••گفت:«توےِخیݪےازعمݪیــاتهاتعدادݩیروهــاےِمـــاازدشمــݩڪمتربود؛
امــاایمـاݩوتـوڪݪواخݪــاصبچــہهـامـوݩباعـثپیــروزےموݩشــد!✨»
••وقـتهـایےڪہمشڪݪمـاݪے💶بـراےڪارهـاےفـرهنـگےوپایگـاهپیـدامیڪرد
••مےگــفت:
"خـدامےرســـوݩہ✨"
••خـاݩمــشمےگــفت:
خــبخـداازڪجــامےرسوݩہ؟!..
••مصطفےمےگــفت:
«اگــہبپــرسےازڪجــــــــــا؛دیگـــہاسمــشتــوڪـــݪݩمیشــہ!✨
ڪـــارخــدا ‹امــا› و ‹اگـــــر› ندارهـــ 🌿»
#شہید_مصطفے_صدرزاده♥️
#ڪلام_شہدا🥀••
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
#خاطره_شهید 🎤♥️
روی انجام اعمال دینی بسیار حساس بود!💯
میگفت : کسی که روزه خواری کند در واقع دارد با خدا علنا می جنگد...
چون خدا به صراحت در قرآن این کار را حرام اعلام کرده است!
حالا فکر کنید این کار چقدر دل امام زمان به درد می آید.
#شهید_مصطفے_صدرزاده
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
#خاطره_شهید ♥️ 📝
یکی از بستگان بسیار دورش که تا به آن روز مصطفے را ندیده بود ،
برای تشییع پیکرش آمده بود گفته بود :
_ از حضرت عباس حاجتی داشتم تا اینکه قبل از شهادت مصطفی خواب حضرت عباس را دیدم 😍 که به من فرمودند
"نماینده ی من روز تاسوعا پیش من می آید ، پیش او بروید 💞 "
معنای خوابم را نفهمیدم ، شب بعد مادر مرحومم به خوابم آمد و گفت :
چرا پیش نماینده ی حضرت عباس نرفتی ؟
و بعد عکس مصطفے را نشانم داد که اول او را نشناختم ، اما چند روز بعد با انتشار خبر شهادت مصطفے و دیدن تصویر او ،
عکسی که مادرم نشانم داده بود را شناختم 🙃✨
#شهید_مصطفی_صدرزاده♥️
#نماینده_حضرت_عباس 🥀
#عنایات_شهیدمصطفےصدرزاده 🖐🏻
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
#دلتنگی_شهدایی 💔
ما را به جز خیالت
فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی
زین خوب تر نباشد
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
#شهید_محمد_حسین_محمد_خانی ❤️
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
مصطفے با همه مشغله های که داشت؛؛
اگر فرصتی می یافت،
از کمک کردن در خانه دریغ نمیکرد🙃
#برادرمصطفی
#شهید_مصطفی_صدرزاده ♥
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
#دلتنگے_شهدایے 🌿🏴
خوشا به حال تویی که کنار جانانی✨
بدا به حال منی که اسیر زندانم!💔⛓
#شهید_مصطفے_صدرزاده
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
༺༽ ✿شهید محمدهادی ذوالفقاری✿ ༼༻
#دلتنگے_شهدایے 🌿🏴 خوشا به حال تویی که کنار جانانی✨ بدا به حال منی که اسیر زندانم!💔⛓ #شهید_مصطفے_صد
به نام خدای شهدا:
#خاطره_شهید ♥️🎙
سیدابراهیم در بیمارستان حمص به تمام معنا نوکری بچهها را می کرد!
اصلا این نبود که چون فرمانده گردان است، خودش را بگیرد یا منتظر باشد بقیه به او برسند...
همیشه می گفت: «هر چی درجه ت بالاتر بره، مسئولیتت هم بیشتر میشه. باید بیشتر نوکری بچهها رو بکنی :)♥️»
همه جور مجروح داشتیم؛ یکی دستش قطع شده بود، یکی تیر به پهلویش خورده بود، یکی به رانش خورده بود...
همه رقم بود! سیدابراهیم برای بچهها مثل دایه بود🙃
نفری که گلوله به شکمش خورده بود، خونریزی داخلی داشت...
خیلی هم درد می کشید. شلنگ کرده بودند داخل شکمش، ظرفی هم به او وصل بود 🥀
خون های داخل شکمش خارج شده و داخل ظرف می ریخت....
از بس درد داشت و ناله می کرد، یکسره به او مرفین می زدند 💉
به دلیل خونریزی شکم، همه وجودش خونی شده بود...😞
طفلک از زور درد، دستش را به صورتش مالیده و صورتش را هم خونی کرده بود... 💔
سیدابراهیم مثل یک مادر دور و ور او می پلکید و تر و خشکش می کرد. دائم می رفت به پرستارها می گفت:
«آقا! بیا یک مسکّن به این بزن 💊.» یک پارچه برداشته بود با ظرف آب ولرم.
پارچه را می زد توی آب، تر می شد، بعد با آن خون های روی دست و صورت او را می گرفت و تمیز می کرد.
هر کس دیگری بود، شاید بدش می آمد یا چندش اش می شد، اما سیدابراهیم خیلی با حوصله، حتی خون های لای انگشتان پای او را هم تمیز می کرد!
اگر کسی نمی شناخت، فکر می کرد سید، داداش آن مجروح است!
باورش سخت بود که سید فرمانده گردان اوست :)🍃
سیدابراهیم برای بعضی ها که خیلی ضعیف شده بودند، می رفت با پول خودش از بیرون کباب می خرید✨
#شهید_مصطفے_صدرزاده
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خدای شهدا:
#کلیپ 🎥
مولودی خوانی داداش مصطفے به همراه پسرشون آقا محمدعلی ✨🌱
به مناسبت ولادت حضرت عباس♥
#شهید_مصطفے_صدرزاده
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
#دلتنگے_شهدایے 🌙✨
به قول شهیدمهدےرجب بیگی:
ما از نبودن یارانمان رنج نمیبریم!
بلکه از بودن خود در رنجیم...🙃💔
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#پروفایل
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
༺༽ ✿شهید محمدهادی ذوالفقاری✿ ༼༻
#دلتنگے_شهدایے 🌙✨ به قول شهیدمهدےرجب بیگی: ما از نبودن یارانمان رنج نمیبریم! بلکه از بودن خود در
به نام خدای شهدا:
#خاطره_شهید ♥️🎙
دیروز در دانشگاه محل تحصیل آقا مصطفی صدرزاده، اتفاق عجیبی افتاد!
سرکلاس به مناسبتی صحبت آقا مصطفی شد، یکی از دانشجویان دختر گفت حرف محرمانه ای دارم....🧐
سپس ماجرای زندگی خودش رابرای من ودر تنهایی و خلوت با حال گریه میگفت که من سابقاً بسیار بد حجاب بودم!
وشهادت آقا مصطفی چه انقلابی در من ایجاد نمود! حتی میگفت من عکس ایشان را روی کاشی سفارش داده و ساخته ام🙃
هر گاه به این تصویر بسیار زیبای برجسته ایشان روی کاشی نگاه میکنم، خیلی در مورد کارهای روزم و خطا ها و اشتباهاتم
الهامات خوبی به من میشود...
کاملا احساس میکنم ایشان با نگاهش با من صحبت میکند و خطایم را به من تذکر میدهد✨
حاجات و مشکلات سختی را در زندگی ام رفع کرده تا اینکه با او عقد اخوت بستم...
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♥️
#عنایات_شهیدمصطفےصدرزاده 🌿
🌺کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری🌺
@shahidhadi1376
#خاطره_شهید ♥️🎙
وقتی حرف از جنگ سوریه میشد ؛
میگفت : ما جنگ بزرگتری در پیش داریم و باید خودمون رو برای جنگ با اسرائيل آماده کنیم ✌️🏻😎
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♥️
༻کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری༻
☞✿ @shahidhadi1376 ✿☜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم کمتر دیده شده از سید ابراهیم...
#شهید_مصطفی_صدرزاده
عشق به شهادت عشق به تمام خوبی هاست...
༻کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری༻
☞✿ @shahidhadi1376 ✿☜
#خاطره_شهید🎤♥️
خیلی به بحث حجاب اهمیت میداد...
وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه ، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم میکرد...
میپرسیدم :چی شده باز ؟!
با دلخوری میگفت: این همه شهید ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد😔💔
پ.ن :خواهشا به این مسئله توجه بشه...🥀
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#خودسازی
༻کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری༻
@shahidhadi1376
#خاطره_شهید♥️🎙
تویِ این جهاد عملت بااخلاص میشه و لحظه به لحظه به یاد خدا هستی✨
تویِ سنگر نشستی و تیر دشمن رو میبینی که از کنارت رد میشه...
وقتی این تیرها از کنارم رد میشدن میگفتم: من هنوز لیاقت شهادت ندارم!
بعد میفهمیدم که مصطفیصدرزاده داره اینجا ساخته میشه!
خدا میخواد یه چیزهایی رو به من بفهمونه...
جهاد نقطه عطفیه که انسان اگه توش قرار بگیره روحش متعالی میشه...!
#شهید_مصطفے_صدرزاده
#توصیه_شهید 📝
༻کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری༻
@shahidhadi1376
به نام خدای شهدا:
#خاطره_شهید 🎙🍃
هروقت در کاری موفق می شد من رو هم در کارش شریک می کرد✨
نمیدونم الان ازمن یاد میکنه پیش اربابش؟🙃💔
چقدر برام سخته اگر احساس کنم، دیگه مصطفی منو یادنکنه...🥀
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♥️
راوی مادرشهید.
༻کانال شهیدمحمدهادی ذوالفقاری༻
@shahidhadi1376
#خاطره_شهید ♥️🎙
_______
یادمه همسایه شون میخواست اسباب کشی کنه...
مصطفے بهش گفت ما میخوایم فرش هاتون رو بشوریم!
یک بچه ی سوم دبیرستانی سه تا فرش دست بافت رو کول کرده بود و آورده بود توی حیاط خونه شون و شست!
منم رفتم کمکش و کلی با همدیگه آب بازی کردیم😃
هرجا می دید کسی کمک لازم داره، می رفت برای کمک✨
روی بچه بسیجی ها خیلے حساس بود. هرجا می دید یه بچه بسیجی مظلوم واقع شده می رفت کمکش... (:
#شهید_مصطفے_صدرزاده
-----------------------------
@shahidhadi1376
#خاطره_شهید ♥️🎙
_________
گاهی سر جلسه ی امتحان میخواستم شیطنت بکنم ؛
اما مصطفے میگفت : ما در حوزه چیزی به نام تقلب نداریم!
و عبا را میکشید روی سرش و چیزے حدود چهل دقیقه مینشست و مینوشت ...🙃
#شهید_مصطفے_صدرزاده ♥️
-----------------------------
@shahidhadi1376
#خاطره_شهید 🎤♥️
________
در فرهنگسرای شهریار کلاس بازیگری🎭 گذاشتند...
مصطفے مصمم بود که در کلاسها شرکت کند✨
وقتی دیدم برای رفتن اصرار دارد؛
گفتم : مامان به دو دلیل امکانش نیست؛ اول اینکه از نظر فرهنگ این جور کلاس ها با خانواده ما سازگار نیست!
دوم اینکه از نظر مالی هزینه اش برای ما زیاد است، چون شهریه سه ماه را یک جا می گیرند...
اما باز مصطفے روی خواسته اش پا فشاری کرد!
با اینکه نسبت به حقوق پدرش میزان هزینه برای ما خیلی زیاد بود؛
گفتم: من برات شهریه را فراهم می کنم ولی خودت پشیمان می شوی...💯
مدتے در کلاسهای تئوری شرکت می کند و به کلاس های عملی که رسید به یک هفته نکشید که کلاسها را ترک کرد!
با ناراحتی پیشم آمد گفت: ازشون خواهش کردم بقیه شهریه رو پس بدن قبول نکردن. خیلے ناراحت بود😞💔
خندیدم و گفتم: اشکال ندارد مامان فدای سرت؛ حالا چرا ادامه ندادی؟!
گفت: همون که گفتید. مامان اصلا من و که هیچ به حساب نمی آورند؛
تازه از مردهای بزرگ هم حجاب نمی گیرند و خیلی چیزها را رعایت نمی کنند!😕
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی مادرشهید
@shahidhadi1376
به نام خدای شهدا:
#خاطره_شهید ♥️🎙
____
یادمه همسایه شون میخواست اسباب کشی کنه...
مصطفے بهش گفت ما میخوایم فرش هاتون رو بشوریم!
یک بچه ی سوم دبیرستانی سه تا فرش دست بافت رو کول کرده بود و آورده بود توی حیاط خونه شون و شست!
منم رفتم کمکش و کلی با همدیگه آب بازی کردیم😃
هرجا می دید کسی کمک لازم داره، می رفت برای کمک✨❤️
روی بچه بسیجی ها خیلے حساس بود. هرجا می دید یه بچه بسیجی مظلوم واقع شده می رفت کمکش... (:
#شهید_مصطفے_صدرزاده
@shahidhadi1376
#توصیه_شهید 📝
#خاطره_شهید 🌿❤️
____________
همیشہبہمادرشمیگفت:
دعاڪنمؤثرباشم!
شهیدشدنیانشدنزیادمهمنیست!🙃🖐🏻
#شهید_مصطفے_صدرزاده
@shahidhadi1376
༺༽ ✿شهید محمدهادی ذوالفقاری✿ ༼༻
#خاطره_شهید ♥️🎙
_
مصطفے روی یک چیز خیلی حساس بود، اون هم غیبت کردن...
هرکسی غیبت میکرد سریع میگفت غیبت نکن!
یک خصوصیتے که داشت این بود که زبان شیرینی داشت، آدم از صحبت هاش خسته نمیشد✨
صحبت های زیادی میشد ولی واقعا نمیشد که ما پیش مصطفی پشت کسی حرف بزنیم!
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی دوست شهید
@shahidhadi1376
༺༽ ✿شهید محمدهادی ذوالفقاری✿ ༼༻
◾️#خاطره_شهید♥️😅
___
چند روز قبل از عملیات بصرالحریر، با جمعی از دوستان ، شامل سید ابراهیم،ابو عباس، ابو زینب، دانیال، سید سجاد و... نشسته بودیم.
شهید صدرزاده با حالت خیلی جدی رو به یکی از بچه ها،شروع کرد به تعریف کردن خواب دیشبش:
خواب دیدم که قیامت شده ،حساب کتاب و پل صراط و...
خلاصه بهش گفت : من تا اومدم از پل صراط رد بشم، پاهام لرزید و از پل افتادم و دست و پاهام شکست،
خیلے غصه خوردم و حالم گرفته بود که سنگینی بار گناه و معصیت، نذاشته از پل رد بشم و وسط راه سقوط کردم... 💔
با خودم درگیر بودم که تو (اشاره به همون رزمنده) اومدی و خیلی سبکبال و با شادی داشتی از پل عبور میکردی
که متوجه آه و ناله ی من شدی و دلت به حالم سوخت و چون دست و بالم شکسته بود، من رو روی پشتت سوار کردی و با خیال راحت از پل صراط عبور کردی...😁😃
خلاصه، رسیدیم دم در بهشت...
تو هم یه حس خیلی خوبی داشتی و از اینکه تونسته بودی من رو هم از پل رد کنی، احساس غرور میکردی...
نگهبان بهشت تا چشمش به ما افتاد و دید من روی پشت تو ام، با صدای خیلی محکمی رو به من گفت : خودت بیا تو و افسار .... رو ببند دم در😂😂
کل بچه ها از خنده ترکیدن...🤣
اینقدر جدی تعریف میکرد که تا لحظه ی آخر هیچ کس فکر نمیکرد سید داره همه رو فیلم میکنه!
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی شهیدمرتضےعطایی
@shahidhadi1376
༺༽ ✿شهید محمدهادی ذوالفقاری✿ ༼༻
◾️#خاطره_شهید 🎤♥️
______________
دفعه آخر قبل از رفتنشون با ما تماس گرفتن و خواهش کردن که برام دعا کنید تا که برم پیش داداش حسن✋🏻💔
و ادامه دادند ؛ چرا بچه هاے مشهد میان و زود شهادت رو می گیرند؟!
من هم در جوابشون گفتم بچه هاے مشهد لحظه آخر میرن پابوس امام رئوف و شهادت رو از امام رضا ؏ میگیرن...🙃✨
من اصرار کردم بیاین مشهد دل ما براى شما و خانواده تنگ شده!🥀 بدون تعلل گفتند چشم!
دو روز بعد مشهد بودند...
یک هفته اے پیش ما بودن. ادب و معرفت خاصى داشت، روز آخر وقت خداحافظے گفتند
آمدم پابوس حضرت و شهادت رو خواستم شما هم برام دعا کنید!🤲🏻
تا زود به داداش حسن برسم!💔
ادب کرد، معرفت داشت خدا براى خودش انتخابش کرد :)
و زود به داداش حسنش رسید🕊✨
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی مادرشهیدقاسمےدانا
@shahidhadi1376
༺༽ ✿شهید محمدهادی ذوالفقاری✿ ༼༻
◾️#خاطره_شهید 🎤♥️
____
مصطفے به هیچ چیزی در دنیا وابسته نبود...✌️🏻
مصطفے به هیچ چیز در دنیا وابسته نبود به همین خاطر خیلے راحت توانست برود!
پای فیلمهای دفاع مقدس ضجه میزد💔
مصطفے اصلا برای ماندن نبود! نمیتوانست بماند!
آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود. گمشده خودش را پیدا کرده بود...
وقتی فیلمهای دفاع مقدس را میدید ضجه میزد🥀
هفته دفاع مقدس حسی داشت که من در هیچکس حتی برادرانم ندیدم!
کنترل تلویزیون کلا دست او بود. از این شبکه به آن شبکه، فقط دنبال فیلم های دفاع مقدس میگشت!
از دیدن فیلمهای دوران دفاع مقدس لذت میبرد! هفته بسیج هم همینطور بود...
اگر فیلمی پخش نمیشد شروع میکرد به اعتراض و گفتن این حرفها که:
«الان وقت نمایش این چیزهاست! بچهها باید این تصاویر را ببینند و بدانند که چه اتفاقاتی افتاده است✋🏻».💔
#شهید_مصطفے_صدرزاده
راوی همسرشهید
@shahidhadi1376
༺༽ ✿شهید محمدهادی ذوالفقاری✿ ༼༻
▫️#خاطره_شهید🎤💚
________
ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ توضیح ﻣﻴﺪﺍﺩ. ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، ﺷﺐ ﻗﺒﻠﺶ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ.😣
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎﯼ ﺳﯿﺪ ﮔﻮﺵ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﺮﯾﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮ ﻟﻴﺴﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﮐﻪ ﺳﯿﺪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻔﺮﺳﺘﻪ!😳
ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ؛ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ.😢
ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮔﻔﺘﻢ: «ﺳﯿﺪ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯿﻔﺮﺳﺘﯽ؟»
ﮔﻔﺖ: «ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻤﺎ ﻳﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺧﺎﺹ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ.» 😍☺️
ﮔﻔﺖ: «ﭘﺲ ﻓﺮﺩﺍ ﻳﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺧﺎﺹ ﺑﻬﺘﻮﻥ ﻣﯿﺪﻡ.»
ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ. ﺭﻓﺘﻢ ﮐﺎﻣﻞ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩﻡ.😴
ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺷﺪ. ﺑﻪ ﺳﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ: «ﺳﯿﺪ ﺟﺎﻥ، ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺧﺎﺹ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ؟» 🧐🤔
ﮔﻔﺖ: «ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩﯼ؟»
ﮔﻔﺘﻢ: «ﺁﺭﻩ»😌
ﮔﻔﺖ: «ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﯼ. ﺍﮔﻪ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﺑﺮﻭ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﯾﺎ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ ﭼﺮﺍ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﯿﺸﯽ، ﺩﻟﺖ ﻣﯿﺸﮑﻨﻪ. ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﻨﯽ. ﺣﺎﻻ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺧﺎﺹ! ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻫﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺳﺮ ﻧﺰﺩﯼ؛ ﺑﺮﻭ ﺳﺮ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﯿﺎ.» 🤭🤩
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺳﯿﺪ؛ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺑﻮﺩ، ﺧﯿﻠﯽ. ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩ. ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺬﮐﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻧﻤﻴﺪﺍﺩ. ﻫﺮ ﮐﯽ ﺟﺎﯼ ﺳﯿﺪ ﺑﻮﺩ، ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﻋﻮﺍﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ...❤️
________
#شهید_مصطفی_صدرزاده•♡•
@shahidhadi1376