•
💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
💔 شاید بچهای پدر نداشته باشد!
🏫 دست محمد حسین را گرفت و او را در مدرسهی ارباب زاده که خودش مدیر آن بود ثبت نام کرد.
☀️ ظهر، محمدرضا و محمد حسین خسته و کوفته به خانه آمدند.
🌷 محمدحسین پرسید: پدر! چرا امروز ما را با ماشین به خانه نیاوردی؟ مسیر طولانی است. ما خسته شدیم.
💕 پدر او را در آغوش کشید، بوسید و گفت:
☝🏻به خاطر اینکه شاید در بین بچهها کسانی باشند که پدر نداشته باشند. این کار خوبی نیست که جلوی آنها شما هر لحظه با پدر باشید.
📔 برگرفته از کتاب حسین پسر غلامحسین؛ خاطراتی از #شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
⚘یادش گرامی با ذکر صلوات
@shahidhojatrahimi
#سیره_شهداء
🌷آقا #محمدعلی طلبه بود که به خواستگاری ام آمد.
وقتی با هم صحبت کردیم به من گفت که از مال دنیا چیزی ندارد و از امکانات کمی برای زندگی برخوردار است.
حتی از درآمد کمش گفت و اینکه درآینده زندگی سادهای خواهیم داشت.
من از سادگی و صداقتش خوشم آمد
نهایتاً چهارم خرداد سال ۱۳۷۱ که مصادف با نیمه شعبان بود زندگی مشترکمان را آغاز کردیم.
دو سال بعد به خاطر شرایط کاری ایشان از شهرکرد به قم مهاجرت کردیم
خاطرم است در ماه رمضان که هوا به شدت گرم بود، اتاقش را با یک پنکه دستی خنک نگه میداشت.
آقا محمدعلی دائمالوضو بود و اهل نماز شب و قرائت قرآن. دائماً هم زیارت عاشورا میخواند.
#شهید_محمدعلی_قلیزاده
✍به روایت همسر شهید
#بحق_الزینب_اللهم_عجل_لولیک_الفرج