دلم رفاقتے مےخواهد
ڪہ #سربندیازهرایم ببندد
ڪہ دلم را #حسینے ڪند
ڪہ خاڪے باشد
دلم رفاقتے مےخواهد
ڪہ #شهیدم ڪند
عاقبت بخیرم ڪند
رفاقتےتا #بهشت
#یافاطمہ_الزهرا_س 🌷
#شهید_مسلم_خیزاب🕊🌹
#شبتون_شهدایی🌙
💔دلم گرفته از این #شبها
دلم تنگ است
میان ما و #شهیدم هزار فرسنگ است💕
شکسته بال وپرمـ🕊
خسته ام ، #شهیدِ_من
هزار عرصه برای پریدنم تنگ💓 است
🌷چه خبر از #آسمان ....
چه خبر از حرم😔
مرا به #سوریه ی پاک
عشق💖 مهمان کن
در این زمانه فقط #عشق
پاک وبی رنگ✨ است..
#شهید_عباس_آسمیه
#شبتون_شهدایی🌙
@shahidhojatrahimi
🔰خاطره همسر شهید:
💠من قبل تو خودم بین #شهدا هستم
⚜آقامحمد که بودند هر پنج شنبه میرفتیم #گلزار_شهدا بهشت زهرا🌷
نزدیک به غروب میرفتیم و #نماز جماعت مغرب و عشا رو اونجا می خوندیم
⚜پدرم که سال ۶۵ در منطقه #شلمچه به شهادت🌷 رسیدند در قطعه ۴۴ بهشت زهرا به خاک سپرده شدند یکبار بنده بالای مزار پدرم⚰ نشسته بودم و #آقامحمد ایستاده بود👤 بهشون گفتم آقا محمد ما بعد مرگمون نمیتونیم تو #یه_قبر باشیم.
⚜گفت چرا⁉️ گفتم من فرزند #شهیدم بعد از فوتم قطعه #صالحین (قطعه خانواده شهدا) دفن میشم ولی اجازه دفن به #داماد شهید رو اونجا نمیدن❌ پس جداییم💕 نگاهم کرد لبخند زد☺️ گفت من قبل تو خودم #بین_شهدا هستم.
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_محمدحسین_مرادی
@shahidhojatrahimi
هر بار که زمین میخورم، این بلندای نگاه توست که مرا ایستاده میکند...
ایستاده تر از قبل...🍃
ای رفیق #شهیدم...❤️
تو در برق چشمان آسمانی ات چه داری که نیم نگاهی از چشمانت در قاب دیوار اتاقم کافیست تا از یاد ببرم هر چه غم است در این دنیا و ببارد امید بر قلبم...
رفیق ترین رفیقِ روزهای سخت منی...❤️
#رفیق_شهیدم
@shahidhojatrahimi
🌿🦋دوست #شهیدم
کاش بدانی
دوست داشتنت
خورشید نیست،
که لحظه ای بیاید و لحظه ای برود؛
ماه نیست،
که یک شب باشد و یک شب نباشد؛
ستاره نیست،
که شبی پر شور باشد و شبی کم فروغ؛
باران نیست،
که گاه شدت گیرد و گاه نم نم ببارد
مثل نفس می ماند
همیشه با من است...
به یاد همه شهدا و شهیدی که لحظه ،لحظه و ثانیه ثانیه زندگیم همراهمه ❤️
#رفیق_شهیدم
#شهید_محسن_حججی
#صلوات
@shahidhojatrahimi
هر بار که زمین میخورم، این بلندای نگاه توست که مرا ایستاده میکند...
ایستاده تر از قبل...🍃
ای رفیق #شهیدم...❤️
تو در برق چشمان آسمانی ات چه داری که نیم نگاهی از چشمانت در قاب دیوار اتاقم کافیست تا از یاد ببرم هر چه غم است در این دنیا و ببارد امید بر قلبم...
رفیق ترین رفیقِ روزهای سخت منی...❤️
#شهید_محمد_سلیمانی
@shahidhojatrahimi
دلم گرفته از این #شبها
دلمـ💔 تنگ است
میان من و #شهیدم هزار فرسنگ است💕
شکسته بال وپرمـ🕊
خسته ام، #شهیدِ_من
هزار عرصه برای پریدنم تنگ💓 است
🌷چه خبر از #آسمان ...
#شهید_حجت_الله_رحیمی
#شبتون_شهدایی🌙
@shahidhojatrahimi
دلم گرفته از این #شبها
دلمـ💔 تنگ است
میان من و #شهیدم هزار فرسنگ است💕
شکسته بال وپرمـ🕊
خسته ام، #شهیدِ_من
هزار عرصه برای پریدنم تنگ💓 است
🌷چه خبر از #آسمان ...
#شهید_حجت_الله_رحیمی
#شبتون_شهدایی🌙
@shahidhojatrahimi
°•★ای #شهـــــادت.....!!
✨چه زیبا گلچیـ🌷ــن می کنی...
#خوبان_عالم را..!!
❣ومن!!
مبهوت هر #شهیدم😔
✨چه زیبا👌 می رود.
تا #عرش اعلا...
#شبتون_شهدایی🌙
@shahidhojatrahimi
°•★ای #شهـــــادت.....!!
✨چه زیبا گلچیـ🌷ــن می کنی...
#خوبان_عالم را..!!
❣ومن!!
مبهوت هر #شهیدم😔
✨چه زیبا👌 می رود.
تا #عرش اعلا...
#شبتون_شهدایی🌙
@shahidhojatrahimi
✍️#تنهـا_مـیان_داعش 🦋
#قسمت_سی_و_پنجم
💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمندهها بود و دل او هم پیش #حاج_قاسم جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق #سید_علی_خامنهای و #حاج_قاسمم!»
سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! بهخدا اگه #ایران نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط میکرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت #شیعه را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای #داعش خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف #سید_علی و #مرجعیت روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!»
💠 تازه میفهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر #مدافعان شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن #شهادت سرشان روی بدن سنگینی میکرد و حیدر هنوز از همه غمهایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از #حاج_قاسم چیزی نگفته بود؟»
و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر #شهیدم شیشه چشمم را از گریه پُر میکرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد.
💠 ردیف ماشینها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم میکرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای #شهادت بردم :«چطوری آزاد شدی؟»
حسم را باور نمیکرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه میکنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را میپوشاندم و همان نغمه نالههای حیدر و پیکر #مظلومش کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!»
💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناکتر از #اسارت بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و #تهدیدت میکرد من میشنیدم! به خودم گفت میخوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! بهخدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!»
و از نزدیک شدن عدنان به #ناموسش تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط #امیرالمؤمنین مرا نجات داده و میدیدم قفسه سینهاش از هجوم #غیرت میلرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟»
💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشینها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع #عملیات، من و یکی دیگه از بچهها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون #شهید شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، #اسیرم کردن و بردن سلیمان بیک.»
از تصور درد و #غربتی که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخهای سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله میکرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و میخواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.»
💠 از #اعجازی که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم #کریم_اهل_بیت (علیهمالسلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچهمون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف میزنی بیشتر تشنه صدات میشم!»
دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمیکردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود.
💠 مردم همه با پرچمهای #یاحسین و #یا_قمر_بنی_هاشم برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانهمان را به هم نمیزد.
بیش از هشتاد روز #مقاومت در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشقترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم.
#پایان
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
══════°✦ ❃ ✦°══════
@Shahidhojatrahimi ❤️
°•★ای #شهـــــادت.....!!
✨چه زیبا گلچیـ🌷ــن می کنی...
#خوبان_عالم را..!!
❣ومن!!
مبهوت هر #شهیدم😔
✨چه زیبا👌 می رود.
تا #عرش اعلا...
#شبتون_شهدایی🌙
@Shahidhojatrahimi
~🕊
اے #شهـــــادٺ.....!!
چه زیبا گلچین می کنی...🌸
🌾خوبان عالم را..!!
ومن!!
مبهوت هر#شهیدم..🍂
چه زیبا می رود...
تا عرش اعلا...💫
#رفیق_شهیدم
#شهید_حجت_الله_رحیمی
#سلام_صبحتون_شهدایی
@shahidhojatrahimi
دلم گرفته از این روزها ..
🔹 دلم #تنگ است
میان ما و #شهیدم هزار فرسنگ است ..
🔹 شکسته بال وپرمـ
خسته ام ، شهیدِ من ...
🔹 هزار #عرصه برای #پریدنم تنگ است ...
🔹 چه خبر از #آسمان ....
چه خبر از #حرم ...
🔹 مرا به #سوریه ی پاک
#عشق مهمان کن ...
🔹 در این #زمانه فقط #عشق
پاک وبی رنگ است ..
🔹 #شهید_جهاد_مغنیه
🌹 #شادی_روح_شهدا_صلوات 🌹
@shahidhojatrahimi
˜
°•★ای #شهـــــادت.....!!
✨چه زیبا گلچیـ🌷ــن می کنی...
#خوبان_عالم را..!!
❣ومن!!
مبهوت هر #شهیدم😔
✨چه زیبا👌 می رود.
تا #عرش اعلا...
#شبتون_شهدایی🌙
@shahidhojatrahimi
enc_16324228484665835688216.mp3
4.38M
ایبرادر #شهیدم؛راهتو ادامه میدیم🕊✋🏻
ماحرف شو زدیم؛اما تو بودی که عمل کردی...💔
تو اوجخون؛ارباب رو بغل کردی...
••••🖤🏴
#شهید_آرمان_علی_وردی
@shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم رفاقتے مےخواهد
کہ سربند یا #زهرایم ببندد
کہ دلم را حسینـی ڪند
کہ خاکی باشـد
دلم رفاقتے مےخواهد
کہ #شهــــیدم ڪند...
#رفاقتے_تابهشت🕊
@shahidhojatrahimi
پیام شهیدان🌷
نگاه به نامحرم را کنترل کن،
تا نگاه خدا روزیت بشه!
«رفیق #شهیدم حاج محمد بلباسی»
#در_آرزوی_شهادت
دلم رفاقتی میخواهد
که سربند یا #زهرایم ببندد
که دلم را #حسینی کند
که خاکی باشد
دلم رفاقتی میخواهد
که #شهیدم کند...
#رفاقتی_تا_بهشت
#شهید_تورجی_زاده
#بحق_الزینب_اللهم_عجل_لولیک_الفرج