eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
974 دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
93 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• 🥀زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست🥀 تازنده‌ایم‌رزمنده‌ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 🌸🍃 🌸🍃 🌸🍃 حورا لباس هایش را عوض کرد و تک و تنها به خانه رفت. در بدو ورود مهرزاد را دید که سیگاری دود کرده بود و روی پله نشسته بود و زمزمه کنان سیگار می کشید. حورا نزدیکش شد اما حواس مهرزاد اصلا سرجایش نبود. با خود این ها را زمزمه می کرد: مردها برای خالی کردن بغض خود؛😢 برخلاف زنها؛ نه بغل می خواهند، نه درددل با کسی!😖😖 گریه کردن هم به کارشان نمی آید!😣😣 آنها فقط سیگار می خواهند!😩😩 یک نخ یا یک پاکت فرقی نمی کند!😫😫 فقط سیگار باشد! آن هم وینستون سفید!😔😔 سفید باشد تا ذره ذره سوزاندنش بهتر دیده شود!😞😞 به آنها فقط سیگار بدهید و باقی کار را به خودشان بسپارید تا همانطور که می دانند؛😣😣 بی سروصدا خودشان و بغضشان را یکجا باهم بسوزانند!😭😭😭 حورا اشک های مهرزاد را دید و دلش سوخت. 😓😓 دلش سوخت به حال تنهایی خودش و مهرزاد.😥😥 به حال دل عاشق مهرزاد و دل تنهای خودش.😢😢 ‌به حال حال خراب مهرزاد و دل وامانده خودش.😭😭 سلام کوتاهی به مهرزاد کرد و رفت داخل. مارال به اتاقش آمد و به او تبریک گفت و چند ساعتی پیشش ماند اما فکر حورا فقط درگیر مهرزاد بود. چرا نمی توانست او را دوست داشته باشد؟😳😳 چرا ذهنش همش به طرف امیر مهدی منحرف می شد؟🤔🤔 باید کاری کند تا مهرزاد او را فراموش کند.☹️☹️ 🌸🌸🌸 🌸🌸🌸 🍃🍃🍃 🍃🍃🍃