بخاطر احتیاج به یک میخ
به خاطر احتیاج به یک میخ،نعل از دست رفت،به خاطر احتیاج به نعل،اسبم از دست رفت،به خاطر اسبم،سوار کار از دست رفت،به خاطر سوار کار پیغام از دست رفت،به خاطر پیغام،نبردم از دست رفت،به خاطر نبرد،حکومت از کف رفت،و همه به خاطر احتیاج به میخ نعل اسب بود
هر کس از یاد خدا
رویگردان شود، زندگی
سخت و پراضطرابی
خواهد داشت.
از مخالفانتان نهراسید؛
یادتان باشد که بادبادک، با باد مخالف بالاتر میرود نه با باد موافق..!
💎آقای رئیس جمهور! بگویید دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند!
در یکی از روزهای سال ۱۳۶۲، آیت الله خامنه ای، رییس جمهور وقت، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری خارج میشد. در مسیر حرکتش تا رسیدن به خودرو، متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.
صدا از طرف محافظها بود که چندنفرشان دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی میگفتند. صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد: آقای رییس جمهور! آقای خامنه ای! من باید شما را ببینم
رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید: چی شده؟کیه این بنده خدا؟
پاسدار گفت: نمی دانم حاج آقا! موندم چطور تا اینجا تونسته بیاد؟!
پاسدار که ظاهرا مسئول تیم محافظان بود، وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد، سریع جلوی ایشان رفت و گفت:«حاج آقا شما وایسید، من می رم ببینم چه خبره» بعد هم با اشاره به دو همراهش، آنها را نزدیک رییس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی.
کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت، گفت: «حاج آقا! یه بچه اس. می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره. بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا. گفته فقط میخوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم، حالا می گه میخوام باهاش حرف هم بزنم»
رییس جمهور گفت: بذار بیاد حرفش رو بزنه وقت هست.
لحظاتی بعد پسرکی ۱۲-۱۳ ساله از میان حلقه محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان، خودش را به رییس جمهور رساند.
صورت سرخ و سرما زدهاش، خیس اشک بود هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت: «سلام بابا جان! خوش آمدی» پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید، به لهجه ی غلیظ آذری گفت: «سلام آقا جان! حالتان خوب است؟» رییس جمهور دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت: « سلام پسرم! حالت چطوره؟» پسر به جای جواب تنها سر تکان داد.
رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده. سرتیم محافظان گفت: اینم آقای خامنه ای! بگو دیگر حرفت را...
ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت: شما اسمت چیه پسرم؟ پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود، با هیجان و به ترکی گفت: آقاجان! من مرحمت هستم. از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.
آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت گفت: افتخار دادی پسرم. صفا آوردی. چرا این قدر زحمت کشیدی؟بچه ی کجای اردبیل هستی؟ مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت:«انگوت کندی آقا جان!»
رییس جمهور پرسید: « از چای گرمی؟» مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تندی گفت:بله آقاجان! من پسر حضرتقلی هستم. آقای خامنه ای گفت:خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.
مرحمت گفت: آقا جان! من از اردبیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم. رییس جمهور عبایش را که از شانه راستش سرخوره بود درست کرد و گفت: بگو پسرم. چه خواهشی؟
آقا! خواهش میکنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند!
-چرا پسرم؟
مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایی انداخت و با کلماتی بریده بریده گفت:
آقا جان! حضرت قاسم علیه السلام ۱۳ ساله بود که امام حسین ع به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ سالم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی دهد به جبهه بروم. هر چه التماسش میکنم،می گوید ۱۳ساله ها را نمی فرستیم.
اگر رفتن ۱۳ ساله ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم را چرا می خوانند؟
حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید. رییس جمهور دلش لرزید. دستش را دوباره روی شانه مرحمت گذاشت و گفت: پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است.
مرحمت هیچی نگفت. فقط گریه کرد و حالا هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید.
رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای. .. تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است. هر کاری دارد راه بیاندازید. هر کجا هم خودش خواست ببریدش.بعد هم یک ترتیبی هم بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل. نتیجه را هم به من بگویید
آقای خامنه ای خم شد، صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت: « ما را دعا کن پسرم. درس و مدرسه را هم فراموش نکن. سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان...
سه روز بعد، فرمانده سپاه اردبیل، مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد. حکم لازم الاجرا بود. می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند ولی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی(ره) حکم میآورد. گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالا زاده رفت در لیست بسیجیان لشکر ۳۱ عاشورا...
🥀شهید مرحمت بالازاده متولد 1349، شهادت 1363 در جزیر مجنون
https://eitaa.com/koochecosari
هدایت شده از آمرنیوز؛ شنبههای امر به معروفی
لبیک یا حسین
ادب کردی ابالفضل، کنار نهر علقمه
گوارایت حوض کوثر از دست فاطمه
***
عباس ای فرمانده لشکر
عباس ای علمدار رهبر
عباس ای سقای کربلا
گوارایت حوض کوثر
دلا نزد کسی بنشین
که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو
که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران
مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین
که در دکان شکر دارد.
مولانا
وقت خیلى کم است و ما خیلى کار داریم؛ امروز و فردا نکنید. امام صادق علیهالسلام فرمود: اگر پرده برداشته شود و آن سوى را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت «تسویف» به کیفر اعمال بد مبتلا شدهاند. تسویف یعنى امروز و فردا کردن...
| استاد علامه حسنزاده آملی رحمتاللهعلیه
چقدر خوب است که شکر گذار خداوند باشیم و شکرگذار پدر و مادر خود و دغدغه فرزندان صالح داشته باشیم و در چهل سالگی که اوج کمال آدمی است این بهترین آرزوی ما باشد ، در آیه ۱۵ سوره احقاف می خوانیم: سفارش کردیم به انسان که به پدر و مادرش نیکی کند ، مادرش با سختی او را باردار بود و با سختی وضع حمل کرد که دوران بارداری تا بازگرفتنش از شیر سی ماه است تا به رشد و توان به چهل سالگی برسد ، گوید : پروردگارا به من یادآوری کن تا نعمتت را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای سپاس گذارم و کار شایسته ای که مورد رضای تو هست را انجام دهم ، و ذریه و نسل مرا شایسته گردان که من رو به سوی تو کرده ام و از تسلیم شدن به سوی تو هستم .
🍀🍃﷽🍃🍀
قرآن :
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ يُشْهِدُ اللَّـهَ عَلى ما فِي قَلْبِهِ وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ(بقره-٢٠٤)
ترجمة: و از مردم، کسانی هستند که گفتار آنان، در زندگی دنیا مایه اعجاب تو میشود؛ (در ظاهر، اظهار محبّت شدید میکنند) و خدا را بر آنچه در دل دارند گواه میگیرند. (این در حالی است که) آنان، سرسختترین دشمنانند.
تفسير:
١-خرسندی و مسرت در دنيا از اين جهت كه دنياست و نوعی زندگی است منشاش ظاهربينی و حكم كردن بر طبق ظاهر است، و اما باطن و سريره در زير پرده و پشت حجاب نهان است، انسان تا زمانی كه بستگی و تعلق به حيات دنيا دارد، نمیتواند حقايق پشت پرده را ببيند و درك كند، مگر اينكه از طريق تفكر در آثار مختصری از امر باطن را كشف كند
٢- بعضی از مردمند كه وقتی با تو سخن میگويند، طوری وانمود میكنند كه افرادی حقپرستند، جانب حق را رعايت میكنند، و به صلاح خلق عنايت دارند، و پيشرفت دين و امت را میخواهند، در حالی كه دشمنترين مردم نسبت به حقند، و دشمنيشان با حق از هر دشمن ديگر شديدتر است.
٣-خداوند پرده از روی كار آنها بر میدارد و درون قلبشان را برای پيامبرش آشكار میسازد، زيرا اگر اينها در اظهار دوستی و محبت، به پيامبر اسلام ص و پيروان او صادق بودند هرگز دست به فساد و تخريب نمیزدند، و به زراعتها و دامها، بيرحمانه هجوم نمیآوردند، ظاهر آنان دوستی خالصانه است، اما در باطن، بی رحمترين، و سرسختترين دشمنانند.
و الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
برگرفته از تفسيرالميزان ونمونه
✾࿐༅🍃🌸🍃༅ ✾࿐༅
اولین پنجشنبه مرداد با ذكر صلوات وفاتحه ياد كنيم درگذشتگان عزيزي كه دستشان از اين دنيا كوتاه هست
التماس دعا:٤ مرداد ١٤٠٣🌹
💢تو کیستی؟
✍حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ. به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
🔸گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «مغز.»
🔹از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «دل.»
🔸از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
🔹سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
🔸گفت: «مغز.»
گفت: «با عقل یک جایید؟»
گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
🔹از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
🔸از سومی پرسید: «کیستی؟»
گفت: « طمع »
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»
دوستی میگفت:
"من چیزهای زیادی بخشیدم و در عوض فقط یک نگاه توهین آمیز دریافت کردم."
بیایید به شخص نبخشیم،
بلکه آن شخص را به عنوان تصویری از خدا بدانیم و آنچه را که به او میبخشیم به خدا بدهیم.
آن شخص فقط مانند یک صندوق پست است. وقتی که نامه ای را پست میکنید مهم نیست که صندوق پست کهنه است یا نو.
فقط نامه را در آن می اندازید و اطمینان دارید که نامه به مقصد خواهد رسید.
مقصد ما خودِ خداست.
با چنین اعتقادی ببخشید و بدهید آنگاه حالتان خوبِ خوب میشود بعد از هر بخششی...
بده بستان را با فرد نکنیم؛ با ذات خودش کنیم که هر چه بستانیم بی شک بهترین است
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
سلام نماز اول وقت انجام وظیفه برکت زندگی
🌻🍃﷽🍃🌻
قرآن :
أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّـهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ فَوَيْلٌ لِلْقاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِكْرِ اللَّـهِ أُولئِكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ(زمر-٢٢)
ترجمه: آیا کسی که خدا سینهاش را برای اسلام گشاده است و بر فراز مرکبی از نور الهی قرار گرفته (همچون کوردلان گمراه است؟!) وای بر آنان که قلبهایی سخت در برابر ذکر خدا دارند! آنها در گمراهی آشکاری هستند!
تفسير:
١-برای درمان قساوت قلب در روايات آمده است كه چون پيامبر صلی الله عليه و آله اين آيه را تلاوت فرمود،از حضرت پرسيدند: نشانهی ورود نور در دل چيست؟ فرمود: دل نبستن به سرای پر فريب دنيا و توجّه به سرای جاودان آخرت و آمادگی برای مرگ پيش از فرار رسيدن آن.
٢-مقتضای ربوبيّت الهی هدايت افراد حقّپذير و دارای سعهی صدر است دين باوری و تسليم بودن در برابر حقّ، به روحی بلند نياز دارد كه هديهای الهی است.
۳- كسی كه شرح صدر دارد، با نور الهی حقّ و باطل را تشخيص میدهد قساوت قلب، مانع تابش نور الهی بر قلب است (به جای تنگدلی كه مناسبت بيشتری با سعهی صدر دارد به سنگدلی تعبير نمود، زيرا ظرف تنگ كمی نفوذپذير است ولی سنگدلی هرگز نفوذپذير نيست) اهل تسليم، همگی يك هدف و يك راه دارند ولی منحرفان هر كدام هدفی دارند نور دل و سعهی صدر از خداست ولی گمراهی را خود انسان به وجود میآورد
و الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ
برگرفته از تفسير نور
✾࿐༅🍃🌸🍃༅ ✾࿐༅
خداوندا به ما شرح صدری عطا فرما که تسلیم مطلق اوامر تو باشیم و بر ما نوری بتابان که در مسیر حرکت منحرف نشویم و فقط به جانب تو حرکت کنیم
التماس دعا:جمعه ٥مرداد ١٤٠٣🌹
عمر گردن کشی کوتاه است اما عبرت گیران کمند همه طالب راه درست نیستند، ظلم و فساد زیاد و بی خردی بیداد میکند، در همین فضای مجازی صد چیز درست را رها می کنند و یک چیز غلط را پرشمار دنبال می کنند ، ریشه این این مشکل در کجاست ؟ همه یکجا در غفلت آدم ها از فرامین خداست در آیه ۱۴۶ سوره اعراف می خوانیم: بزودی از آیاتم باز میدارم کسانی را که در زمین بی جهت تکبر می ورزند و اگر هر نشانه ای ببینند به آن ایمان نمی آورند و اگر به چشم خود راه رشد و کمال را ببینند آن راه را انتخاب نمی کنند و اگر راه کجی ببینند آن را دنبال می کنند این بدان جهت است که آیات ما را تکذیب کردند و از آن غافل و بی خبر بودند.