#تا_حالا_عاشــق_شــدی؟
#عـشقی ڪه ارزش عاشـق شدن رو داشته باشـہ🍃
عـشق #زمـینی نه.....زمینت میزنه....
عـــــشق یعنے:
تو دل شب آروم زمزمه ڪنے #الـــهے العـــفو
عـــــشق یعنے:
چشماتو ببندے و توجمع شهدا باشی
عـــــشق یعنے:
شب ڪه همه خوابن تو آروم سر سـجاده #اشڪبریزے بگی خدایا #روزیمڪنحرم #روزیم_کن_رفاقت_با_شهدا🕊
عـــــشق یعنے:
اعتراف ڪنے #خـــــدایاچقدرازتدورم
منو بڪِش سمت خودت ...
عشق یعنے:
یاد #شـهدا و ڪلے حسرت دیدار روی ماهـشون 🍃
عـــــشق یعنے:
هرچیز و هرڪجایی ڪه بری یاد معشوق بیفتی و دلـگیر شـی
عـــــشق یعنے:
حسرت یه بار دیدار با #امامزمان 🌷
عـــــشق یعنے:
داشتن #آرزوے شــــــــــهادت
ودر آخـر عشق یعنی
یااباعبدالله 🌷
#بهابـےانتوامےونفسےومالےوولدے.......
الــتماس دعـا فـرج
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
#تا_حالا_عاشــق_شــدی؟ #عـشقی ڪه ارزش عاشـق شدن رو داشته باشـہ🍃 عـشق #زمـینی نه.....زمینت میزنه....
🌷شهدا جاذبه عجیبی دارند.
اثر مغناطیسی شهدا در دل آدم های سالم فوق تصور است
و می تواند به عنوان یک محک برای ارزیابی دل های نورانی و پاک قرار بگیرد...
📎حجه الاسلام پناهیان
----------------------------------------
🏴ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇🏴
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
#شهدا
امتحان مےدهند در جبهہ!
و ما خوب مےدانیم همہ قبول شدند
ای کاش ما هم
در امتحان بندگی، قبول بشویم...
📎اللهم الرزقنا شهادت.
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
#رفاقت_باشهدا
با موتور داشتیم می رفتیم تا چشمش خورد به تصویر شهید ابراهیم یک دفعه موتور را نگه داشت وسلام کرد
پرسیدم به کی سلام دادی؟
گفت به شهید ابراهیم هادی
شهید زنده است وجواب ما را می دهد .
🌺رفع بلا به وسيله نمازگزار
قال الصادق - عليه السلام - :
ان الله يدفع بمن يصلي من شيعتنا عمن لايصلي من شيعتنا و لو اجمعوا علي ترك الصلوة لهلكوا ؛
همانا خداوند به وسيله شيعياني كه نماز به جا مي آورند ، از شيعيان بي نماز (بلا) را دفع مي كند ، ولي اگر همه تارك نماز بودند ، هر آينه همه هلاك مي شدند
.
✅(مستدرك الوسائل ، ج 1 ، ص 184)
*شهید علی ذاکری*
نقل از شیخ حسین انصاریان
شهید علی ذاکری بچه تهران که پدر و مادر او هر دو دکتر بوده اند. این خانواده یک پسر دارند و دو دختر…
بنده منزل این شهید رفته ام و حکایت را از نزدیک دیده ام و اول این ماجرا را شیخ حسین انصاریان بالای منبر گفتند و من حساس شدم و این موضوع را دنبال کردم.
دو تا خواهر دارد که بد حجاب اند و بد حیا اند و دوست پسر دارند و رفت و آمد دارند و گناهان دیگر …
این پسر خوب از آب در آمده و هر چه به خواهران نصیحت می کند ، خواهران گوش نمی کنند.
این شهید متوسل می شود که خدایا من را از این اوضاع نجات بده .
شب در خواب یک روحانی سید را می بیند که خطاب به این شهید می گوید: علی اقا، پاشو بیا دانشگاه امام حسین که اینجا دانشجو می پذیرد.
آن موقع هنوز دانشگاه امام حسین (ع) تهران تاسیس نشده بود.
می رود که خوابش را تعبیر کند ، پیشنماز مسجد محله او می گوید :دانشگاه امام حسین یعنی همین جبهه های حق علیه باطل، ایشان با هزار خواهش و التماس در جبهه ثبت نام می کند و بالاخره راهی جبهه می شود و شب عملیات در وصیت نامه خود موضوعات قابل توجهی می نویسد:
آن قدر وصیت نامه دو صفحه ای این شهید را خوانده ام که آن را حفظ شده ام .
این شهید در این وصیت نامه می نویسد : ریاست محترم دبیرستان ، معلم عزیزم ، شما را به عنوان وصی خودم انتخاب می کنم. چراکه می دانم پدر و مادرم وقت خواندن وصیت نامه من را ندارند . شما را انتخاب می کنند چون خواهران من اصلا وصیت نامه نوشتن من را قبول ندارند.
از شما تقاضا دارم ، جنازه من را که اوردند پس از تشییع جنازه در بهشت زهرا تهران ادامه👇🏻👇🏻👇🏻
بروید پدر و مادر من را خبر کرده و به خواهران من هم خبر دهید ، این مقدار انسانیت در انها سراغ دارم که برای تشییع جنازه من کارها را رها خواهند کرد و به بهشت زهرا خواهند امد.
جنازه من را که به داخل قبر گذاشتید ، تلقین قبر را که خواندید ، کفن از چهره من بردارید و بگویید تا برای یک لحظه پدر و مادر و خواهران من بیایند بالای قبر ، اگر راه من حق باشد و بد حجابی دو خواهر من گناه باشد به قدرت پروردگار باید زنده شوم و چند لحظه ای به دنیا و اهل دنیا و پدر و مادر و دو خواهرم لبخند بزنم تا بفهمند که حق با خمینی است و آنچه خواهران من عمل می کنند ، گناه است و ذلالت است و بد بختی ..
رئیس دبیرستان می گوید با خود گفتم چه کار کنم ؟ نکند ایشان شهید شود ؟ اگر جنازه اش را اوردند چه ؟ اگرلبخند نزد ؟ اگر زنده نشد ؟ و…
ایشان شهید شدند و جنازه اش را آوردند و به پدر و مادر هم گفتیم و آمدند و با خود در این فکر بودیم که آیا این شهید خواهد خندید ؟ نخواهد خندید؟ چه طور خواهد شد؟
با خود گفتیم : هرچه شد مهم نیست و ما باید اعلام کنیم ، چرا که خود شهید از ماخواسته است.
به محض اینکه تلقین رو خواندند و تمام شد و کفن را از چهره شهید کنار زدند و خانواده وی بالای قبر ایستاده و گریه می کردند دیدیم که شهید سرش را بلند کرد و برای لحظاتی چشمانش را باز کرد و به روی پدر و مادر و دو خواهرش لبخند زد..
لبخند این شهید خانواده اش را به آنجا رساند که پدر و مادر وی اکنون از بهرترین پزشکان کشور قرار دارند و خواهران وی از بهترین خواهران تهران بوده و برای جذب خواهران تلاش می کنند و…
حجاب در زمان ما پشتوانه ای مبارک به نام خون شهدا هم دارد.