📽 اکران مستند «عابدان کهنز»:
📆 چهارشنبه 5 تیر ماه | ساعت18
✅ویژه خواهران
✅مسجد امام حسن مجتبی (علیه السلام)
💢مستند «عابدان کهنز» روایت شکوفایی و بالندگی شهیدان مدافع حرم #مصطفی_صدرزاده، #سجاد_عفتی و #محمد_آژند و جانبازان مدافع حرم #امیرحسین_حاجی_نصیری و #رضا_سلمانی در مسجد امیرالمومنین (ع) کهنز شهریار است.
#بطلب_مرا_شه_کربلا
#دلتنگ_دیدارم...
بہ سینہ هرڪہ تمناے ڪربلا دارد
همیشہ دردل خود روضہاے بہ پا دارد
چو مےرسد دلم از گردش زمانہ بہ تنگ
دعـا و عرض سلامے بہ ڪربلا دارد
#السلام_علیک_یا_ساکن_کربلا
TMP_VkfuF6799232_710 (1).mp3
7.64M
....سلام آقـــــــــا که الان روبه روتونم....
التماس دعا
@shahidgomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣دل ها در معراج شهدا آتش گرفت...🕊🕊
ببینید دختر #شهید_مهدی_ثامنی_راد چطور بغل استخوانهای باباش خوابیده 😭
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
💠پایان فراق ۳۱ ساله ی مادر شهید « پیرهادی » در معراج شهدا
مادر شهید پلاک هویتی پسرش را که در جریان تفحص کشف شده بود, بر گردن انداخت.
🌷شهید محمد رضا پیرهادی ، فرزند هاشم، متولد ۱۳۴۸ در شهر تهران است. او در سال ۶۷ و در تک دشمن به شهادت رسید، اما پیکر مطهرش در منطقه زبیدات ماند و در شمار شهدای مفقودالجسد قرار گرفت.
پیکر این شهید بعد از گذشت ۳۱ سال در جریان عملیات اخیر کمیته جستجوی مفقودین،تفحص و از طریق پلاک هویت شناسایی شد.
@shahidgomnam
رفتار شهید سید مجتبی علمدار❤️
🌸✨سربهزیر و دقیق بود، متواضع و خالص. با رفقا برای جوانان بیكار، كار پیدا میكردند. دوست داشت عرق شرم بر پیشانی هیچ جوانی ننشیند. میگفت جوان باید توی جیبش پول داشته باشد تا جلوی دوستانش خجالت نكشد.
سر زدن به خانوادههای كمبضاعت و بیبضاعت جزء برنامههای ثابت هفتگیاش بود. با اینكه روز در تلاش بود، نماز شبش ترك نمیشد. عاشق زیارت عاشورا بود. نزدیكش كه میشدی ذكر «یا زهرا» از لبش میشنیدی كه یكریز بود و دم به دم.
نفس گرمی داشت و مداح اهلبیت(ع) و آنانی بود كه به خاطر اهلبیت در خون سرخشان غوطهور شده بودند.
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلیل و راز عاشق گمنامی بودن شهید جاویدالاثر آقا ابراهیم هادی
حضرت زهرا سلام الله علیها گمنام میخرد..
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
پــناهمــ بــده[😭]
ڪسیو بـه جز ❣تُ❣ نــدارمـ
براے دیدنتـــ👁 بے قــرارمــ
پنــاهمــ بده[💔]
#امام_رضا_جانم
#دلتنگتمآقــــــــا✋
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
..
گفته بودی جنازه ات برگشت
سلما را روی سینه ات بگذارم..!
میخواستی وداع آخرت اینگونه باشد..
حالا از آن قامت رشید ،
سهم سلمایت چیزی مانده
که روی سینهات سر بگذارد..؟
#همسرشهیدثامنیروایتمیکند..❤️🍃
--------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😌👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
🌹🌟🌹🌟🌹 دلنوشته های زیبای همسرشهید مدافع حرم #علی_آقایی می گویند خبرت آمده که می ایی.. فقط چند #تکه
🔴 دل نوشته همسر شهید مدافع حرم #علی_آقایی ( در حرم امام رضا ) 😢💔
👇👇👇
علی!
یادت هست میگفتی شهناز تو رو از حضرت معصومه گرفتم!💞
یادت هست گفتی قول میدم یه بار ببرمت حرمش ازش تشکر کنم!
یادت هست علی!😔
بخدا من یادم هست...
قول ماه عسل دادی برای مشهد...
ان هم نه یک بار... چندبار...
اسم نوشتیم... آماده شدیم...
داشتی به قولت عمل می کردی
اما... هربار ماموریت... دوره... و در آخر هم اعزام به سوریه!
رفتی...
آن هم تنها....
تنهای تنها.... 😢
گفتی خواهی آمد...
گفتی تدارک ببینم... دیدم...
نیامدی....😔
دیر شد... خیلی دیر....چهار سال...
تنها ماندم...
تنهای تنها....
چقدر سخت بود برایم
و حالا خبرت رسیده که میآیی
میگویند فقط چند تکه استخوانی... یا یک تکه لباس...
یا یک پلاک... نمیدانم...😭
اما همین را می دانم که من خواستم بد قول نشوی ...
صدای آمدنت چنان زنگی به گوشم زد که دیوانه وار امدم... به همه جا سر زدم و درخواست سفرمان را به مشهد کردم ....
در خواست ماه عسل!💞
رفتم سپاه...
دست به دامان امام مهربانیها شدم
سپردم به خودت تا کارها رو ردیف کنی
تا به آرزوی دیرینهام
بودن در کنار تو
دست در دست تو
توی حرم باشم.
امروز
بهترین روز زندگیمام هست 💞
علی
ببین
آمده ام
اوردیم به سمت آرزویم
می دانستم تو بدقول نبودی
قول ماه عسل داده بودی
نگاه کن علی!
کنارت هستم...💞
منم
معشوقهات...
دنیایت...
همسرت...
ببین!
برایت لباس سفید آوردهام!!!🌸
بیا...
بپوش...
سفارش خودت بود
وقتی به خواب یکی از دوستانم آمدی!
پیام فرستادی و گفتی همسرم مرا از امام رضا(ع) بخواهد...
خواستمت...
با اشک چشم😭
با قلب شکسته و رنجورم💔
با غصههای تنهاییام....
گفتی برایم لباس سفید بخر
خریدم
گفتی لباسم را تبرک کن!
آن را هم با جان و دل کردم بلکه بازگردی
علی ببین!
امام رئوف رویم را زمین نینداخته!
بپوش لباس سفیدت را
ببینم به اندازه دامادیت؛
به تنت می آید...⁉️
لباس سیاه نپوش...
سفید برازنده توست👌
خودم سیاهت را می پوشم
سفید و سیاه بهم می آیند...
حتی اگر عروس و داماد برعکس تنشان کنند.💔😰
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
@shahidgomnam
هویزه شاهد است .. تانک هایی را که مخلوط کرد ..
#گوشت و #خون
و #استخوان را با هم
شناسنامه #شهید_علم_الهدی
قرانش بود...!
شناسنامه ما چیست ... ؟؟!!
#شهدا_شرمندهایم....
😭😭
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🌹 #خاطرات_شهدا 🌹
🕊 #شهید_زنده_است 🕊
با موتور داشتیم مےرفتیم ،
تا چشمش خورد بہ تصویر شهید ابراهیم
یڪ دفعہ موتور را نگہ داشت
و سلام ڪرد .😳
پرسیدم بہ ڪی سلام دادی ؟
گفت بہ شهید ابراهیم هادی ...
شهید زنده است و جواب ما را مےدهد .☺️❤️
#یادشهدا_با_ذڪرصلوات
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
#عاشقانه_حلال
مدافع عشق/قسمت42
ازاتاق بیرون میروی و تاکید میکنی باچادر پشت سرت بیایم.
میخواهم همه چیز هرطور که تومیخواهی باشد.ازپله ها پایین میرویم.همه درراهرو جلوی درحیاط ایستاده اند و گریه میکنند.تنها کسی که بیخیال تمام عالم بنظرمیرسد علی اصغراست که مات و مبهوت اشکهای همه گوشه ای ایستاده.مادرت ظرف اب را دستش گرفته و حسین اقا کنارش ایستاده
فاطمه درست کنار درایستاده و بغض کرده. زینب و همسرش هم امده اند برای بدرقه.پدر و مادر من هم قراربود به فرودگاه بیایند.
نگاهت را درجمع میچرخانی و لبخند میزنی
_ خب صبر کنید که یه مهمون دیگه هم داریم.
همه باچشم ازت میپرسند
_ کی؟....کی مهمونه؟...
روی اخرین پله میشینی و به ساعت مچی ات نگاه میکنی..
زینب میپرسد
_ کی قراره بیاد داداش؟
_ صبرکن قربونت برم...
هیچ کس حال صحبت ندارد.همه فقط ده دقیقه منتظر ماندیم که یکدفعه صدای زنگ در بلند میشود
ازجا میپری و میگویی
_ مهمون اومد..
به حیاط میدوی و بعداز چندلحظه صدای باز شدن در و سلام علیک کردن تو با یک نفر بگوش میرسد
_ به به سلام علیکم حاج اقا خوش اومدی
_ علیکم السلام شاه دوماد !چطوری پسر؟...دیر که نکردم.؟
_ نه سروقت اومدید
همانطور صدایتان نزدیک میشود که یک دفعه خودت بامردی با عمامه مشکی و سیمایی نورانی جلوی در ظاهر میشوید.مرد رو بهمه سلام میکند و ما گیج و مبهوت جوابش رامیدهیم.همه منتظرتوضیح توایم که تو به مرد تعارف میزنی تاداخل بیاید.اوهم کفش هایش راگوشه ای جفت میکند و وارد خانه میشود.راه را برایش باز میکنیم.به هال اشاره میکنی که _ حاجی بفرمایید برید بشینید...مام میایم
اومیرود و تو سمت ما برمیگردی و میگویی
_ یکی به مادرخانوم پدرخانومم زنگ بزنه بگه نرن فرودگاه بیان اینجا...
مادرت ظرف آب را دستم میدهد و سمتت می آید
_ نمیخوای بگی این کیه؟باز چی تو سرته مادر...
لبخند میرنی و رو بمن میکنی
_ حاجی از رفقای حوزس...ازش خواستم بیاد قبل رفتن عقدمنو ریحان رو بخونه!....
حرف ازدهانت کامل بیرون نیامده ظرف از دستم میفتد ...
همگی بادهان باز نگاهت میکنیم...
خم میشوی و ظرف رااز روی زمین برمیداری
_ چیزی نشده که...گفتم شاید بعدن دیگه نشه
دستی به روسری ام میکشی
_ ببخش خانوم بی خبر شد.نتونستی درست حسابی خودتو شبیه عروساکنی...میخواستم دم رفتن غافلگیرت کنم...
علاقه ات میشود بغض در سینه ام و نفسم را بشماره میندازد...
چقدر دوست دارم علی!
چقدر عجیب خواستنی هستی
خدایا خودت شاهدی کسی را راهی میکنم که شک ندارم جز ما نیست...
ازاول #اسمانی بوده ...
امن یجیب #قلب من چشمان بی همتای توست
همانطور که هاج و واج نگاهت میکنم یکدفعه مثل دیوانه ها آرام میخندم.
زهرا خانوم دست درازمیکند و یقه ات را کمی سمت خود میکشد
_ علی معلومه چته؟...مادر این چه کاریه؟میخوای دخترمردم بدبخت شه؟...نمیگی خانواده اش الان بیان چی میگن؟
خونسرد نگاه آرامت را به لبهای مادرت دوخته ای.دودستت را بلند میکنی و میگذاری روی دستهای مادرت.
_ اره میدونم دارم چیکار میکنم...میدونم!
زهرا خانوم دودستش را از زیر دستهایت بیرون میکشد و نگاهش را به سمت حسین اقا میچرخاند
_ نمیخوای چیزی بگی؟...ببین داره چیکار میکنه!...صبرنمیکنه وقتی رفت و برگشت دختر بیچاررو عقد کنه!
اوهم شانه بالا میندازد و به من اشاره میکند که:
_ والا زن چی بگم؟...وقتی عروسمون راضیه!
چشمهای گرد زهرا خانوم سمت من برمیگردد.از خجالت سرم را پایین میندازم و اشک شوقم را از روی لبم پاک میکنم
_ دختر...عزیز دلم! منکه بد تورو نمیخوام!یعنی تو جدن راضی هستی؟...نمیخوای صبر کنی وقتی علی رفت و برگشت تکلیفت رو روشن کنه؟
فقط سکوت میکنم و او یک آن میزند پشت دستش که:
_ ای خدا!...جووناچشون شده اخه
صدای سجاد درراه پله میپیچد که
_ چی شده که مامان جون اینقد استرس گرفته؟
همگی به راه پله نگاه میکنیم.او آهسته پله هارا پایین می آید.دقیق که میشوم اثر درد را در چشمان قرمزش میبینم.لبخند لبهایم را پر میکند.پس دلیل دیر امدن از اتاقش برای خداحافظی ،همین صورت نم خورده از گریه های برادرانس...
زینب جوابش را میدهد
_ عقد داداشه!
سجاد باشنیدن این جمله هول میکند، پایش پیچ میخورد و از چند پله اخر زمین میخورد.
زهراخانوم سمتش میدود
_ ای خدا مرگم بده! چت شد؟
سجاد که روی زمین پخش شده خنده اش میگیرد
_ چیه داداشه؟..بلاخره علی میخوای بری یا میخوای جشن بگیری؟...دقیقا چته برادر
و بازهم بلند میخندد.مادرت گوشه چشمی برایش نازک میکند
_ نعخیر.مثل اینکه فقط این وسط منم که دارم حرص میخورم.
فاطمه که تابحال مشغول صحبت باتلفن همراهش بود.لبخند کجی میزند و میگوید
_ به مریم خانوم و پدر ریحانه زنگ زدم.گفتم بیان...
زینب میپرسد
_ گفتی برای چی باید بیان؟
_ نه!فقط گفتم لطف کنید تشریف بیارید.مراسم خداحافظی توخونه داریم...
_ عه خب یچیزایی میگفتی یکم اماده میشدن
تو وسط حرفشان میپری
_ نه بزار بیان یهو بفهمن
! اینطوری احتمال مخالفت کمتره
#حسین_جاااان...
اصلا" خرابش ڪن بساز از نو دلم را
من دوست دارم طرح معمار خودم را...😍
شبتون حسینی
@shahidgomnam
التماس دعا✋
❣ #سلام_امام_زمانم ❣
#دعا برای ظهورش چه لذتی دارد
غلام درگه مهدی چه #عزتی دارد
بمان همیشه #منتظر و بی قرار دیدارش
که انتظار ظهورش چه قیمتی دارد
#اللهمـ_عجل_لولیڪ_الفرج🌺
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود
درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 💐
🍃🌹🍃🌹
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
📎هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات..
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
4_5793920189498131037.mp3
29.37M
🎧🎧🎧
🎵 #صوت_شهدایی
✨توی شلوغی های این عالم
✨واسه شهیدان دلمون تنگه
🎤 #سیدرضا_نریمانی
#پیـشنهاد_ویــژه_دانـــلود💯
╭━═━⊰❀❀⊱━═━╮
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
از ورای همه حال و احوال این روزهایم ، سلمایت داستانی ست ....
دیروز صبح که چشم گشود موهایش را شانه زدم و آهسته آهسته در گوشش خواندم که می آیی...
پر پرواز گرفت...
گویی جانی نو در او دمید...
بالا و پایین میپرید و ذوق می کرد و میگفت بابا مهدی میخواد بیاد...
حالا من مانده بودم و یک کوه درد ... که چه بگویمش... چگونه بگویم بابا مهدی می آید اما روی دوش مردم ....
#همسرانه
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم صحبت های بسیار زیباو شنیدنی از شهید مهدی ثامنی راد🍁🌹
🌹🌹🕊🕊🕊🌹🌹
😭😭😭
🍃🌹🍃🌹
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
💢همسرم!
فاطمه را محجوب و عالمه تربیت کن.
اگر روزی جنازه من را آوردند،
حتماً بگذار فاطمه بابا، یک بوسه برروی من بزند.
#شهید_مهدی_ثامنی_راد🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
-----------------------------------------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی😅👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147