eitaa logo
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
2.2هزار دنبال‌کننده
31.3هزار عکس
12.4هزار ویدیو
106 فایل
❣🍃بسم رب خادم الشهداء🍃❣ 🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ﴿شهیدحجت الله رحیمے♡﴾️🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ رمان زندگے نامه و خاطراتے از •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾••┈┈ 🌷 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌷 فصل 2⃣ قسمت 1⃣ 🔷 چِندِشَم شد ... با شلوار شیش جیب بسیجی و اون همه ریش!!!😏 پیش خودم گفتم : این از جایی پول گرفته بیاد دهن دانشجو هارو سرویس کنه😕 اولین بار روی داربست دیدمش داشت بنر می زد. دفعه دوم هم توی صحن ، سر ماجرای کشف حجاب🙆 دخترا می گفتن : چرا باید چادر بپوشیم ...!😤 ما و اِکیپِ اَراذِل اوباش هم اومده بودیم پشتشون که مگه حجاب اجباریه ...! باید آزاد باشه😠 🔹توی نماز خونه مهندسی درگیری شدیدی شد دویست نفر ریخته بودند سر بیست نفر😐😱 محمد حسین و رفقاش اونروز کتک سفت و سختی خوردن ولی آخر سر حرفشون رو به کرسی نشوندن ☺️💪 بعد هاهم می دیدم مثل غُربَتیا باپای برهنه دوروبر شهدای گمنام ، پلاسن! نمیفهمیدم که چرا انقدر شهید شهید می کنن. می گفتم : توی جنگ که حلوا خیرات نمی کنن وقتی یه اتوبوس آدم خالی کنی اونجا به هرحال یکی تیر میخوره و کشته میشه. کجاشون خاص و ویژه اس؟! که توی دانشگاه دفن شن و براشون گنبد و بارگاه بسازن😒 🔹گذشت تا یه روز به واسطهء احسان در تعارف و معذورات رفتیم هیئتِ دانشگاه. هم ولایتی بودیم و هم کلاسی ول کن نبود.مدام می گفت : ( یه تُکِ پا بیا بریم هیئت )🏴 نخواستم روشو زمین بزنم برای اینکه دست از سرم برداره گفتم : جهنم و ضرر همه جا که میریم 😑 یه بار بریم هیئت. اعتقادی نداشتم اگه جایی روضه می خوندند ، می خندیدم 😬😐 نه این که قبول نداشته باشم برام مهم نبود. 😒 یک خط در میون نمازامو میخوندم صبح نمیخوندم مغرب رو ساعت 12 شب کلاغ پر میخوندم 😓 سرت رو درد نیارم اولین بار با احسان رفتم هیئتشون برام نوبَر بود !!😇☺️ دیدم لخت شدن و ذکرگویان بالا و پایین می پرند و به سر وصورتشون می زنن😧 آخر سر هم سفره انداختن ، آبگوشت 🍲 غذا کم اومد. دیدم حتی یکی از بچه های کادرشون به غذا لب نزدن 😳 محمد حسین فرستاد رفتند ساندویچ خریدن نذاشتن یه نفر هم گرسنه بیرون بره😋 بیرون هم که اومدیم ، دیدم بـَــه ...! 😍 دم در چند نفر کفشارو واکس می زنن. اَلَکی اَلَکی مجذوب کاراشون شده بودم 😇✌️ رفیقای قدیمیم هی بهم می گفتن: ریگی تو کفشته دنبال نون میگردی؟ 😐☹️ ادامه_دارد ... ✍ •┈┈••✾•🔹🔷🔹•✾••┈┈
🍃🌺🍃🌺🍃 🍃هر جا می رفت، می ریختند دورش. یک شب داخل مسجدی بودیم نزدیک حلب، کارمان تمام شده بود.یک دفعه رسید، جمعیت ریخت پشت سرش. 🍃یاد یک صحنه از جنگ افتادم که شهید همت و متوسلیان وقتی حرکت می کردند پشت سرشان موج انسانی حرکت می کرد. 🍃فقط یک #فرمانده نبود که گذاشته باشند بالای سر نیرو، به خاطر حسن رفتارش بین بچه ها خواستنی شده بود. #شهید_محمدحسین_محمدخانی #عمار_حلب #یادش_باصلوات @shahidhojatrahimi
🔸مصطفی صدرزاده روز شهید شد🕊 خیلی دمغ و ناراحت بودیم😞 کمرمان شکسته بود. عصر بعد از شکسته شدن محاصره توانستیم به عقب برگردیم. 🔹با رفتیم مقر، با چند نفر دیگر👥 گرفته و به سر و صورتشان گِل مالیده بودند. با سر و ریش گِل زده آمد پیش ما. 🔸تک‌تک نیرو های را بوسید. جمله‌اش به بچه های عرب زبان این بود⚜أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ. به من که رسید، توی گوشم آرام گفت:《غصه نخور! چند روز دیگه مهمان سید ابراهیم هستم🌷 📚قسمتی از کتاب @shahidhojatrahimi
🕌🕊 🕌حرم امام رضا علیه السلام تنها جاییِ که اگر خواسته ات به صلاحت نباشه، امام رضا علیه السلام ضامنت میشن، خواسته ات برآورده به خیر بهت داده میشه(: 👌👌👌 @shahidhojatrahimi