eitaa logo
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
1هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
6.8هزار ویدیو
87 فایل
•بسم‌رب‌الشهداء• زنده نگه داشتن یاد #شهدا کمتر از #شهادت نیست تازنده ایم‌رزمنده ایم✋ 🌷إن‌شاءالله‌شهادت🌷 #شهید_گمنام 🌹خوش‌نام‌تویی‌گمنام‌منم 🌹کسی‌که‌لب‌زد‌برجام‌تویی 🌹ناکام‌منم😔✋️ 🌹گمنام‌منم😔✋ ⛔کپی ممنوع⛔ بیسیمچی: @shahidgomnam313
مشاهده در ایتا
دانلود
راه رفتنتان در خیابان کار دنیا را لنگ می کند ؛ فرشتگان دست از کار می کشند تا شما را به تماشا بنشینند ! چادر سیاه شما فرشتگان را حسود می کند ... 🌸🍃 ✌️💙 @shahidgomnam
😁 لبخند بزن رزمنده 😁 در دوران تقريبا همه سعي مي كردند نامه اي 💌 بنويسند و براي شان 👨👩👧👦 بفرستند . بچه هاي اسير هم عده اي كم سواد و بي سواد بودند كه مي گفتند نامه شان 💌 را يكي ديگه بنويسه . روز ها هم براي ما چند تا كتاب📕 آورده بودند در زندان از نهج البلاغه . يه روز ديديم يكي از بچه هاي كم سواد اومد گفت : من نامه 💌 از نامه هاي حضرت علي رو از نهج البلاغه كه خيلي هم بلند نبود نوشتم رو اين كاغذ📄 براي بابام ؛ ببينيد خوبه ؟ گرفتيم نامه ي 💌 امير المومنين به معاويه 😈 است كه اين رفيقمون برداشته براي پدرش نوشته.... 😐😐😂😂 🇮🇷 ڪلیڪ ڪنی شهیـــــــــــد میشی😅👇🇮🇷 🌹 @Shahidgomnam
منــ از اشــڪــے ڪــه مــیــریــزد ز چــشــم یــار مــیــتــرســمــ از آن روزے ڪــه مــولــایــم شــود بــیــمــار مــیــتــرســم! همــه مــانــدیــم در جــهلــے شــبــیــه عــهد دقــیــانــوســ مــن از خــوابــیــدن مــهدے درون غــار مــیــتــرســم! رها ڪــن صــحــبــت یــعــقــوب و ڪــورے و غــم و فــرزنــد مــن از گــردانــدن یــوســف ســر بــازار مــیــتــرســم! همــه گــویــنــد ایــن جــمــعــه بــیــا امــا درنــگــے ڪــنــ از ایــنــڪــه بــاز عــاشــورا شــود تــڪــرار مــیــتــرســم! ســحــر شــد آمــده خــورشــیــد امــا آســمــان ابــریــســتــ مــن از بــے مــهرے ایــن ابــرهاے تــار مــیــتــرســم! تــمــام عــمــر خــود را نــوڪــر ایــن خــانــدان خــوانــدمــ از آن روزے ڪــه ایــن مــنــصــب ڪــنــم انــڪــار مــیــتــرســم! طــبــیــبــم داده پــیــغــامــم بــیــا دارویــت آمــاده اســتــ از آن شــرمــے ڪــه دارم از رخ عــطــار مــیــتــرســم! شــنــیــدم روز وشــب از دیــده ات خــون جــگــر ریــزد مــن از بــیــمــارے آن دیــده خــونــبــار مــیــتــرســم! بــه وقــت تــرس و تــنــهایــیــ،توهســتــے تــڪــیــه گــاه مــنــ مــرا تــنــها مــیــان قــبــر خــود نــگــذار،مــیــتــرســم! دلــت بــشــڪــســتــه از مــنــ،لــڪنــاے دلــدار رحــمــے ڪــنــ ڪــه از نــفــریــن و عــاق والــدیــن بــســیــار مــیــتــرســم! هزاران بــار مــن رفــتــمــ،ولي شــرمــنــده بــرگــشــتــم ز هجــرانــت نــتــرســیــدم ولــے ایــن بــار مــیــتــرســمــ! -------------------------------------- 🇮🇷 ڪلیڪ ڪنی شهیـــــــــــد میشی😅👇🇮🇷 🌹 @Shahidgomnam
«یکی از علل عدم موفقیت ما در اصلاح جامعه این است که هیچ‌کس خود را تقصیر کار نمی‌داند.» سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری و روز معلم گرامی باد. ------------ ڪلیڪ ڪنی شهـــــــــید میشی😄👇 🌹 @Shahidgomnam
عاشقـانی ڪہ مدام از فرجت می گفتند عکس‌شان قاب شد و از تـو نیـامد خبـری ... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ------------------------ ڪلیڪ ڪنی شهـــــــــید میشی😃👇 🌹 @shahidgomnam
من از شما درس می گیرم ؛ 🇮🇷✌️ درس وفاداری ، وفای به عهد ، درس عشق به وطن ، درس ایثار ، درس عشق ... ❤️ روز معلم بر شما هم مبارک 😊🌹💖 @shahidgomnam
این حرف جز به وصف تو انشاء نمیشود هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود ... 😍❤️ 🌸🍃 👉 @shahidgomnam
🍃🌸🍃در محضر استاد ------------------ رفیق هر جا دلت گرفت استغفار کن...😊💐 ------------------ 🇮🇷ڪلیڪ ڪنی شهـــــــــــــید میشی😅👇🇮🇷 🌹 @shahidgomnam
من نه می توانستم ریحانه را تنها بگذارم نه روی حرف امامم حرفی بزنم ... من درگیر بودم به دو راهی زندگی اینجا و آنجا ... اگر می رفتم ریحانه چه می شد ... اگر می ماندم ... آن روز خودش بالاخره جلو آمد ... روی تخت چوبی حیاط کوچکمان نشسته بودم ... آرام آرام قدم بر می داشت سینی چای در دستش بود و سنگ فرش حیاط کمی سر بود ... روی تخت کنارم نشست و چای را جلویم گذاشت ، لبخند مهربانش گرمای زندگی را به من هدیه می داد ... برای هزارمین بار خدا را از داشتنش شکر گفتم ... آرام گفت _ عرفان ... می ری ؟ با این خرفش دلم لرزید ... گفتم _برم ؟ سرش را پایین انداخت و گفت _این همه جوون رفتن و جونشونو دادن ... به نظرم الان وقتشه ... میدونم تاحالام به خاطر من بوده که نرفتی الان ۴ساله تو خرمشهر و اهواز و دزفول و شهر های اطرافشون مردم دارن با دشمن دست و پنجه نرم می کنن تو می خوای اینجا بشینی ؟ نزدیکش شدم و دستش را گرفتم _تو مطمئنی ؟ سرش را بلند کرد ... نگاهش را در نگاهم قفل کرد ... میدانستم به سختی اشک هایش را کنترل می کند تا دیدش را تار نکنند ... در صدایش بغض بود _آره ... برو خدا به همرات ... اما یه چیزی ... _چی ؟ _قول بده حرفم سستت نکنه ... ترسیدم ... برای لحظه ای ترسیدم _قول میدم ... بگو حالا ... آرام گفت _داری پدر می شی ! ... 🌹🍃 قسمتی از رمان 🌹🍃 @shahidgomnam
❤...شهیــــدگمنـــام...❤
من نه می توانستم ریحانه را تنها بگذارم نه روی حرف امامم حرفی بزنم ... من درگیر بودم به دو راهی زندگی
دوستان گرامی اگر مایلید این داستان از اول در کانال قرار بگیره نظرات خودتون رو به آیدی @shahid_yas ارسال کنید 🌸 @shahidgomnam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا