eitaa logo
❀ شهیدحجت الله رحیمی❀
2.3هزار دنبال‌کننده
31.2هزار عکس
12.2هزار ویدیو
106 فایل
❣🍃بسم رب خادم الشهداء🍃❣ 🥀شھید...به‌قَلبت‌نگـاھ‌میکُند اگࢪجایےبࢪايَش‌گذاشتھ‌باشےمےآيد‌مےمانَد لانھ میکُند تاشھيدت‌ڪُند ﴿شهیدحجت الله رحیمے♡﴾️🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸امام خامنه ای 🌻حتماً قرآن بخوانید؛ هر روز، ولو ڪم؛ ولو روزے یڪ صفحه؛ با تأمل و با دقت. اصرار ما بر این است ڪه دوستان رابطه شان را با قـــــرآن از دست ندهند. @Shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹طرح روزانه انس با قرآن🌹 💟 ۴۱ 👈هر روز یک صفحه از قران کریم به نیابت از تمام شهدا و شهیدحجت الله رحیمےهدیه به حضرت زهراعلیهاالسلام @shahidhojatrahimi 🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆
🌸 🌺حکم 🌺 پرسش حکم رفتن خانم پیش دکتر متخصص مرد چیست؟ پاسخ: اگر رجوع زن به متخصص مرد مستلزم نگاه یا لمس حرام نباشد، اشکالی ندارد. اما اگر این رجوع مستلزم نگاه یا لمس حرام باشد،طبق نظر همه مراجع اگر پزشک زن وجود نداشته باشد، می توان به پزشک مرد مراجعه کرد، اما در صورت بودن پزشک زن رجوع به مرد جایز نیست مگر اینکه احتمال خطر وجود داشته باشد، که در اینصورت مراجعه به مرد اشکالی ندارد. استفتائات مراجع عظام: همه مراجع (به جز سيستانى و تبريزى): اگر پزشک هم جنس وجود دارد نمی توان به غیر همجنس رجوع کرد و تخصص بيشتر باعث نمى شود كه زن به پزشك مرد مراجعه كند؛ مگر آنكه ضرورت و احتمال خطر در ميان باشد.۱ آيات عظام تبريزى و سيستانى: اگر پزشک هم جنس وجود دارد نمی توان به غیر همجنس رجوع کرد ولی اگر تخصص پزشك مرد در آن بيمارى بيشتر باشد، مراجعه به او اشكال ندارد.۲ 📚منبع [۱]. بهجت، احكام و استفتائات پزشكى، ص30، س4 و 8، ص 33، س 18؛ نورى، استفتائات، ج1، س943 و 933 و 956؛ خامنه اى، اجوبه الاستفتائات، س 1303؛ امام، استفتائات، ج3، نظر، س42 و 43؛ فاضل، جامع المسائل، ج1، س2091 و 2087؛ مكارم، استفتائات، ج1، س803 و 1567؛ دفتر: وحيد. [۲]. سيستانى، پزشكى، س1 ، م21؛ تبريزى، استفتائات، س1545.
🌹 بچه‌ها اصرار بر امر حق داشتہ باشید . یہ چیزی رو فهمیدید خوبہ ، ولش نڪنید ؛ سختہ اولش ، ولی بعدش مَلَڪہ میشہ . میبینی این گناه سختہ ، ولی ترڪش ڪن ؛ یہ ذره تحمل ڪن ، بعد سهل میشہ . 🆔 @shahidhojatrahimi
خون سرخ شهدا خــاڪ را ... بوسیدنی ڪرد https://eitaa.com/shahidhojatrahimi ☑️
🌸 🌸 امام على عليہ السلام می فرمایند : بر ناملايمات چشم فروبند وگرنہ هيچگاه خشنود نباشی . 📙 حڪمت ۲۱۳ نهج البلاغہ @Shahidhojatrahimi
1_43085615.mp3
11.2M
🎵 ✨میخوام امشب با دوستای قدیمیم هم سخن باشم ✨شاید من هم بتونم عاقبت مثل شهیدا شم😔 🎤🎤 بسیار زیباس👌👌 🍃🌹🍃🌹 https://eitaa.com/shahidhojatrahimi
غیبت میکـنی و میگی : دیدم که میگم!! رفیق من .. اگه ندیده بودی که "تهـمت" بود مثل خدا ستّار العیوب باش اگه چیزی هم میدونی نگو...! 💙 💙 https://eitaa.com/shahidhojatrahimi
✏️ نه فایده داره و نه چون برای خدا نیست و تهش ضرره، وقتی برای با کسی رفیق شده باشی! ✅کانال شهیدحجت الله رحیمی 💙 💙 https://eitaa.com/shahidhojatrahimi
1_43200626.mp3
8.84M
🎵 سید رضا نریمانی ❄️ هر شهید یه پرچم 💠 https://eitaa.com/shahidhojatrahimi
کودکی رسول بچه خیلی آرامی بود . از همان دوران کودکی ، مومن و با اعتقاد بود . به مسایل نظامی علاقه زیادی نشان می داد . لباس پاسدارها را به تن می کرد . یادم می آید که یک لباس خلبانی برایش دوخته بودم که می پوشید و بسیار آن را دوست می داشت برای سلامتی و پیروزی رزمندگان اسلام صلوات🌷 https://eitaa.com/shahidhojatrahimi
🌷 (شیر سامرا) 🍃ولادت : ۶۱/۳/۱۵ - کرمانشاه 🍂شهادت : ۹۳/۱۰/۲۰ - العوینات سامرا 🍁آرامگاه : گلزار شهدای کرمانشاه 🌸مهم ترین علاقه مهدی، انجام وظیفه و گوش به بودن بود. چون در کارش خستگی نمی‌شناخت. 🌺در ۸۸ به عنوان سرباز و مدافع ، نقش آفرینی کرد و به خاطر حضور تاثیر گذار او ، از جمله دستگیری عوامل و پلمپ ستاد انتخاباتی که به صورت غیرقانونی فعالیت می کرد، باعث شد که شبکه های بیگانه او را به عنوان "حسین منیف اشمر" معرفی و او را مزدور خطاب کنند. 🆔 @shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_نامه همسر شهید ابراهیمی هژبر •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈ •• 🌸بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین🌸 🔹🌺🔹🌺🔹 👝 ساک دستم بود. رفتم و گوشه ای نشستم و بازش کردم. چند تا بلوز و دامن و روسری برام خریده بود. از سلیقه اش خوشم اومد. 😍👌 🔹 نمی دونم چطور شد که یک دفعه دلم گرفت😞 لباس ها رو جمع کردم و ریختم توی ساک و زیپش رو بستم و دویدم توی حیاط⛲️ صمد نبود، رفته بود.... فرداش نیومد. پس فردا و روزهای بعد هم نیومد... 💗 کم کم داشتم نگرانش می شدم. به هیچ کس نمی تونستم رازِ دلم رو بگم. خجالت می کشیدم از مادرم بپرسم خبری از صمد داره یا نه....؟ 🏞 یک روز که سرِ چشمه رفته بودم، از زن ها شنیدم پایگاه آماده باشه و به هیچ سربازی مرخصی نمیدن. ✊ پدرم در خانه از تظاهراتِ ضد شاه حرف می زد و اینکه در اغلبِ شهرها حکومت نظامی شده و مردم شعارهای ضد حکومت و ضد شاه سر می دند؛ امّا روستای ما امن و امان بود و مردم به زندگی آرومِ خود مشغول بودند. 🌺 یک ماه از آخرین باری که "صمد" رو دیده بودم، می گذشت. اون روز خدیجه و برادرم خونمون بودن، نشسته بودیم روی ایوون. مثل تموم خونه های روستایی، درِ حیاطِ ما هم جز شب ها، همیشه باز بود. ❣ شنیدم یک نفر از پشتِ در صدا می زنه: «یاالله... یاالله...» "صمد" بود. برای اولین بار از شنیدنِ صداش حالِ دیگه ای بهم دست داد. قلبم به تپش افتاد.... _/\|/\❤️ 🔸 برادرم، ایمان، دوید جلوی در و بعد از سلام و احوال پرسی تعارفش کرد بیاد تو. 💖 "صمد" تا من رو دید، مثل همیشه لبخند زد و سلام داد. حس کردم صورتم داره آتیش می گیره🔥 انگار دو تا کفگیرِ داغ گذاشته بودند روی گونه هام. سرم رو پایین انداختم و رفتم توی اتاق...💞 🔹 خدیجه تعارف کرد "صمد" بیاد تو. تا اون اومد، من از اتاق بیرون رفتم. خجالت می کشیدم پیشِ برادرم با "صمد" حرف بزنم یا توی اتاقی که اون نشسته، بشینم... 😥 🔶 "صمد" یک ساعت موند و با برادرم و خدیجه حرف زد. وقتی از دیدنِ من ناامید شد، بلند شد، خداحافظی کرد که بره... 🌹 توی ایوون من رو دید و با لحنِ کنایه آمیزی گفت:😏«ببخشید مزاحم شدم. خیلی زحمت دادم. به حاج آقا و شیرین جون سلام برسونید.» بعد خداحافظی کرد و رفت ...... ❇️ خدیجه صدام کرد و گفت: «قدم! باز که گند زدی‼️چرا نیومدی تو. بیچاره! ببین برات چی آورده.» و به چمدونی که دستش بود اشاره کرد و گفت: «دیوانه! این رو برای تو آورده.»👝💝 آن قدر از دیدن "صمد" دستپاچه شده بودم که اصلاً چمدان رو دستش ندیده بودم. 🙃😇 🔷 خدیجه دستم رو گرفت و با هم به یکی از اتاق های تو در تویمان رفتیم. درِ اتاق رو از تو چِفت کردیم و درِ چمدان رو باز کردیم. "صمد" عکسِ بزرگی از خودش رو چسبونده بود توی درِ داخلی چمدان و دورتادورش رو چسب کاری کرده بود. با دیدن عکس، من و خدیجه زدیم زیرِ خنده.☺️ 🎁 چمدان پر از لباس و پارچه بود. لابه لای لباس ها هم چند تا صابونِ عطری عروس گذاشته بود تا همه چیز بوی خوب بگیره.😌 لباس ها هم با سلیقه تمام تا شده بود. خدیجه سرِ شوخی رو باز کرد و گفت: «کوفتت بشه قدم، خوش به حالت. چقدر دوستت داره.» 💥 ایمان، که دنبالمون اومده بود، به در می کوبید. با هول از جا بلند شدم و گفتم: «خدیجه! بیا چمدان رو یه جایی قایم کنیم.»😰 خدیجه تعجب کرد: «چرا قایم کنیم؟!»⁉️ 🔵 خجالت می کشیدم ایمان چمدان رو ببینه. گفتم: «اگه ایمان عکس "صمد" رو ببینه، فکر می کنه من هم به اون عکس دادم.» 🔺ایمان دوباره به در کوبید و گفت: «چرا در رو بستید؟! باز کنید ببینم.» با خدیجه سعی کردیم عکس رو بِکَنیم، نشد. انگار "صمد" زیرِ عکس هم چسب زده بود که به این راحتی کَنده نمی شد. 🔹 خدیجه به شوخی گفت: «ببین انگار چسب دوقلو زده به این عکس. چقدر از خودش متشکره.»😊 ⭕️ ایمان، چنان به در می کوبید که در رو می خواست از جا بِکَنه. 🔸دیدیم چاره ای نیست و عکس رو به هیچ شکلی نمی تونیم بِکَنیم. درِ چمدان رو بستیم و زیر رختخواب هایی که گوشه اتاق و روی هم چیده شده بود، قایمش کردیم. ✳️ خدیجه در رو به روی ایمان باز کرد. ایمان که شستش خبردار شده بود کاسه ای زیر نیم کاسه است، اوّل با نگاه اتاق رو وارسی کرد و بعد گفت: «پس کو چمدان. "صمد" برای قدم چی آورده بود؟!»⁉️ 🔹 زیرِ لب و آهسته به خدیجه گفتم: «به جانِ خودم اگه لو بدی، من می دونم و تو.» خدیجه سرِ ایمان رو گرم کرد و دستش رو کشید و اون رو از اتاق بیرون برد. ✍ادامه دارد... نویسنده ؛ @Shahidhojatrahimi •┈┈┈••✾•🔸🔶🔸•✾•┈┈┈•
💠 فرزندان عزیز جهادی ام... امام خمینی(ره): فرزندان عزیز جهادي ام! به تنها چیزي که باید فکر کنید به استواري پایه هاي اسلام ناب محمدي - صلی االله علیه و آله و سلم - ا‌ست. اسلامی که غرب و در رأس آن آمریکاي جهانخوار و شرق در رأس آن شوروي جنایتکار را به خاك مذلت خواهد نشاند.اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقراي جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایه داران و پول پرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بی بهره بوده اند و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیله گر و قدرت مداران بازیگر و مقدس نمایان بی هنرند. صحیفه نور ج21 صفحه59 پیام به سمینار مسؤولین و اعضاي شوراي مرکزي جهاد سازندگی 1367/9/14 🌷 اللهم عجل لولیک الفرج 🌷 @shahidhojatrahimi
🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃🌷🌷🌷🍃 🍃🌷🌷🍃 🍃🌷🍃 🍃🍃 🍃 🖊شهادت را نه برای فرار از مسئولیت اجتماعی ونه برای راحتی شخصی میخواهم... بلڪه ازآنجا ڪه شهادت در رأس قله  است آن رامیخواهم...... 🍃| @shahidhojatrahimi 🍃🍃 🍃🌷🍃 🍃🌷🌷🍃 🍃🌷🌷🌷🍃 🍃🍃🍃🍃🍃🍃
1_39708453.mp3
2.03M
💢 ماجرای نامۀ جالب دختر دانشجو ، بعد از زیارت 🎤 حجت الاسلام علیرضا پناهیان @Shahidhojatrahimi
 کمونیست‌ها و مجاهدین خلق جرّ و بحث می‌کرد. چند بار با دخترهای گروهکی مدرسه (مخالف انقلاب) درگیر شده بود و حتی کتکش زده بودند. سعی می‌کرد دوستان مدرسه‌ای‌اش را تا آنجا که می‌تواند ارشاد کند. معتقد بود انسان‌ها همه خوبند و این جامعه و محیط است که افراد را از فطرت خدایی‌شان دور می‌کند. در زمینه‌های مختلف، به ویژه حجاب و حمایت از امام‌خمینی(ره) با جانبازان مصاحبه می‌کرد و در صبحگاه مدرسه یا در روزنامه دیواری مدرسه‌شان، سخنان مجروحان را برای دانش‌آموزان بازگو می‌کرد. در سال 1360 در شاهین‌شهر یک راهپیمایی علیه بی‌حجاب‌ها راه افتاد که زینب مسئول جمع‌آوری بچه‌های مدرسه برای شرکت در راهپیمایی شد. منافقین از همان جا زیر نظرش گرفتند.روز آخر سال برای خواندن نماز مغرب و عشا به مسجد برود. آن نماز، آخرین نماز زینب 14 ساله بود. وقتی از مسجد برمی‌گشت، منافقان او را با چادرش خفه کردند و به شهادت رساندند. خانواده اش بعد از دو روز پیکرش را پیدا کردند. پیکر دخترم همراه با پیکر 160 شهید عملیات فتح‌المبین که از منطقه آورده بودند، تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان زیر درخت کاج به خاک سپردند. @Shahidhojatrahimi
1_4958922021091147816.mp3
3.01M
"از حضرت عباس یاد بگیریم امام زمان داری را" ((پیشنهادویژه براجوانان‌)) @Shahidhojatrahimi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖 💖 🌸 روش آقای رجایی برای بیدار ڪردن بچه‌ها برای نماز صبح با توجہ بہ اینڪه در سن نوجوانی معمولاً خواب بچه‌ها قدری سنگین است و بہ خصوص خواب صبح ڪه شیرین هم هست ، 😍 این بود ڪه بالای سر بچه‌ها می‌ایستاد و با شوخی و با صدای بلند می‌گفت : بلند صحبت نڪنید ڪه بچہ از خواب بیدار می‌شود ! »😉 🌸 بچه‌های ما بین 6 تا 10 سال سن داشتند و چون خودشان هم مایل بودند و ذوق داشتند ، لذا بلند می‌شدند . 😌 تأڪید آقای رجایی این بود ڪه قبل از اینڪه آفتاب بزند ، آنها بیدار شوند . 🌸 اگر می‌دید آنها بیدار نمی‌شوند ، بالای سر آنها می‌نشست و با محبت و شوخی شانه‌های آنها را مالش می‌داد و با آنها حرف می‌زد ☺️ ڪه با لطافت و ملایمت بیدار شوند و بنشینند . بعد ڪه بلند می‌شدند شانہ آنها را می‌گرفت و آنها را تا نزدیڪ دستشویی همراهی می‌ڪرد و قبل از رسیدن بہ دستشویی با شوخی یك ضربہ ملایم با ڪف دست بہ پشت آنها می‌زد ! 😇 🌸👈 با این روشهای بسیار عاطفی و توأم با مهر و محبت می‌خواست فرزندانش بہ نماز عادت ڪنند و از این امر هم خاطره تلخی نداشتہ باشند ... 💖 ( ناگفتہ های همسر شهید رجائی ) @Shahidhojatrahimi