✍️ مردی که گمنام بود و گمنام رفت و گمنام موند
#متن_خاطره:
هر وقت از جبهه برمیگشت ، به حفرِ چاه مشغول میشد.دستمزدش رو هم میداد به همسرش تا در غیابش راحت باشه...
بعد از شهادتش افراد زیادی به خونهمون اومده و با گریه میگفتند که حسین شبها میرفته خونهشون ، مشکلاتشون رو حل میکرده و بـا رسیـدگی به خـانوادههای نیازمند ، باعثِ شادیِ قلبشون میشده...
🌷خاطرهای از طلبهٔ شهیدحسین سرمستی
📚منبع: کتاب بر خوشهی خاطرات ، صفحه 25
-----------------------
🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی☺️👇🇮🇷
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147
✍ این خاطره برسد به حسن روحانی...
(شاید خجالت بکشد از این تفاوتِ زمین تا آسمان)
#متن_خاطره
حاج احمد داشت حکمِ ریاست جمهوریِ رجایی رو در محضرِ امام (ره) میخواند. اون لحظه چهرۀ شهید رجایی خیلی برام قابلِ توجه بود. چهره ای گرفته و متفکر...شب ازش پرسیدم: وقتی داشتند حکمِ ریاست جمهوریت رو میخواندند، خیلی تویِ خودت بودی، جریان چه بود؟ بهم گفت: خوب فهمیدی! آن موقع داشتم به خودم میگفتم: فکر نکنیکسی شدی، تو همون رجاییِ سابق هستی؛ از خدا خواستم بهم کمک کنه تا خودم رو گم نکنم، ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت کنم
📌خاطره ای از زندگی رئیسجمهور شهید محمدعلی رجایی
📚برگرفته از پایگاه اینترنتی تبیان به نقل از محمود صدیقی
#پی_نوشت:
کاش کمی مانند تو بود ، رئیسجمهوری که وقتِ عزای سیل زدگانِ مازندران ، به قشم سفر کرده بود
✍ تعبیر شگفتانگیز شهید کاظمی در مورد مزار شهید خرازی
#متن_خاطره
با حاج احمد برای مأموریت رفته بودیم اصفهان. در مسیرِ بازگشت حاجی ما رو بُرد گلستان شهدا و گفت: بچهها ! دوسـت دارین دری از درهـای بهشت رو بهتون نشون بدم؟ گفتیم: چی از این بهتر... حـاج احمد کفشهایش رو در آورد ، وارد گلزار شد و مستقیم ما رو بُرد سرِ مزار شهید حاج حسین خرازی و با یقین گفت: از این قبرِ مطهر دری به بهشت باز میشه. بعد هم اونجا نشست و با حال و هوایی تماشایی فاتحه خواند. هیچ کدوم نمیدونستیم ده روز بعد حاجی شهید میشه و طبق وصیتش همونجا کنار شهید
خرازی دفنش میکنند...
📌خاطرهای از زندگی سرلشکر شهید حاج احمد کاظمی
📚منبع: ویژهنامه پروازِ عرفه
#شهیدانہ
#متن_خاطره
🌷روح الله چون معتقد بود کار ثابت، موقعیت خدمت به مردم در بسیج رو ازش میگیره، بصورت فصلی کارگری میکرد و فرصتهای استخدام رو هم رد کرده بود؛ اکثر درآمدش رو هم به مستضعفین و کارتنخوابها اختصاص داده بود.
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
📚 به نقل از خواهر شهید روح الله عجمیان
#متن_خاطره🌷
#عاشقانه_شهدا
👈نماز جماعت در عروسی
شب عروسیمان گفت «بیا نماز جماعت...»
گفتم «نه، الان درست نیست، آخه مردم چی میگن.»
گفت«چی میخوان بگن»
گفتم "میخندن به ما"
گفت «به این چیزا اصلاً اهمیت نده.»
بلند شد نماز بخواند. دید همه نشستهاند و کسی از جا بلند نمیشود. از همه مهمانها خواست که آماده شوند برای نماز جماعت.
همه هاج و واج به هم نگاه میکردند.
نماز جماعت در مجلس عروسی عجیب بود.
سابقه نداشت.
کمکم همه آماده نماز شدند.
گفتند «به شرط اینکه خود داماد امام جماعت بشه.»
با اصرار همه، نماز جماعت را به امامت سید مسعود خواندیم؛ نمازی که هیچ وقت از حافظهمان پاک نمیشود.
#شهید_سید_مسعود_طاهری
#متن_خاطره
🌷 یک شب از خواب بیدار شدم دیدم که یک سگ بسیار بزرگ که شبیه یک گرگ بود کنار حاجی و پشت سرش نشسته بود. بعد از تمام شدن نماز به حاجی شکایت کردم که چرا داخل چادر نماز نمی خواند شاید آن سگ بزرگ یا یک مار و عقرب او را بکشند ایشان گفت از کجا می دانی که آن سگ و مار و عقرب مأمور حفاظت از من نشده باشند مگر ما اینجا آمده ایم که اینطوری کشته شویم ما آمده ایم که شهید شویم.
📚 شهید حاج یونس زنگی آبادی
⚘ شادی روح شهدا صلوات ⚘
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
-----------------------------------------------------------
ڪلیڪ ڪنی شهـید میشی👇
http://eitaa.com/joinchat/4274126848C1c9c736147