این حرف جز به وصف تو انشاء نمیشود
هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود ...
#نیمه_شعبان 😍❤️
🌸🍃
👉 @shahidgomnam
من نه می توانستم ریحانه را تنها بگذارم نه روی حرف امامم حرفی بزنم ...
من درگیر بودم به دو راهی زندگی اینجا و آنجا ...
اگر می رفتم ریحانه چه می شد ...
اگر می ماندم ...
آن روز خودش بالاخره جلو آمد ...
روی تخت چوبی حیاط کوچکمان نشسته بودم ... آرام آرام قدم بر می داشت سینی چای در دستش بود و سنگ فرش حیاط کمی سر بود ...
روی تخت کنارم نشست و چای را جلویم گذاشت ، لبخند مهربانش گرمای زندگی را به من هدیه می داد ...
برای هزارمین بار خدا را از داشتنش شکر گفتم ...
آرام گفت _ عرفان ... می ری ؟
با این خرفش دلم لرزید ...
گفتم _برم ؟
سرش را پایین انداخت و گفت _این همه جوون رفتن و جونشونو دادن ... به نظرم الان وقتشه ... میدونم تاحالام به خاطر من بوده که نرفتی الان ۴ساله تو خرمشهر و اهواز و دزفول و شهر های اطرافشون مردم دارن با دشمن دست و پنجه نرم می کنن تو می خوای اینجا بشینی ؟
نزدیکش شدم و دستش را گرفتم _تو مطمئنی ؟
سرش را بلند کرد ... نگاهش را در نگاهم قفل کرد ... میدانستم به سختی اشک هایش را کنترل می کند تا دیدش را تار نکنند ... در صدایش بغض بود _آره ... برو خدا به همرات ... اما یه چیزی ...
_چی ؟
_قول بده حرفم سستت نکنه ...
ترسیدم ... برای لحظه ای ترسیدم _قول میدم ... بگو حالا ...
آرام گفت _داری پدر می شی ! ...
🌹🍃
قسمتی از رمان #سیزده_ساله_بودم
🌹🍃
#همسران_شهدا
@shahidgomnam
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
من نه می توانستم ریحانه را تنها بگذارم نه روی حرف امامم حرفی بزنم ... من درگیر بودم به دو راهی زندگی
دوستان گرامی اگر مایلید این داستان از اول در کانال قرار بگیره نظرات خودتون رو به آیدی
@shahid_yas
ارسال کنید 🌸
@shahidgomnam
گنبد طلایی ات پیش چشمانم تار گشت ؛
دست بر سینه گذاشتم تا سلام دهم ...
از خواب پریدم !
#دیدن_بین_الحرمین_هم_آرزوست
💔😔✋
🌹@shahidgomnam
باز پنج شنبه شد و دل هوای شهدا را دارد
بلکه کاری کنند یک شب جمعه حرم باشم ...
😔💔✋
مزار مطهر #شهید_محمدرضا_دهقان_امیری
#باز_پنجشنبه_و_یاد_شهدا_صلوات 🍃🌹
@shahidgomnam
مارا هنری نیست
به جز نوکری تو
تا بوده همین بوده
و تا هست همین هست ...
❤️🍃
@shahidgomnam