هدایت شده از ❤...شهیــــدگمنـــام...❤
.
.
.
🍃شبتــــــــــــــــون #شهــــــدایے 🍃
.
.
.
@Shahidgomnam
هدایت شده از ❤...شهیــــدگمنـــام...❤
اسم رمان: من با تو
نویسنده؛ لیلی سلطانی
چند قسمت: ۷۱ قسمت
با ما همـــراه باشیـــــن😊👇
@shahidgomnam
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #چهل_و_هفتم
همونطور ڪہ راہ میرفتیم گفت:
_اوهوم داشت با چند نفر حرف میزد تو و حمیدے رو دید، چنان بہ حمیدے زل زدہ بود شاخ درآوردم.☺️
با تعجب گفتم:
_وا!😟
سرش رو تڪون داد:
_والا!
رسیدیم جلوے ورودے دانشگاہ باشیطنت گفت:
_مبارڪہ خواهرم،هے از این عاطفہ بد بگو بیین بختتو باز ڪرد!
با خندہ زل 😄زدم بهش و چیزے نگفتم ادامہ داد:
_منو بگو ڪہ اون بنیامینشم سراغم...
نتونست حرفش رو ادامہ بدہ،دخترے محڪم بهش خورد و جزوہ هاش ریخت.😥📃📗📓
بهار با حرص گفت:😬
_عزیزم چرا عینڪتو نمیزنے؟
با تحڪم گفتم:
_بهار!😐
نگاهے بهم انداخت و با اخم گفت:
_یہ لحظہ فڪر ڪردم از این قضیہ ے عشق هاے برخورد جزوہ اے برام اتفاق افتادہ،میبینے ڪہ دخترہ!☹️😄
دختر هاج و واج زل زدہ بود بہ بهار، سرم رو انداختم پایین و ریز خندیدم.😄
خوابم پریدہ بود!
🌺🍃ادامه دارد...
🌸✍نویسنده:لیلے سلطانے🌸
@shahidgomnam
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #چهل_و_هشتم
روے مبل لم دادہ بودم،
ڪتاب رو ورق زدم و ڪمے از شیر ڪاڪائوم🍺 نوشیدم.
موهام ریختہ بود روے شونہ هام و ڪمے جلوے دیدم رو گرفتہ بود.
مادرم از آشپزخونہ وارد پذیرایے شد و گفت:😊
_خرس گندہ موهاتو ببند،ڪور میشے بچہ!
همونطور ڪہ سرم توے ڪتاب بود گفتم:
_بالاخرہ خرس گندہ ام یا بچہ؟😄
مادرم پوفے ڪرد و گفت:😬
_فقط بلدہ جواب بدہ!
لبخندے زدم 🙂و دوبارہ مشغول نوشیدن شیرڪاڪائو 😋شدم. مادرم با حرص گفت:
_واے هانیہ چقدر بیخیالے تو؟! الان شهریار و عاطفہ میرسن!
دستم رو گذاشتم روے دستہ ے مبل و سرم رو بہ دستم تڪیہ دادم:
_مامانے میگے شهریار و عاطفہ،نہ رییس جمهور! یہ شام میخواے بدیا چقدر هولے!😌
مادرم اومد ڪنارم
و لیوان شیرڪاڪائوم رو برداشت. ڪتاب رو بستم و زل زدم بہ مادرم ڪہ داشت میرفت تو آشپزخونہ.
_آخہ یہ پاگشاے دوتا عتیقہ انقدر مهمہ نمیذارے من استراحت ڪنم؟☺️
مادرم نگاہ تندے😠 بهم انداخت و گفت:
_میگم بچہ ناراحت میشے، حسودے میڪنے!
مادرم بے جا هم نمے گفت،نبودن شهریار تو خونہ آزارم مے داد و ڪمے حساسم ڪردہ بود!😕 از روے مبل بلند شدم و گفتم:
_وا چہ حسادتے؟!
صداے زنگ آیفون بلند شد،مادرم سرش رو تڪون داد و گفت:
_لابد فاطمہ اینان!
بہ من نگاهے ڪرد و گفت:🙁
_سر و وضعش رو!
بیخیال رفتم سمت آیفون و گفتم:
_مامان ساعت سہ بعدازظهرہ،شام میخوان بیان!
گوشے آیفون رو برداشتم:
_بلہ!
صداے زن غریبہ اے پیچید:
_منزل هدایتے؟
+بلہ.
_عزیزم مادر هستن؟
با تعجب بہ مادرم ڪہ هے میگفت ڪیہ نگاہ ڪردم و گفتم:
_بلہ!
دڪمہ رو فشردم و گفتم:😟
_غریبہ ست با تو ڪار دارہ!
مادرم بہ سمت در ورودے رفت، من هم رفتم پشت پنجرہ.
زن محجبہ اے وارد حیاط شد،مادرم بہ استقبالش رفت و مشغول صحبت شدن!
حدود پنج دقیقہ بعد مادرم با دست بہ خونہ اشارہ ڪرد و با زن بہ سمت ورودے اومدن.
سریع دویدم بہ سمت اتاقم، وضعم آشفتہ بود!😐
وارد اتاق شدم و در رو بستم،حدس هایے زدم حتما مادر حمیدے بود اما چطور آدرس خونہ مونو رو پیدا ڪردہ بود؟!😕 نشستم روے تختم و بیخیال مشغول بازے با موهام شدم.
صداهاے ضعیفے مے اومد.
چند دقیقہ بعد مادرم وارد اتاق شد و گفت:
_فڪرڪنم مادر همون هم دانشگاهیتہ ڪہ گفتے بدو بیا، لباساتم عوض ڪن!
از روے تخت بلند شدم،مادرم با صداے بلندتر گفت:😊
_ بیا هانیہ جان!
با چشم هاے گرد شدہ 😳نگاهش ڪردم، در رو بست.
مشغول شونہ ڪردن موهام شدم، سریع موهام رو بافتم.
پیرهن بلندے بہ رنگ آبے روشن پوشیدم،خواستم روسرے سر ڪنم ڪہ پشیمون شدم،مادر حمیدے بود نہ خود حمیدے!😌
نفس عمیقے ڪشیدم و از اتاق خارج شدم.
🌺🍃ادامه دارد....
🌸✍نویسنده:لیلے سلطانے🌸
@shahidgomnam
🌸🍃رمـــان #من_با_تو... 🌸🍃
قسمت #چهل_و_نهم
زن روے مبل نشستہ بود،
با دیدن من لبخند زد و از روے مبل بلند شد!😊
رفتم بہ سمتش و سلام ڪردم، جوابم رو داد و گرم دستم رو فشرد.
مادرم رو بہ روش نشست و بہ من اشارہ ڪرد پذیرایے ڪنم.😊
وارد آشپزخونہ شدم
و با سلیقہ مشغول چیدن میوہ ها 🍎🍌🍇توے ظرف شدم،ظرف میوه رو برداشتم و بہ سمت مادرم و مادر حمیدے رفتم.😊
بشقاب ها 🍽رو چیدم و میوہ تعارف ڪردم، مادر حمیدے با مهربونے گفت:
_زحمت نڪش عزیزم.
لبخندے زدم و گفتم:
_زحمت چیہ؟
نشستم ڪنار مادرم، مادر حمیدے با لبخند نگاهم ڪرد،چادر مشڪے و روسرے مدل لبانے سبز رنگش صورتش رو قاب ڪردہ بود،صورت دلنشین و مهربونے داشت رو بہ من گفت:
+من مادر یڪے از هم دانشگاهتیم....
سریع گفتم:
_بلہ میدونم.
+پس میدونے براے چے اینجام؟😊
سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم و تڪرار ڪردم:
_بلہ!☺️🙈
نگاهے بہ مادرم انداخت و گفت:
_با مادرت صحبت ڪردم و توضیح دادم، این پسر من یڪم خجالتیہ روش نشدہ با خودت صحبت ڪنہ
با تعجب گفتم:
_ولے دیروز بہ من گفتن!😟
لبخندش پررنگتر شد:
_پس گفتہ با من هماهنگ نڪردہ! آخہ انقدر خجالت میڪشید روش نشدہ آدرس بگیرہ تعقیبت ڪردہ.
پیشونیم رو دادم😟😳 بالا و گفتم:
_تعقیبم ڪردن؟
سرش رو تڪون داد و گفت:
_آرہ یڪم عجول برخورد ڪردہ بهش گفتم باید من میومدم دانشگاہ باهات صحبت مے ڪردم، جووناے امروزے اید دیگہ!☺️
دست هام رو بهم گرہ زدم،ادامہ داد:
_در واقع امروز اومدم براے ڪسب اجازہ ڪہ یہ وقت مناسب با همسرم و پسرم بیایم براے آشنایے بیشتر!☺️
🌺🍃ادامه دارد...
🌸✍نویسنده:لیلے سلطانے🌸
@shahidgomnam
#کلام_شهید💌
✍مــن زنــدگـی را دوســت دارم
ولـی نـه آن قــدر کـه آلــوده اش شــوم و مرا فراموش و گم کنم؛
#علی وار زیستن و علی وار #شهید شدن #حسین وار زیستن و حسین وار #شهید شدن را دوســت دارم🕊
#شهیـد_حاج_محمـدابـراهیـم_همـت❤️
یادش با صلوات.
{★ @Shahidgomnam ★}
Ahd.mp3
2.07M
#دعای_عهد
✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد...
🌸امام خمینی ره:
اگر هرروز (بعد از نماز صبح)دعای عهد خواندی،مقدراتت عوض میشود....⚡️
{★ @Shahidgomnam ★}
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
❤️ حبیبی # یا حسین❤️ ☘ چه خوب شد که مرا آشنای خود کردی ☘رفیق دایمی روضه های خود کردی ☘به آنچ
🌺 #دست_از_سر_چادر_من_بردارید.!!
مگر چه گناهی کرده؟
مگر چه هیزم تری به شما فروخته که هرکسی از راه میرسد به خودش اجازه میدهد در حد وسعش به چادر من توهین کند؟
#صداوسیما با پوشاندن آن به سر خانمهای امل و پیرزن، یا جدیدا به عنوان زیبایی صحنه چادر باد برده بازیگر را نشان میدهد.
#طراح_لباس با رنگی کردن و طرحدار کردن چادر من.
#قوه_قضاییه با پوشاندن آن به سر متهمین زن.
بعضی #مردم کوچه و بازار با خندیدن به چادر من.
#مدرسه با اجباری کردن آن و ترساندن بچه ها از نمره انضباط.
بعضی #دانشگاههای ایدئولوژیک با اجباری سر کردن چادر من به سر دخترای
نی که لیاقت این پوشش را ندارند.
#رها_کنید_چادر_مرا.
پوشش مرا.
#این_پوشش_حرمت_دارد.
حرمت چادرم را نشکنید..
⚡️⚡️⚡️
{★ @Shahidgomnam ★}
🌺 امروز ، روزِ چندم است
که در محاصره ایم
تشنگی امانمان را بریده 😞
صدای العطش زخمی ها😢
کانال را پر کرده
بچه ها دور سید علی را گرفته اند😌
سید با اینکه زخمی است 😕
مرتب به بچه ها انرژی میدهد😍
: " ناامید نشید بچه ها !
امیدتون به خدا و امام زمان باشه ،
نیروهای کمکی تو راهن ،
محاصره شکسته میشه
از اینم به سلامت میگذریم
ما پیروز نهایی هستیم "✌️
بچه هایی که سالمند با حرفهای سید
از جا بلند میشوند 🚶
با صدای بلند داد میزنند : یا زهراااااا❗️
تمام دشت با صدای بچه ها می لرزد✊
#سلامتی_امام_خامنه_ای_صلوات
{★ @Shahidgomnam ★}
❀🍃🌸❀🌸❀🌸🍃❀
💎محمد از اخلاق و منش بسيار خوب
برخوردار بود. رفتار او واقعا شايسته
الگوگيرے بود زيرا او همه كارها را به
موقع انجام مے داد.
⚡هيچ وقت در نماز و روزه تعلل نمے ورزيد
و هميشه خود را مقيد به انجام فرايض
دينے مے دانست.
ده سال زندگيمان همه لحظاتش خاطره است.
📗سه ماه قبل از شهادت ديدم مجله اے
را مے خواند و مے گريد.
گفتم: محمد، براے چه گريه مے كنے.
گفت اول بايد شما بگوييد كه مرا
مے بخشيد.؟ بعد بنده علت گريه ام
را عرض كنم.
💨 گفتم: اين چه حرفے است.
مگر شما چه كرده ايد كه ما بايد شما را
ببخشيم. گفت دارم زندگينامه امام را
مے خوانم مے دانيد چه نوشته است.؟
📖 نوشته حضرت امام اجازه نمے داد.
حتے زنش لباسهايش را بشويد چه رسد...
به بعضے از كارها كه معمولا ما در مورد
شما ، رعايت نمے كنيم و انجام مے دهيم.
واے بر من كه، چقدر از حق شما تضييع
نموده ام.
#شهید_محمد_شیرے🌹
{★ @Shahidgomnam ★}