🔆 حافـظ! تو خبـر داری از عالم شیـدایــی.../ یلدای فراق آمد، رفته است شکـیبایـی...
❄️ برخیز و بخوان با ما «ای پادشه خوبان».../ دل بی تو به جان آمد، وقت است که بازآیی...
🌤 اَللّهُمَّ عَجِّلِ لِوَلیِّکَ الفَرَج...
التماس دعای فرج
@shahidhadi598
❤️🌱سبک زندگی شهدا
#ڪمڪ_به_دیگــران
✍ڪمڪ به آدم های #مستحـق، ڪار همیشگیش بود.
یڪ سوم حقـوقـش را به مـن می داد برای #خرجی، بقیه اش را صـرف این جـور ڪارها می ڪرد. 🍁چهـل ـ پنجـاه روزی از #شهـادتش می گـذشت ڪه چند نفری آمدند خانه مان. 🍁
می گفتند: ما نمی دونستیـم ایشـون #فــرمــانـده بوده. #نمی_شنـاختیمش. فقط می اومد بهمان ڪمڪ می ڪرد و می رفت. عڪسش رو از تلـویـزیـون دیدیم.
#سردارشهید_صیاد
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
💢﷽💢
#پیشنهاد_مطالعه👌👇
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
اولین کوچه به نام 🌹شهید همت🌹؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام اخلاص بود!
چه کردی...
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم...
دومین کوچه 🌹شهید عبدالحسین برونسی🌹؛
پرچم سبز یا زهرا (سلام الله علیها) بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا(س) و رعایت حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم...
به سومین کوچه رسیدم!
🌹شهید محمد حسین علم الهدی🌹...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: قرآن و نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
به چهارمین کوچه!
شهید 🌹عبدالحمید دیالمه🌹...
بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
مطالعه کردی؟!
برای بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...
به پنجمین کوچه و 🌹شهید مصطفی چمران🌹...
صدای نجوا و مناجات شهید می آمد!
صدای اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
ششمین کوچه و 🌹شهید عباس بابایی🌹...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با هوای_نفس،نگهبانی دل...
کم آوردم...
گذشتم...
هفتمین کوچه انگار کانال بود!
بله؛
🌹شهید ابراهیم هادی🌹...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد!
ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم...
هشتمین کوچه؛
رسیدم به 🌹شهید محمودوند🌹...
انگار 🌹شهید پازوکی🌹هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را تفحص میکردند!
آنها که اهل عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد ارباب...
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم🌷 #شهدای_گمنام🌷 وساطت میکردند،برایشان...
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از حرف تا عمل!
فاصله زیاد بود...
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت...
#شهدا
گاهی،نگاهی....
🆔 @shahidhadi598
محفل شهدا
♡ 💌 #ڪـــلامشهـــید 🌹شهـید محـمود رضـا بیضایی: به خودمان بقبولانیم ڪه در این #زمـــان به دنیا آ
#خاطرات_شهدا 🌷
راوی:احمد رضا بیضایی
برادر شهید محمود رضا بیضایی
🔰اواخر #آذر ١٣٦٠ بود. يادم هست كه زن صاحبخانه🏡 ميگفت: « #بچه را آورده اند خانه.» اما درست يادم نيست چه كسى مرا برد طبقه بالا تا بچه را #ببينم.
🔰وارد اتاق كه شدم #مادر بود و «بچه👶» توى بغلش و زنهاى همسايه و فاميل كه يك حلقه دور آن #اتاق_كوچك زده بودند. اين تنها تصويرى است كه از تولد #محمودرضا به ياد دارم و هيچوقت يادم نرفته🗯
🔰٣٠ ديماه ٩٢، وقتى پرواز ١١ شب تهران - تبريز توى فرودگاه تبريز🛫 به زمين نشست و با #پدر از پله هاى هواپيما پايين آمديم و وارد سالن فرودگاه شديم.
🔰از همسرم💞 كه پدر و مادرش و پسرمان را در #مشهد رها كرده بود و خودش را رسانده بود فرودگاه تبريز، خواستم كه قبل از رسيدن ما به خانه، #خبرشهادت محمودرضا🌷 را به #مادرم برساند.
🔰نمى دانم كى رسيديم توى كوچه و جلوى #خانه_پدر🏡 صداى گريه زنه😭ا توى كوچه شنيده مى شد. پله ها را رفتم بالا و وارد اتاق شدم. #مادر بود و زنهاى همسايه كه يك حلقه دور آن اتاق كوچك زده بودند. شبيه #روزتولد محمودرضا در ٣٢ سال پيش اما اينبار #مادر «بى محمودرضا😔» بود.
🔰مادر از خبر طورى #استقبال كرده بود كه انگار خبر داشته و خبر غافلگير كننده اى نگرفته❌ بى قرار بود و نبود. نشسته بود اما غرق در اشک😭. مدام مى گفت: رفتى به #آرزويت رسيدى؟ «راه امام حسين را رفته پسرم...» مى گفت و اشك مى ريخت.
🔰گاهى هم ميگفت: « #يوسفم رفت...» نشستم پيش #مادر👥 و بهترين جاى دنيا🌎 در آن لحظات همانجا بود.
#شهید_محمودرضا_بیضایی🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidhadi598