eitaa logo
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
2.2هزار دنبال‌کننده
31.8هزار عکس
12.8هزار ویدیو
106 فایل
❣🍃بسم رب خادم الشهداء🍃❣ 🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ﴿شهیدحجت الله رحیمے♡﴾️🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
لایوم کیومک یا اباعبدالله ...
#ڪلام_شهید📒 ✓ میگفت: حق خود را با خون هایمان ڪه برای سربلندی نذر شده و بر آزادگی ایستاده است باز پس میگیریم و صدق گفتارش با شهادتش امضا شد. 👌یــ❗️ــڪ #تلنگر🔔 ✓ اگه خواستی تڪیه بدی نه،به چهره ها اعتماد ڪن نه،به زبون ها به دو تا چیز اما میشه تڪیه ڪرد! "یکی مرام ومردونگی دومی انسانیت" #شهید #جهاد_مغنیه🌷 #فرزندان_مقاومت✊ @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جهاد_مغنیه ❤️ #جَــهادِ_بــن_عِمـــاد 💚 # پیشـــنهـاد_دانلــود جــَـهاد اِســمـِش ،جـَـهـاد رَســمِش @Shahidhojatrahimi 🦋
‏مادر بزرگ شهید ‎ می گفت:↓↓ مدت طولانی بعد شهادتش اومد به خوابم بهش گفتم:چرا دیر ڪردی؟ منتظرت بودم! گفت:دیر کردیم... طول ڪشید تا از بازرسی ها رد شدیم... گفتم :چه بازرسی؟! گفت:بیشتر از همه سر بازرسی ‎ وایستادیم... بیشتر از همه درباره نمازصبح میپرسیدن... @shahidhojatrahimi
حرفهای جهاد دنیایی نبود. هدفش مبارزه با صهیونیستها بود که به هدفشم رسید. بهش گفتم چقدر شبیه شهدا هستی! خندید و گفت ان شاالله ان شاالله... ❤️ (سیدمجتبی بنی فاطمه) @shahidhojatrahimi
وقتی جهاد مغنیه شهید شد خبر شهادتش را مصطفی(برادر شهید) برای مادر برد، مادر خبر را که شنید گفت: کیفم را بیاورید،کیف را باز کرد و از درون کیف کفن را بیرون آورد، مادر به مصطفی گفت: «بدان که جهاد را برای شهادت فرستاده بودم نه برای زنده بودن کفنِ او را هم آماده کرده بودم» @shahidhojatrahimi
✍ _جشن تولد يكي از دوستانمان بود باجهاد تصميم گرفتيم با هم برويم وبرايش كادو بخريم. من به جهاد يكي از بهترين پاساژ هارو براي خريد معرفي كردم که به آنجابرويم اما جهاد مخالفت كرد و از من خواست كه به يكي از مغازه ها براي خريد كردن برويم وقتي رسيديم ديدم كمي چهرش درهم رفت و وسرش پايين بود از او سوال كردم اتفاقي افتاده ؟ گفت :دلم ميگيرد وقتي جوانان را اينگونه ميبينم ديدم نگاهش به آن سمت خيابان رفت چند دخترو پسر مشغول شوخي باهم وحركات سبكانه اي بودن دستش را روي شانه ام گذاشت وگفت: برويم .به داخل مغازه رفت وسريع چيزي براي هديه انتخاب كرد وبرگشتيم در داخل ماشين سرش پايين وزياد حرف نميزد مگر اينكه من با او صحبت ميكردم و او پاسخ دهد. شب ،هنگامي كه ميخواستيم به مهماني برويم ناگهان اورا جلوي در خانه خود ديدم وپرسيدم اينجا چيكار ميكني ؟من فكر ميكردم رفتي!؟ گفت: من نميام، ولي از طرف من هديه را به او بده وتبريك بگو . از او علت اينكار را سوال كردم، گفت: شنيدم جايي كه تولد را گرفته اند مكان مناسبي براي شركت ما نيست ما آبروي حزب الله و جوانان اين راهيم ،آنوقت خودمان نامش را خراب كنيم؟! 🎙راوی : یکی از دوستان شهید شهید🌷