4.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی شنیدنی حاج محمود کریمی
چه فاطمیه ای شد امسال، امید و دلبرم برگشته...
#قاسم_سليمانی
*محمد اکبرزاده*
@shahidjavedani
✅مقاله ای بسیار خواندی در مورد سردار دلها حاح #قاسم_سلیمانی از مجله انگلیسی-آمریکایی TheWeek، این مقاله یکی دو روز بعد از ترور سردار منتشر شده است
🔸حتماً و حتماً خواندن این مقاله را به شیفتگان آمریکا سفارش کنید
https://theweek.com/articles/887283/america-guilty-everything-accuse-iran-doing
🔴آمریکا در هر چیزی که ما ایران را متهم میکنیم، مقصر است
🔹رایان کوپر در این مقاله خواندنی به مقایسه میان رفتارهایی از سردار دلها حاج #قاسم_سلیمانی با رفتارهای سیاستمداران و نظامیان آمریکایی میپردازد و به طرز منصفانه ای در هر مورد نتیجه میگیرد که اگر آمریکایی ها بخواهند سردار سلیمانی را متهم کنند، اول باید خودشان را 10 ها بار بیشتر مقصر بدانند!
🔸اکنون بخشهای جالبی از این مقاله را با هم میخوانیم:
‼️بله او(سردار سلیمانی) درگیر جنگهای خونین زیادی بود، اما روسای جمهور آمریکا از سال 2000 نیز درگیر بوده اند، بعلاوه نیمی از جنگهایی که او در آنها شرکت داشت، آمریکا آنها را آغاز یا شعله ور کرده است. این فقط یک نمونه از ریاکاری بزرگ آمریکاست
‼️سلیمانی نبردهای سختی را انجام داده و افراد زیادی را کشته که در میان آنها آمریکایی ها هم بوده اند، اما باید ذکر کرد که بخش زیادی از نبردهای اخیر وی(با اثربخشی زیادی) در برابر داعش بوده است، که به صورت ضعیفی به لحاظ تاکتیکی متحد نیروهای آمریکایی محسوب میشود.
‼️بدترین اعمال سلیمانی در مقابل بهترین جنگ افروزی های آمریکایی ها رنگ می بازد، اگر سلیمانی در مسلح کردن افراد عراقی محکوم است، جرج بوش و دیک چنی 10 برابر بیشتر از او مقصرند چرا که این جنگ در ابتدا توسط آنها آغاز شد با یک تجاوز غیرمعمول و غیرقانونی که جامعه عراقی ها را نابود کرد و حدود نیم میلیون نفر از عراقی های بیگناه را کشت.
‼️اگر سلیمانی در کمک به بشار اسد محکوم است، هنری کیسینجر 10 برابر او مقصر است در سازماندهی قتل و عام 250هزار کامبوجی و هموارسازی راه خمرها برای نسل کشی 1.7 میلیون نفر انسان
‼️نیروی قدس تحت فرماندهی سلیمانی در حقیقت در طول جنگ ایران و عراق ایجاد شد، جنگی که توسط صدام و با پشتیبانی شدید آمریکا آغاز شد، از نتایج این جنگ که 8 سال طول کشید مرگ یک میلیون ایرانی بود. دلیل اینکه جمهوری اسلامی وجود دارد، سرنگونی دموکراسی نوپای ایرانی در سال 1332 توسط آمریکا و انگلیس و جایگزینی آن با یک حکومت دیکتاتوری (شاه) است.
‼️فهم اینکه چرا ایران مانند هر کشور دیگر در خاورمیانه افرادی خشنی مثل سلیمانی دارد دشوار نیست، خاورمیانه یک منطقه خشن و پرآشوب است و جنگ در آن یک واقعیت انکارناپذیر است، و هیچ کشوری به اندازه آمریکا مسئول بوجود آمدن این شرایط در خاورمیانه نیست
‼️وطن پرستان افراطی آمریکایی فکر میکنند آمریکا همیشه بهترین نیت ها را دارد، اما واقعیت این است که غولهای بزرگ آمریکایی بدون هیچ دلیلی یک جنگ و هرج و مرج 30 ساله ای را در تمام ایران به راه انداخته اند
‼️واقعیت این است که ترور سلیمانی با پهپادها و در یک فرودگاه غیرنظامی یک اتفاق بسیار برجسته در طول دو دهه اخیر از دیوانگی های آمریکایی هاست!
‼️آمریکا آنقدر قدرتمند است که توانسته است با وجود ده ها سال ظلم و ستم همیشه (از دیدن عاقبت کار خود) فرار کند. اما یکی از همین روزها او بهای گستاخی های امپراطوری خود را خواهد داد. آن روز شاید نزدیک باشد....
@shahidjavedani
🔴 شهید حاج #قاسم_سلیمانی نقل میکند یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان را که سالها به دنبالش بودیم و هم در مسئله قاچاق مواد مخدر خیلی فعالیت میکرد و هم تعداد زیادی از بچّههای ما را شهید کرده بود را با روشهای پیچیده اطّلاعاتی برای مذاکره دعوت کردیم به منطقه خاصی و پس از ورود آنها به آنجا او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم. خیلی خوشحال بودیم. او کسی بود که حکمش مثلا پنجاه بار اعدام بود. در جلسهای که خدمت #مقام_معظم_رهبری رسیده بودیم، من این مسئله را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماوقع را به ایشان گفتم و منتظر عکسالعمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. رهبری بلافاصله فرمودند: همین الان زنگ بزن آزادش کنند! من بدون چون و چرا زنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب بسیار پرسیدم «آقا چرا؟ من اصلا متوجه نمیشوم که چرا باید این کار را میکردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟» #رهبری گفتند: «مگر نمیگویی دعوتش کردیم؟» بعد از این جمله من خشکم زد. البته ایشان فرمودند:«حتما دستگیرش کنید.» و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. مرام شیعه این است که کسی را که #دعوت میکنی و مهمان تو است حتی اگر قاتل پدرت هم باشد حق نداری او را آزار بدهی.
📙خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی در کتاب «ذوالفقار»
@shahidjavedani
10.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
☀️ #نفس_زکیه
شاعر؛ قاسم صرافان
آهنگساز ؛ احسان جوادی
با اجرای نوجوانانِ افغانستان در سمنان.
به یاد سپهبد شهید #قاسم_سلیمانی
@shahidjavedani
3.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨حمایت از #سردار_سلیمانی در جمع ارتش آمریکا
🔹 لوئیس فراخان شخصیت مشهور آمریکایی در جمع سربازان ارتش آمریکا:
ترامپ گفته که #قاسم_سلیمانی، بسیاری از آمریکاییها را در عراق می کشت؛ سلیمانی، آمریکاییها را در نیویورک کشت؟ آمریکاییها را درکالیفرنیا کشت؟!
🔹 آمریکاییها را کجا میکشت؟!
🔹آنها را در عراق میکشت. ما در عراق چه غلطی میکنیم؟ چه کسی از شما خواست آنجا بروید؟!
🔻دهها هزارنفر را در عراق کشته ایم بخاطر دروغ بوش درباره سلاح های صدام...شما جوانان را بخاطر شهوتتان به نفت، فرستادید تا کشته شوند. سلیمانی تروریست نبود. او برادر عراقیها بود و ارتش اشغالگر ما را می کشت تا عراق آزاد شود.
@shahidjavedani
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_نوزدهم
💠 به محض فرود هلیکوپترها، عباس از پلههای ایوان پایین رفت و تمام طول حیاط را دوید تا زودتر #آب را به یوسف برساند.
به چند دقیقه نرسید که عباس و عمو درحالیکه تنها یک بطری آب و بستهای آذوقه سهمشان شده بود، برگشتند و همین چند دقیقه برای ما یک عمر گذشت.
💠 هنوز عباس پای ایوان نرسیده، زنعمو بطری را از دستش قاپید و با حلیه به داخل اتاق دویدند.
من و دخترعموها مات این سهم اندک مانده بودیم و زینب ناباورانه پرسید :«همین؟» عمو بسته را لب ایوان گذاشت و با جانی که به حنجرهاش برگشته بود، جواب داد :«باید به همه برسه!»
💠 انگار هول حال یوسف جان عباس را گرفته بود که پیکرش را روی پله ایوان رها کرد و زهرا با ناامیدی دنبال حرف زینب را گرفت :«خب اینکه به اندازه #افطار امشب هم نمیشه!»
عمو لبخندی زد و با صبوری پاسخ داد :«انشاءالله بازم میان.» و عباس یال و کوپال لشگر #داعش را به چشم دیده بود که جواب خوشبینی عمو را با نگرانی داد :«این حرومزادهها انقدر تجهیزات از پادگانهای #موصل و #تکریت جمع کردن که امروزم خدا رحم کرد هلیکوپترها سالم نشستن!»
💠 عمو کنار عباس روی پله نشست و با تعجب پرسید :«با این وضع، #ایرانیها چطور جرأت کردن با هلیکوپتر بیان اینجا؟» و عباس هنوز باورش نمیشد که با هیجان جواب داد :«اونی که بهش میگفتن #حاج_قاسم و همه دورش بودن، یکی از فرماندههای #سپاه ایرانه. من که نمیشناختمش ولی بچهها میگفتن #سردار_سلیمانیِ!»
لبخند معناداری صورت عمو را پُر کرد و رو به ما دخترها مژده داد :«#رهبر ایران فرماندههاشو برای کمک به ما فرستاده #آمرلی!» تا آن لحظه نام #قاسم_سلیمانی را نشنیده بودم و باورم نمیشد ایرانیها به خاطر ما خطر کرده و با پرواز بر فراز جهنم داعش خود را به ما رساندهاند که از عباس پرسیدم :«برامون اسلحه اوردن؟»
💠 حال عباس هنوز از #خمپارهای که دیشب ممکن بود جان ما را بگیرد، خراب بود که با نگاه نگرانش به محل اصابت خمپاره در حیاط خیره شد و پاسخ داد :«نمیدونم چی اوردن، ولی وقتی با پای خودشون میان تو #محاصره داعش حتماً یه نقشهای دارن!»
حیدر هم امروز وعده آغاز #عملیاتی را داده بود، شاید فرماندهان ایرانی برای همین راهی آمرلی شده بودند و خواستم از عباس بپرسم که خبر آوردند حاج قاسم میخواهد با #مدافعان آمرلی صحبت کند.
💠 عباس با تمام خستگی رفت و ما نمیدانستیم کلام این فرمانده ایرانی #معجزه میکند که ساعتی بعد با دو نفر از رزمندگان و چند لوله و یک جعبه ابزار برگشت، اجازه تویوتای عمو را گرفت و روی بار تویوتا لولهها را سر هم کردند.
غریبهها که رفتند، بیرون آمدم، عباس در برابر نگاه پرسشگرم دستی به لولهها زد و با لحنی که حالا قدرت گرفته بود، رجز خواند :«این خمپاره اندازه! داعشیها از هرجا خواستن شهر رو بزنن، ماشین رو میبریم همون سمت و با #خمپاره میکوبیمشون!»
💠 سپس از بار تویوتا پایین پرید، چند قدمی به سمتم آمد و مقابل ایوان که رسید با #رشادتی عجیب وعده داد :«از هیچی نترس خواهرجون! مرگ داعش نزدیک شده، فقط #دعا کن!»
احساس کردم حاج قاسم در همین یک ساعت در سینه برادرم قلبی پولادین کاشته که دیگر از ساز و برگ داعش نمیترسید و برایشان خط و نشان هم میکشید، ولی دل من هنوز از #وحشت داعش و کابوس عدنان میلرزید و میترسیدم از روزی که سر عباسم را بریده ببینم.
💠 بیش از یک ماه از محاصره گذشت، هر شب با دهها خمپاره و راکتی که روی سر شهر خراب میشد از خواب میپریدیم و هر روز غرّش گلولههای تانک را میشنیدیم که به قصد حمله به شهر، خاکریز #رزمندگان را میکوبید، اما دلمان به حضور حاج قاسم گرم بود که به نشانه #مقاومت بر بام همه خانهها پرچمهای سبز و سرخ #یاحسین نصب کرده بودیم.
حتی بر فراز گنبد سفید مقام #امام_حسن (علیهالسلام) پرچم سرخ #یا_قمر_بنی_هاشم افراشته شده بود و من دوباره به نیت حیدر به زیارت مقام آمده بودم.
💠 حاج قاسم به مدافعان رمز مقاومت را گفته بود اما من هنوز راز تحمل #دلتنگی حیدر را نمیدانستم که دلم از دوریاش زیر و رو شده بود.
تنها پناهم کنج همین مقام بود، جایی که عصر روز عقدمان برای اولین بار دستم را گرفت و من از حرارت لمس #احساسش گرما گرفتم و حالا از داغ دوریاش هر لحظه میسوختم.
💠 چشمان #محجوب و خندههای خجالتیاش خوب به یادم مانده و چشمم به هوای حضورش بیصدا میبارید که نیت کردم اگر حیدر سالم برگردد و خدا فرزندی به ما ببخشد، نامش را #حسن بگذاریم.
ساعتی به #افطار مانده، از دامن امن امام دل کَندم و بیرون آمدم که حس کردم قدرتی مرا بر زمین کوبید...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahidjavedani
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_بیست_و_دوم
💠 در حیاط بیمارستان چند تخت گذاشته و #رزمندگان غرق خون را همانجا مداوا میکردند.
پارگی پهلوی رزمندهای را بدون بیهوشی بخیه میزدند، میگفتند داروی بیهوشی تمام شده و او از شدت #درد و خونریزی خودش از هوش رفت.
💠 دختربچهای در حمله #خمپارهای، پایش قطع شده بود و در حیاط درمانگاه روی دست پدرش و مقابل چشم پرستاری که نمیدانست با این #جراحت چه کند، جان داد.
صدای ممتد موتور برق، لامپی که تنها روشنایی حیاط بود، گرمای هوا و درماندگی مردم، عین #روضه بود و دل من همچنان از نغمه نالههای حیدر پَرپَر میزد که بلاخره عمو پرستار مردی را با خودش آورد.
💠 نخ و سوزن بخیه دستش بود، اشاره کرد بلند شوم و تا دست سمت پیشانیام برد، زنعمو اعتراض کرد :«سِر نمیکنی؟» و همین یک جمله کافی بود تا آتشفشان خشمش فوران کند :«نمیبینی وضعیت رو؟ #ترکش رو بدون بیهوشی درمیارن! نه داروی سرّی داریم نه بیهوشی!»
و در برابر چشمان مردمی که از غوغایش به سمتش چرخیده بودند، فریاد زد :«#آمریکا واسه سنجار و اربیل با هواپیما کمک میفرسته! چرا واسه ما نمیفرسته؟ اگه اونا آدمن، مام آدمیم!»
💠 یکی از فرماندهان شهر پای دیوار روی زمین نشسته و منتظر مداوای رفیقش بود که با ناراحتی صدا بلند کرد :«دولت از آمریکا تقاضای کمک کرده، اما اوباما جواب داده تا #قاسم_سلیمانی تو آمرلی باشه، کمک نمیکنه! باید #ایرانیها برن تا آمریکا کمک کنه!» و با پوزخندی عصبی نتیجه گرفت :«میخوان #حاج_قاسم بره تا آمرلی رو درسته قورت بدن!»
پرستار نخ و سوزنی که دستش بود، بالا گرفت تا شاهد ادعایش باشد و با عصبانیت اعتراض کرد :«همینی که الان تو درمانگاه پیدا میشه کار حاج قاسمِ! اما آمریکا نشسته #قتل_عام مردم رو تماشا میکنه!»
💠 از لرزش صدایش پیدا بود دیدن درد مردم جان به لبش کرده و کاری از دستش برنمیآمد که دوباره به سمت من چرخید و با #خشمی که از چشمانش میبارید، بخیه را شروع کرد.
حالا سوزش سوزن در پیشانیام بهانه خوبی بود که به یاد نالههای #مظلومانه حیدر ضجه بزنم و بیواهمه گریه کنم.
💠 به چه کسی میشد از این درد شکایت کنم؟ به عمو و زنعمو میتوانستم بگویم فرزندشان #غریبانه در حال جان دادن است یا به خواهرانش؟
حلیه که دلشوره عباس و غصه یوسف برایش بس بود و میدانستم نه از عباس که از هیچکس کاری برای نجات حیدر برنمیآید.
💠 بخیه زخمم تمام شد و من دردی جز #غربت حیدر نداشتم که در دلم خون میخوردم و از چشمانم خون میباریدم.
میدانستم بوی خون این دل پاره رسوایم میکند که از همه فرار میکردم و تنها در بستر زار میزدم.
💠 از همین راه دور، بی آنکه ببینم حس میکردم #عشقم در حال دست و پا زدن است و هر لحظه نالهاش را میشنیدم که دوباره نغمه غم از گوشی بلند شد.
عدنان امشب کاری جز کشتن من و حیدر نداشت که پیام داده بود :«گفتم شاید دلت بخواد واسه آخرین بار ببینیش!» و بلافاصله فیلمی فرستاد.
💠 انگشتانم مثل تکهای یخ شده و جرأت نمیکردم فیلم را باز کنم که میدانستم این فیلم کار دلم را تمام خواهد کرد.
دلم میخواست ببینم حیدرم هنوز نفس میکشد و میدانستم این نفس کشیدن برایش چه زجری دارد که آرزوی خلاصی و #شهادتش به سرعت از دلم رد شد و به همان سرعت، جانم را به آتش کشید.
💠 انگشتم دیگر بیتاب شده بود، بیاختیار صفحه گوشی را لمس کرد و تصویری دیدم که قلب نگاهم از کار افتاد.
پلک میزدم بلکه جریان زندگی به نگاهم برگردد و دیدم حیدر با پهلو روی زمین افتاده، دستانش از پشت بسته، پاهایش به هم بسته و حتی چشمان زیبایش را بسته بودند.
💠 لبهایش را به هم فشار میداد تا نالهاش بلند نشود، پاهای به هم بستهاش را روی خاک میکشید و من نمیدانستم از کدام زخمش درد میکشد که لباسش همه رنگ #خون بود و جای سالم به تنش نمانده بود.
فیلم چند ثانیه بیشتر نبود و همین چند ثانیه نفسم را گرفت و #طاقتم را تمام کرد. قلبم از هم پاشیده شد و از چشمان زخمیام بهجای اشک، خون فواره زد.
💠 این درد دیگر غیر قابل تحمل شده بود که با هر دو دستم به زمین چنگ میزدم و به #خدا التماس میکردم تا #معجزهای کند.
دیگر به حال خودم نبودم که این گریهها با اهل خانه چه میکند، بیپروا با هر ضجه تنها نام حیدر را صدا میزدم و پیش از آنکه حال من خانه را به هم بریزد، سقوط خمپارههای #داعش شهر را به هم ریخت.
💠 از قدارهکشیهای عدنان میفهمیدم داعش چقدر به اشغال #آمرلی امیدوار شده و آتشبازی این شبها تفریحشان شده بود.
خمپاره آخر، حیاط خانه را در هم کوبید طوری که حس کردم زمین زیر پایم لرزید و همزمان خانه در تاریکی مطلق فرو رفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@shahidjavedani