستان بردند و بلافاصله روانه اتاق عمل کردند. 🔸حالم خیلی بد بود در اتاق عمل قبل از آنکه بیهوشم کنند حس می کردم آخرین لحظات عمرم را سپری می کنم. 🔹با دلی شکسته و چشمانی پُر از اشک گفتم اگر شهدا به دادم نرسند و شفایم ندهند که من بیچاره ام. 🔸در حال درد دل کردن با مهدی بودم که بیهوشم کردند در عالم بیهوشی مهدی بالای سرم آمد در حالی که کوله پشتی اش روی دوشش و قمقمه ای در دستش بود به من گفت مادر ناراحت نباش بلند شو به لطف آقا ابوالفضل علیه السلام و امام حسین علیه السلام شما خوب شدی و دیگر خطری تهدیدت نمی کند. 🔹مادر من برایت کمی از تُربت امام حسین علیه السلام آورده ام. 🔸ذکر یا امام حسین علیه السلام بر لبم بود و دائم مهدی را صدا می زدم که به هوش آمدم. @shahidan_kerman
۱۷ اسفند
هدایت شده از شهدای کرمان
✍ما هر جا برویم با هم هستیم و برای همیشه کنار هم ماندند دو برادر شهید مهدی و جابر مهدوی طبق روایت مادر شهید... 🔹روز اول ماه مبارک رمضان بود او و برادرش جابر سحری خوردند و راهی کرمان شدند تا سَرِ کلاس درس حاضر شوند. 🔸چند ماه بیشتر به اخذ مدرک دیپلمش نمانده بود به محض اینکه اعلام شد دشمن فاو را گرفته هر کس می تواند به جبهه بیاید آنها از مدرسه خارج شدند تا به جبهه اعزام شوند. 🔹برای اینکه روزه شان باطل نشود قبل از ظهر به خانوک آمدند من که از دیدن آنها خیلی تعجب کرده بودم گفتم شما اینجا چه می کنید مگر درس نداشتید؟ 🔸مهدی گفت قرار است به جبهه برویم آمدیم تا هم روزه مان باطل نشود و هم یکبار دیگر شما را ببینیم و خداحافظی کنیم. 🔹بلند شدم تا برایشان آینه و قرآن بگیرم گفتند می خواهیم برای خداحافظی نزد بی بی زهرا مشهور به چریک پیر برویم او برایمان آینه و قرآن می گیرد مرا بوسیدند خداحافظی کردند و رفتند. 🔸من آنها را که هر چند قدم یکبار به پشت سرشان نگاه می کردند و به من لبخند می زدند و برایم دست تکان می دادند با نگاه بدرقه کردم. 🔹آنها بعد از نماز ظهر به کرمان رفتند موقع اعزام قصد داشتند تنها یکی از آنها را به جبهه بفرستند آنها قبول نکردند و گفتند ما هر جا که برویم با هم هستیم اگر قرار است اسیر شویم از هم جدا نخواهیم شد و اگر قسمتمان شهادت است در کنار هم خواهیم بود. 🔸به این ترتیب آنها با هم برای آخرین بار عازم جبهه شدند و برای همیشه کنار هم ماندند. @shahidan_kerman
۲۱ اسفند