#من_خدایی_دارم_که_مالک_تمام_دنیاست
در سالی که #قحطی بیداد کرده بود و مردم همه زانوی غم به بغل گرفته بودند مرد عارفی از کوچه ای می گذشت غلامی را دید که بسیار شادمان و خوشحال است
به او گفت چه طور در چنین وضعی می خندی و #شادی می کنی ؟
جواب داد که من غلام اربابی هستم که چندین گله و رمه دارد و تا وقتی برای او کار می کنم روزی مرا می دهد پس چرا #غمگین باشم در حالی که به او اعتماد دارم؟
آن مرد که از عرفای بزرگ بود گفت : از خودم شرم کردم که #غلام به اربابی با چند گوسفند توکل کرده و غم به دل راه نمی دهد و من خدایی دارم که مالک تمام دنیاست و نگران روزی خود هستم.