4_622769025264386823.mp3
6.93M
🎤حاج میثم مطیعی
📌پشت سر مرقد مولا /رو به رو جاده و صحرا....
#اربعین
#حب_الحسین_یجمعنا
@shahidhojajjy
┄━•●❥ یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة ❥●•━┄
صدا می آید..
صدای قدم...
همانها که می گفتند《قدم قدم با یه علم ان شاءالله اربعین میام سمت حرم..》حال تک به تک،گروه به گروه،موکب به موکب به سمت حرم می روند! پیر و جوان از جان مایه گذاشته،بی هیچ ترسی به دیدار حسین شتافته اند. هر سال پرشورتر از قبل،خستگی نمی شناسند!
ندای لبیک یاحسین..
لبیک یا زینب...
لبیک یا مهدی به گوش می رسد..!
خبری در راه است...
خبری از جنس ظهور...!
خیل عظیم جمعیتی که با پای پیاده به راه افتاده اند،نشان دهنده اتفاقیست بی نظیر... زیارت کنندگان اربعین خبر ظهور منجی عالم بشریت را می رسانند،آری اینان منتظرانند..!
زیرا که منتظران مهدی عاشورای اند...
گفته ها حاکی از آن است که قبل از ظهور همه بشریت از شرق و غرب عالم،حسین را می شناسند. پس خبری در راه است! عالم حسین را شناخته اند،منتقم خون حسین در راه است.قلب گواهی میدهد که او می آید...
#فاطمه_قاف
#خبری_در_راه_است
#خبری_از_جنس_ظهور
@shahidhojajjy
4_6010405267273941662(1).mp3
1.4M
چیه خجالت میکشی نرفتی کربلآ؟
@shahidhojajjy
🥀🥀🥀
حتمی جامانده ها گوش دهند
رمان بچه مثبت
#پارت۲۹
.
با اخم برگشتم سمت ارشام . چیه حالت جا اومد منو جلوی اون ضایع کردی؟
ارشام:
واقعا که ریحان . یعنی اون برات انقدر مهمه؟!
ریحان:
هیچ پسری برای من مهم نیست مخصوصا تو...
انگشتم و به نشانه ی تهدید بالا اوردم و گفتم: فقط
یه بار دیگه بیای سمت من شکایت میکنم .
بعد هم از کنارش بی تفاوت ولی با حرص رد شدم.
با سر دردی که ناگهانی سراغم اومد به سمت اتوبوس رفتم تا یه مسکن بخورم.
با بچه ها به سمت دانشگاه حرکت کردیم .
..........
چند روز بعد 🌹
ریحان:
با دیدن متین که نشسته بود وارد کافی شاپ شدم و مثل دختر های مؤدب گفتم:
- اجازه هست اینجا بشینم؟
متین که تازه متوجه حضورم شده بود کمی خودش ، جمع وجور کرد وگفت:
بفرمایید.
روبه روش نشستم و به فنجون قهوه اش خیره شدم . بدون اینکه سرش و بالا بیاره گفت:
- چی میل دارید؟
ریحان:
شکلات داغ
.
گارسون و صدا زد سفارشم و اوردن .
دو سه دقیقه به سکوت گذشت .
سکوت شکستم و گفتم :
من بابت رفتار ارشام معذرت میخوام .
متین :
.....
ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
.
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#مینی_پارت
.
متین:
مهم نیست . من ناراحت نشدم.
برای اینکه عکس العمل اش و ببینم بهش نگاه کردم و گفتم:
خاستگارمه . خانوادمم بدجور موافقا.
متین:
خب مبارکه ..
ریحان: (افکار)
بی احساس
.
ریحانه:
چی مبارک باشه . من نمیخوام باهاشون ازدواج کنم ....
ادامه دارد
نوسینده: الف ستاری
@shahidhojajjy
#مینی_پارت🌹
قِــطـعِـۂ اِے اَز بِــھِـشـت🍀
رمان بچه مثبت #پارت۲۹ . با اخم برگشتم سمت ارشام . چیه حالت جا اومد منو جلوی اون ضایع کردی؟ ارشام: وا
ممبرا بالاتر رمان و گذاشتم و سنجاق کردم
#تا_اربعین
✍آفتابی که به زائر امام حسین علیه السلام میتابد، مانند هیزم گناهاناش را میسوزاند.
💚✨امام صادق علیه السلام :
👌زائرِ امام حسین علیه السلام وقتى به قصد #زيارت از خانهاش خارج شد، سايهاش بر چيزى نمیافتد مگر اینکه آن چيز برايش دعا میکند.
👌و هنگامى كه #آفتاب بر سرش بتابد، گناهانش را میسوزاند همانطور كه آتش #هيزم را میسوزاند.
ازهمه زائرین گرانقدر التماس دعا داریم.
📚 #کامل الزیارت ، ص۲۷۹
@shahidhojajjy
رمان بچه مثبت
#پارت_۳۰
#رمان
.
متین :
خب مبارک باشه .
ریحان:
ای خدا ببین چه طوری زد تو پرم .
چیزه٬ یعنی من ..... من دوستشون ندارم.
متین:
خب امیدوارم به کسی که علاقه دارین برسین .
ریحان:(افکار)
من حرفی ندارم . با این احساسات.
متین:
صورت حساب و دیدم و پول قهوه و شکلات داغ و حساب کردم و سرم و انداختم زیر و به دختره گفتم :
بهتره بریم پیش بقیه .
ریحان:
بدون حرف بلند شدم و دنبالش راه افتادم . فقط گفتم:
بابت شکلات داغ هم مچکرم .
متین:
اروم سر موتکون دادم . دلم می خواست زود تر از کافه بزنم بیرون .
ریحان:
هنوز از در خارج نشده بودم که یه پسر اومد طرفم و گفت:
- کجا خانومی؟
ریحان:
زیر لب چند تا فحش ( من معذرت میخوام) بهش دادم و رفتم سمت ماین که در و برام با دست نگه داشته بود .
مزاحم:
ببین خانوم با ادب . من رامتینم . اینم شماره ام.
ریحان:
به کارتی که جلوم گرفته بود نگاه کردم و یه اخم غلیظی کردم و گفتم برین تا داد و بی داد راه ننداختم.
ریحان:
مزاحم میخواست چیزی بگه که صدای متین رشته کلامش و پاره کرد .
متین:
چیزی شده؟
.
من با خوشحالی به متین نگاه مردم و پسره با استرس....
✍ادامه دارد✍
نویسنده: الف ستاری
.
#بچه_مثبت
@shahidhojajjy