eitaa logo
شهــیدحــسـین معزغـلامي
912 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
14 فایل
می گفـت : طوری تلاش کنید ، ڪہ اگــــر روزی . . . امام_زمان(عج) فرمودند یک سربازمتخصص میخام بفرمایند فلانی بیاید ... تاریخ تولد :1373/01/06،امیدیه،خوزستان تاریخ شهادت :1396/01/04سوریه،حماه شــهید دعوتت کرده پس بمون 💫 تاسیس1402/02/22 زمان;20:22 💫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا امروز تولد شهیدرسول خلیلی 💐💐ختم صلوات 14000تایی داریم برای تولد این شهید بزرگوار😍هرتعداد صلوات میتونید بفرستید ثبت کنید👇👇 https://EitaaBot.ir/counter/o3xf6k
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره‌ مادر شهید خلیلی از بوی پیراهن خونی شهید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @shahidhosseinmoezgholami
خاطره👇ازشهیدحسین معزغلامی یه خانمی بود _ البته سن و سالش از حاج حسین بیشتر بود_ ولی ما به شوخی چند باری سر به سرش گذاشتیم که این چشمش تورو گرفته و ازین حرفا... . حاجی خیلی نسبت به مسئله نامحرم و ارتباطات باهاشون حساس بود و بارها امتحانش کرده بودم اصلا ازین ناحیه آسیب پذیر نبود. خانمه به اسم فعال فرهنگی و مدیر یکی از بخش های دولتی به حساب مسئولیت های اجتماعی سازمانش با حاجی مرتبط شده بود و چندتام اقلام رسوند برای هیات. پرچم و ازینجور چیزا. چند بار که سرش شوخی کردیم که دلیل داره توجهاتش به شما و مثلا خانمه پولداره و ماشینش فلانه و... دفعات بعدش کلا طوری مدیریت کرد که دیگه اون خانمو نبینه. یه مدت بعد درباره اش حرف زدیم. گفت : بعضی چیزا شوخی شوخی جدی میشه و بهتره از شوخیای اینطوری پرهیز کنیم! به نقل از دوست شهید @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهــیدحــسـین معزغـلامي
روز دوازدهم چله دعای توسل به نیت شهید محمدجوادباهنر وشهیدمحمدعلی رجایی دعاخوانده شود🌺 1.به نیت فرج
زندگینامه شهید محمدجواد باهنر متولد: 1312-06-13 خلاصه مطلب: شهید محمدجواد باهنر دومین نخست وزیر ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود، او پیش از نخست وزیری به عنوان وزیر آموزش و پرورش فعالیت می کرد. سرانجام در بمب گذاری هشتم شهریور ماه سال 1360 توسط سازمان مجاهدین خلق به همراه شهید رجایی به شهادت رسید. توضیحات : محمدجواد باهنر 13 شهریور ماه سال 1312 در محله ای فقیر نشین در شهر کرمان دیده به جهان گشود. او فرزند دوم خانواده بود، و نه خواهر و برادر داشت. پدرش پیشه وری ساده بود، و مغازه ای کوچک در سرگذر محله داشت.  او در 5 سالگی به مکتب خانه رفت و نزد بانوی معلم مکتب خانه قرآن آموخت، پس از آن حدودا در 11 سالگی به راهنمایی فرزند معلم مکتب خانه، حجت الاسلام و المسلمین حقیقی فراگیری دروس حوزوی را آغاز کرد و راهی مدرسه معصومیه کرمان شد. او مدرک فوق لیسانس علوم تربیتی و دکترای الهیات از دانشگاه تهران داشت، و پیش از پیروزی انقلاب به عنوان معلم فعالیت می کرد و به تدوین کتب درسی دینی و قرآن نیز می پرداخت. او حدود سی کتاب و جزوه تعلیمات دینی را تالیف کرد، که برای تدریس از دوره ابتدایی تا دانشگاه تالیف شده بودند، و همزمان فعالیت های اجتماعی اش را ادامه می داد و از افراد موثر در تأسیس دفتر نشر فرهنگ اسلامی، کانون توحید و مدرسه رفاه بود.     اولین برخورد شهید باهنر با رژیم شاهنشاهی زمانی اتفاق افتاد که برای تبلیغ به آبادان رفته بود، در همان زمان بود که در سخنرانی اش در خصوص به رسمیت شناختن دولت اسرائیل توسط دولت ایران اعتراض کرد و پس از پایان آن سخنرانی توسط شهربانی دستگیر شد.  پس از آن در اسفند ماه سال 1342 در سخنرانی هایی که به مناسبت سالگرد شهدای حادثه مدرسه فیضیه انجام میشد دستگیر شد، و پس از آن نیز 6 بار به زندان های کوتاه مدت محکوم شد؛ تا جایی که از سال 1350 اجازه سخنرانی نداشت.  شهید محمدجواد باهنر در سال 1357 با فرمان امام خمینی (س) به عضویت در شورای انقلاب درآمد و پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سازمان نهضت سوادآموزی مشغول به خدمت شد. او همچنین نماینده مردم کرمان در مجلس خبرگان قانون اساسی، و نماینده شورای انقلاب اسلامی در وزارت آموزش و پرورش بود، و در مجلس اول شورای اسلامی با 64.80 در صد آرا معادل دو میلیون و 134 هزار و 434 نفر نماینده مردم تهران شد   شهید باهنر در سال 1359 با حکم حضرت امام خمینی (س) عضو ستاد انقلاب فرهنگی شد، و پس از آن در کابینه شهید رجایی به عنوان وزیر آموزش و پرورش منصوب شد. بعد از برکناری ابوالحسن بنی صدر از ریاست جمهوری و انتخاب شهید محمدعلی رجایی به عنوان رئیس جمهور، شهید باهنر به پیشنهاد رئیس جمهور وقت در سال 1360 به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی شد و رای اعتماد گرفت. او پس از شهادت شهید بهشتی در بمب گذاری دفتر حزب جمهوری اسلامی به عنوان دبیر کل حزب انتخاب شده بود.  @shahidhosseinmoezgholami
شهید حسن‌باقری فرمودند: نیرویی که نمازش را اول وقت نميخواند به درد جنگیدن هم نمیخورد!
381_26608610063837.mp3
5.15M
کانال روضه و نوحه 🔳 🌴روضه حضرت زهرا(س) 🌴علی دنیای تو بود و تو دنیای علی بودی 🎙 @shahidhosseinmoezgholami
✨﷽✨ 🔴آیا تا به حال فکر کردیم این همه صلواتی که برای پیامبر ص فرستاده می‌شود را حضرت چکار می‌کنند؟ 🔹 عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ: 🔸 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَنَا عِنْدَ الْمِیزَانِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ ثَقُلَتْ سَیِّئَاتُهُ عَلَی حَسَنَاتِهِ جِئْتُ بِالصَّلَاةِ عَلَیَّ حَتَّی أُثَقِّلَ بِهَا حَسَنَاتِهِ. 🔹 امام صادق عليه‌السّلام فرمودند پدرشان از آباء طاهرینش نقل فرموده که: 🔸 پیامبر اکرم ص فرمود من در روز قیامت هنگام حساب و کتاب خلائق در نزد میزان و ترازوی اعمال می‌ایستم و اگر ببینم کسی گناهانش بر حسناتش سنگینی می‌کند صلوات‌هایی که بر من فرستاده را حاضر می‌کنم و انقدر به حسناتش از آنها اضافه می‌کنم تا ترازوی حسناتش سنگین‌تر شده و بهشتی گردد. 📚 (وسائل الشیعة، ج۷، ص۱۹۵) @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخوانیم دعای فرج برای سلامتی وظهور امام زمان و هدیه به شهید حسین معزغلامی 🙏🌹 @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آشنایی با یکی از بزرگترین متفکرین قرن ‌‌● مثال عجیب نماینده کویت درباره ‌‌● چیزی که حسرت داشتنش را می‌کشد... 🎙حجت الاسلام راجی اللهم احفظ قائدنا @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز سیزدهم چله دعای توسل به نیت شهید علی اکبرشیرودی وشهیداحمد کشوری دعاخوانده شود🌺 1.به نیت فرج و سلامتی آقا امام زمان عج 🌸وهدیه به شهدای گمنام 2.به نیت شفای کامل بیماران🌺 3.به نیت اولاددارشدن بی اولادها💐 4.به نیت عاقبت بخیری وازدواج جوانها🌼 5.به نیت برآورده شدن حاجات حاجتمندان🌻 داشتید خوشحال میشیم اطلاع بدید @shahidhosseinmoezgholami
. همان بدو تولد نام شیرینت اذانم شد؛  ازآن در گوشمان گفتند و ما را عاشقت کردند.
شهــیدحــسـین معزغـلامي
روز سیزدهم چله دعای توسل به نیت شهید علی اکبرشیرودی وشهیداحمد کشوری دعاخوانده شود🌺 1.به نیت فرج و س
زندگینامه ‌شهید علی اکبرشیرودی👇👇 امیر سرافراز ارتش اسلامی سرتیپ خلبان شهید علی اکبر شیرودی در دی ماه 1334 در شیرود تنکابن به دنیا آمد. وی دوران ابتدایی و دبیرستان را در تنکابن پشت سر گذاشت. سپس به تهران رفت و پس از طی مراحل جذب در هوانیروز و آموزش خلبانی به اصفهان اعزام شد. شهید شیرودی در طول دوران قبل از انقلاب در زمینه‌های مذهبی فعالیت می‌‌کرد و علیه رژیم شاه فعالیت‌هایی را انجام می‌داد. شهید شیرودی با اتمام تحصیلات متوسطه در سال 1351 وارد ارتش شد و دوره مقدماتی خلبانی را در تهران به پایان رساند . سپس دوره هلی کوپتری کبرا را در پادگان اصفهان دید و با درجه ستوانیاری فارغ التحصیل شد . شهید شیرودی پس از جریانات پیروزی انقلاب و با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به سپاه غرب کشور پیوست. زمانی که جنگ کردستان آغاز شد شیرودی ساعتی ازجنگ فاصله نگرفت.  شهید تیمسار فلاحی او را ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آربابا ، بازی دراز ، میمک و دشت ذهاب وپایگاه ابوذر معرفی می کرد . شهید شیرودی بالاترین ساعت پرواز در جنگ را در جهان دارد و با بیش از 40 بار سانحه و بیش از 300 مورد اصابت گلوله به هلی کوپترش ولی باز سرسختانه می جنگید و همیشه عاشق به تمام معنی بود. شهید علی اکبر شیرودی در نهایت به خلوصی که خواهانش بود رسید و مورد دعوت حق قرار گرفت و در هشتم اردیبهشت ماه سال 1360 در حالیکه تانک های عراقی به طرف قره بلاغ دشت ذهاب در حرکت بودند با هلی کوپتر به مقابله با آنان پرداخت و پس از انهدام چندین تانک از پشت سر مورد اصابت گلوله تانک قرار گرفت و به شهادت رسید . جنازه شهید شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده می شود. از شهید شیرودی دو فرزند به نام عادله و ابوذر که در هنگام شهادت پدر ۴ساله و ۱ ساله بودند به یادگار مانده است. @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌸🌷خاطره ای از زبان شهید حسین معز غلامی 🌸🌷 بسم الله الرحمن الرحیم اولین دیدارمون روز عملیات آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با سلاح و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره روز پر تلاطمی بود ما جلو بودیم به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم. وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده سر دوراهی. تا مارو دید گفت کجا میری داداش؟ گفتم میریم سمت خان طومان گفت میشه منم ببرید؟ گفتم بچه ی کجایی؟گفت من عملیاتی ام.گذاشتنم مهابرات.فهمیدم عملیاته و بچه ها دارن اون جلو عرق میریزن و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم. بهش گفتم مسئولتون اذیتت نکنه. گفت مهم نیست حالا شما منو ببرید یه کمکی بهتون کنم گفتیم پس بشین تو ماشین عقب تویوتا هم نزدیک ده تا سوری نشستن و رفتیم تو راه تیراندازی زیادی بود رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یه موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گوله تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمیشد تکون بخوریم. تو اون شرایط با فریاد گفتم داداش اسمت چیه؟ گفت علی.گفتم بچه هم داری؟ گفت إره اسمش امیره. گفتم پس ابوامیر صدات میکنیم.خیلی هم خوشحال شد ظهر شد و وقت نماز زیر گوله خمپاره و قناصه و تیربار دشمن یه نماز با پوتین و تیمم و نشسته ی مشتی خوندیم هممون تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون بصورت معجزه آسا تیر خورد از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و الانم سالمه.ولی خداروشکر تلفات دیگه ای ندادیم شب که شد هوا خیلی سرد بود. روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت. مه همه جارو گرفته بود یه ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دونفر بود.سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری حدودا سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجراور بود گفتیم نشست تو ماشین به علی گفتم تو هم برو هر دوساعت جابجا میکنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یه بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازم گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح. دیگه دوسه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم. اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی چند شب علی رفت توی اتاق دوربین از اونجا آتیش رو هدایت میکرد بعد چند شب اومد گفت إقا من از یجا موندن تنفر دارم نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم با صحبت حلش کرد خلاصه و دوباره با هم میرفتیم تو خط یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا گفت نه. من برا شهادت نیومدم.اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر😔 گفت خیلی دلم براش تنگ شده تازه زبون باز کرده دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فدا کاری بود. دم از خستگی نمیزد یه بار بهم گفت فلانی چرا انقد لباسات کثیفه. گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم به زور لباسامو دراورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون خیلی شرمنده ش شدم اون روز تا یه مدت هم باهم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی میگشتن دنبال نیروی جوون ما دوتا رو درخواست دادن که بریم برای کار گشتی شناسایی خوشحال بودیم جفتمون که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود. یه شب اومد پیشمون دیدم لباساش تا کمر گلی شده فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی پوتینشم داغون شده بود بهم گفت هروقت رفتی شهر یه پوتین خوب برام بخر پولشو میدم بعد دوروز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروش ئ پوتیناش همه چینی بود و نگرفتم خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتینای پشتیبانی بدش میومد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم) @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهــیدحــسـین معزغـلامي
روز سیزدهم چله دعای توسل به نیت شهید علی اکبرشیرودی وشهیداحمد کشوری دعاخوانده شود🌺 1.به نیت فرج و س
در یکی از عملیات‌ها علیه دشمن بعثی، من با علی زمانی پرواز می‌کردم و احمد کشوری نیز با رحیم پزشکی؛ در این عملیات ضربه مهلک و سنگینی به عراق وارد شد و برای نجات خود مجبور شد در هواپیماهایش را در آسمان تعویض کند و اجازه نمی‌دهد هواپیماها را به فرودگاه برگردند و سوخت‌گیری کنند. شهید کشوری با صدای بلند فریاد می‌زد: بچه‌ها! بزنید، رژیم غذایی بعث عراق دارد می‌کند. در آن لحظه، نیرو‌های عراقی به طرف ما می‌آمدند، ولی ما مثل در برابرشان ایستادیم. در همان یکی از دوستانم به نام فیروز صمدزاده گفت: مراقب تعداد زیادی از میگ‌های عراق بالای سرتان پرواز می‌شوند. پس از مدتی شهید کشوری را صدا و متوجه شدیم که صدایش قطع شده است. هرچه قدر او را صدا کردیم، جوابی نشنیدیم. تا این که در انتهای مسیر دود غلیظی از محل سقوط او با هواپیما بلند شد. برگشتیم و نشستیم و با بدن سوخته شهید کشوری مواجه شدیم. (ایرج میرزایی) تمدید یک ماه یک‌بار خواب امام رضا (علیه‌السلام) را دیدم. یه پرونده توی دستشون بود. به من گفته احمد دیگر ۲۷ ساله است و این پرونده اوست، عمر احمد در دنیا تمام است. ناراحت شدم. خب چه کنم، مادرم دیگر! به امام گفتم: آقا! ناراحتم! و امام فرمودند: ناراحت نباش، تمدیدش کردم. وقتی خوابم را برایش تعریف کردم، فقط خندید. انگار می‌دونست که مدت این تمدید کوتاه است، خیلی کوتاه است، فقط به اندازه یک ماه! (مادر شهید) خبر شهادت ساعت نه شب رادیو گوش می‌کردم که اعلام کرد یکی از خلبانان دلاور هوانیروز در ایلام به شهادت رسید. برای این که روحیه مردم و به ویژه ارتشی‌ها حفظ شود، نام احمد برده نشد. به شوهرم گفتم: این احمد بوده است. ساعت ده همان شب دوباره تلویزیون این خبر را اعلام کرد. من گریه می‌کردم. تلفن استاندارد زده بود که به پدر و مادری کشوری احمد زخمی شده بود که این‌جا را بیایند. دوباره به شوهرم گفتم: احمد زخمی شده، خبر شهادتش را آورده‌اند. لباس مشکی پوشیده و رفتیم و خبر احمد را گرفتیم. (مادر شهید) @shahidhosseinmoezgholami
شهــیدحــسـین معزغـلامي
در یکی از عملیات‌ها علیه دشمن بعثی، من با علی زمانی پرواز می‌کردم و احمد کشوری نیز با رحیم پزشکی؛ در
احمد کشوری در تیرماه ۱۳۳۲ در خانواده‌ای متوسط ​​به دنیا آمد. دوران دبستان و سه سال اول دبیرستان را به ترتیب در «کیاکلا» و «سر پل تالار» دو روستا از روستاهای محروم شمال و سال آخر را در دبیرستان (قنه) بابل گذراند. دوران تحصیلش را به خاطر استعداد فوق العاده‌ای که داشت، به عنوان شاگردی ممتاز به پایان رسید. وی ضمن تحصیل، به رشته‌های ورزشی و هنری نشان می‌داد و در مسابقات رشته‌های هنری نیز شرکت می‌کرد. یک‌بار هم در رشته طراحی در ایران مقام اول را به دست آورد. در رشته کشتی نیز درخششی فراوان داشت. در سال ۱۳۵۱ وارد هوانیروز ارتش شد. از همان آغاز جنگ داخلی خصوصیا غائله کردستان چنان از خود کیاست و لیاقت و شجاعت نشان داد که وصف ناکردنی است @shahidhosseinmoezgholami
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا