eitaa logo
محفل شهدا
51 دنبال‌کننده
995 عکس
204 ویدیو
13 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_40128005.mp3
480.8K
صوت: حاج حسین یکتا فقط بی سیمتون روشن باشه! التماس دعا 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
🔆 حافـظ! تو خبـر داری از عالم شیـدایــی.../ یلدای فراق آمد، رفته است شکـیبایـی... ❄️ برخیز و بخوان با ما «ای پادشه خوبان».../ دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی... 🌤 اَللّهُمَّ عَجِّلِ لِوَلیِّکَ الفَرَج... التماس دعای فرج @shahidhadi598
در واپسین روزهای پاییز مزار شهید پاییزی حرم و دانه دانه دلتنگی... @shahidhadi598
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ ⚜اےسايہ ات هميشه #روےسرم بيا 🌺اے با نگاه خود همہ جا ياورم #بيا ⚜طوفان معصيت به درون میکشد مرا 🌺تا موج آب رد نشده از سرم #بيـــا 🍂 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🍂 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
❤️🌱سبک زندگی شهدا ✍ڪمڪ به آدم های ، ڪار همیشگیش بود. یڪ سوم حقـوقـش را به مـن می داد برای ، بقیه اش را صـرف این جـور ڪارها می ڪرد. 🍁چهـل ـ پنجـاه روزی از می گـذشت ڪه چند نفری آمدند خانه مان. 🍁 می گفتند: ما نمی دونستیـم ایشـون بوده. . فقط می اومد بهمان ڪمڪ می ڪرد و می رفت. عڪسش رو از تلـویـزیـون دیدیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 💢﷽💢 👌👇 از خیابان آرام آرام در حال گذر بودم! اولین کوچه به نام 🌹شهید همت🌹؛ محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین... نامم را صدا زد! گفت: توصیه ام اخلاص بود! چه کردی... جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم... دومین کوچه 🌹شهید عبدالحسین برونسی🌹؛ پرچم سبز یا زهرا (سلام الله علیها) بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود! انگار مادر همین جا بود... عبدالحسین آمد! صدایم زد! گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا(س) و رعایت حدود خدا... چه کردی؟ جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم... به سومین کوچه رسیدم! 🌹شهید محمد حسین علم الهدی🌹... به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند! گفت: قرآن و نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟ چیزی نتوانستم جواب دهم! با چشمانی که گوشه اش نمناک شد! سر به گریبان؛ گذشتم... به چهارمین کوچه! شهید 🌹عبدالحمید دیالمه🌹... بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها! بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛ گفت: چقدر برای روشن کردن مردم! مطالعه کردی؟! برای بصیرت خودت چه کردی!؟ برای دفاع از ولایت!!؟ همچنان که دستانم در دستان شهید بود! از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم... به پنجمین کوچه و 🌹شهید مصطفی چمران🌹... صدای نجوا و مناجات شهید می آمد! صدای اشک و ناله در درگاه پروردگار... حضورم را متوجه اش نکردم! شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار... از حال معنوی ام... گذشتم... ششمین کوچه و 🌹شهید عباس بابایی🌹... هیبت خاصی داشت... مشغول تدریس بود! مبارزه با هوای_نفس،نگهبانی دل... کم آوردم... گذشتم... هفتمین کوچه انگار کانال بود! بله؛ 🌹شهید ابراهیم هادی🌹... انگار مرکز کنترل دل ها بود!! هم مدارس! هم دانشگاه! هم فضای مجازی! مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد! ایثارش را دیدم... از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم... هشتمین کوچه؛ رسیدم به 🌹شهید محمودوند🌹... انگار 🌹شهید پازوکی🌹هم کنارش بود! پرونده های دوست داران شهدا را تفحص میکردند! آنها که اهل عمل به وصیت شهدا بودند... شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد! برای ارسال نزد ارباب... پرونده های باقیمانده روی زمین! دیدم🌷 🌷 وساطت میکردند،برایشان... اسم من هم بود! وساطت فایده نداشت... از حرف تا عمل! فاصله زیاد بود... دیگر پاهایم رمق نداشت! افتادم... خودم دیدم که با حالم چه کردم! تمام شد... از کوچه پس کوچه های دنیا! بی شهدا،نمی توان گذشت... گاهی،نگاهی.... 🆔 @shahidhadi598
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ایها الناس بخواهید که #آقا برسـ😔ـد بگذارید دگـر درد بـه #پـایان برسـ😞ـد همگی در پس هر #سجده به خالق گویید که به ما رحم کند #یوسف زهـ💔ـرا برسد ... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidhadi598
محفل شهدا
♡ 💌 #ڪـــلام‌شهـــید 🌹شهـید محـمود رضـا بیضایی:  به خودمان بقبولانیم ڪه در این #زمـــان به دنیا آ
🌷 راوی:احمد رضا بیضایی برادر شهید محمود رضا بیضایی 🔰اواخر ١٣٦٠ بود. يادم هست كه زن صاحبخانه🏡 ميگفت: « را آورده اند خانه.» اما درست يادم نيست چه كسى مرا برد طبقه بالا تا بچه را . 🔰وارد اتاق كه شدم بود و «بچه👶» توى بغلش و زنهاى همسايه و فاميل كه يك حلقه دور آن زده بودند. اين تنها تصويرى است كه از تولد به ياد دارم و هيچوقت يادم نرفته🗯 🔰٣٠ ديماه ٩٢، وقتى پرواز ١١ شب تهران - تبريز توى فرودگاه تبريز🛫 به زمين نشست و با از پله هاى هواپيما پايين آمديم و وارد سالن فرودگاه شديم. 🔰از همسرم💞 كه پدر و مادرش و پسرمان را در رها كرده بود و خودش را رسانده بود فرودگاه تبريز، خواستم كه قبل از رسيدن ما به خانه، محمودرضا🌷 را به برساند. 🔰نمى دانم كى رسيديم توى كوچه و جلوى 🏡 صداى گريه زنه😭ا توى كوچه شنيده مى شد. پله ها را رفتم بالا و وارد اتاق شدم. بود و زنهاى همسايه كه يك حلقه دور آن اتاق كوچك زده بودند. شبيه محمودرضا در ٣٢ سال پيش اما اينبار «بى محمودرضا😔» بود. 🔰مادر از خبر طورى كرده بود كه انگار خبر داشته و خبر غافلگير كننده اى نگرفته❌ بى قرار بود و نبود. نشسته بود اما غرق در اشک😭. مدام مى گفت: رفتى به رسيدى؟ «راه امام حسين را رفته پسرم...» مى گفت و اشك مى ريخت. 🔰گاهى هم ميگفت: « رفت...» نشستم پيش 👥 و بهترين جاى دنيا🌎 در آن لحظات همانجا بود. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidhadi598