eitaa logo
شهید جمهور
171 دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
52 فایل
🌹 شهید مهدی زین الدین: در زمان غیبت به کسی «منتظر» گفته می‌شود که منتظر شهادت باشد، منتظر ظهور امام زمان(عج) باشد اللّـهـمَّ‌عَـجِّـلْ‌لِـوَلِیِّـڪَ‌الفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
برات سرود نمیگم الاݧ برات میخوام قصه.📖.. شب عملیات بگم که مۍ‌گفت: با صورت میخوابم روۍ سیم خاردار بگو بچه‌ها از روۍ کمرم رد شن..😭 که چشم بچه‌ها تو چشم من نیفته.. گوشت بدنش چرخ شده بود لای سیم‌خاردار حلقوۍ..⚙.🥀 تو کِش به سَر ناخنت بره یک ماه چرڪ میکنه..🧪.😭 حاج_‌حسین‌یڪتا حالا ایثار ما ڪجاست🤔 اخلاص ما ڪجاست که دست یکی رو بگیریم و تو شب عملیات دنیا..🌍. برسونیم اون‌طرف معبر ڪه خداست... ڪه امام زمان(عج) اونجاست..✨💔 @sardaraneashgh
بابا جونم بازیِ بدی بود چشم گذاشتم و رفتی بعد آن روز پیدایت نڪردم . . . @sardaraneashgh
الهـی فقیرِ نعمتِ شهـرِ رجب قدر ندانست و بہ غفلت گذراند امیدش بہ یا مَن اَرجُوہ لِکلِّ خَیر است و دست گداییش بہ درگهت بلند رجب گذشت و ما از خود نگذشتیم تو از ما بگــذر ۹۷ @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نگهبانان قبرستان بقیع موقعیتشان را بخاطر کرونا ترک کردند شیعه ها وارد قبرستان مبارک شدند اولین بار در تاریخ بقیع بامید نابودی آل سعود و وهابیت اینم یک نشانه ی فتح وپیروزی☺ چه جالب... همه ی حرمها بی زائر شدند و امام حسن زائر داره...‌واقعا اصلا آدم هیچوقت فکرشم نمیکرد.. . @sardaraneashgh
جلسه خواستگاری گفت دوست دارم همسر آینده من راضی و راز دار باشد،😉 اگر گاهی نان شب نداشتیم بخوریم، کسی نباید بفهمد و اگر برایمان مائده آسمانی از آسمان آمد هم کسی نباید بداند و باید به آن چیزهایی که داریم راضی باشیم و همیشه شکر گذار... ☺️🤲 روی چشم و هم چشمی و سنتهای غلط حساس بود، اگر مهمانی میرفتیم که چند نوع غذا داشتند، ناراحت میشد و می‌گفتند: با یک نوع غذا هم سیر می‌شدیم. وقتی چیزی می‌خرید توجه می‌کرد که فروشنده فرد مومن و حلال خور باشد، از فروشنده بی‌حجاب خرید نمی‌کرد،🙃 حتی اگر ارزانتر هم میفروختند💰 هر وقت شهیدی می آوردند، دوست داشت باهم و همراه محمد رسول در مراسمات شرکت کنیم، و به شوخی میگفت: دفعه بعدی دیگه نوبت من هست که بروم.😍💔 "شهید روح‌الله صحرایی" @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هـم لقمہ بودند هـمسفرہ بودند هـمدل و هـمراه صمیمی شاد و شفاف چقدر دلزدہ ایم از تجملات دنیوی @sardaraneashgh
لبخندِ فرمانده ماندگارتریـن یادگار ، در کوچه باغ‌ های خاطراتمان است ... @sardaraneashgh
😍خاطـــرات طنز شهـــدا 🌷🍃بعد از داير شدن مجتمع هاے آموزشی رزمندگان در جبهه ، اوقات فراغت از جنگ را به تحصيل می پرداختيم. يڪی از روزهاے تابستان برای گرفتن امتحان ما را زير سايه درختے جمع ڪردند . 🌷🍃بعد از توزيع ورقه های امتحانے مشغول نوشتن شديم. خمپاره اندازهاے دشمن همزمان شروع ڪرده بودند. يڪ خمپاره در چند متريمان به زمين خورد، همه بدون توجه، سرگرم جواب دادن به سئوالات بودند. 🌷🍃 يڪ تركش افتاد روی ورقه دوست بغل دستيم و چون گرم بود قسمتي از آن را سوزاند. ورقه را گرفت بالا و به ممتحن گفت: [برگه من زخمے شده بايد تا فردا به او مرخصی بدهے !] همه خنديدند و شيطنت دشمن را به چيزے نگرفتند . @sardaraneashgh
°| نگاهش به توست ... مبادا غافل شوی و گناه کنی!🔥 مبادا ادعای عاشقی کنی و دلش را به درد آوری! نگاهش به توست... مراقب کارهایت باش! 🙏 شهید_حاج_حسین_خرازی شهدا نگاهی شبتون شهدایی التماس دعا @sardaraneashgh
🌸نماز برای شهید🌸 من و محمد همیشه میرفتیم مسجد و نماز میخوندیم. هروقت از مسجد برمیگشتیم، میدیدم محمد توی اتاقش میره و نمیاد بیرون.☹️ کنجکاو میشدم و ازلای در نگاه میکردم که ببینم چه کار میکنه.🧐 متوجه میشدم که داره دوباره نماز میخونه یه روز ازش پرسیدم چرا دوباره نماز میخونی؟😳 ما که الان از مسجد برگشتیم. درجوابم گفت: یکی از مادران شهدا خواب پسرشو دیده که اون شهید توی خواب به مادرشون گفتن: به آقا محمد بگین برای من به اندازه یکسال نماز بخونه. 😢 ما هم متوجه شدیم این نماز ها رو برای اون شهید میخونه... به نقل از برادر بزرگوار شهید محمد سلیمانی🌹 @sardaraneashgh
رفتم که خار از پا کشم محمل ز دور شد. یک لحظه من شدم، یک عمر راهم دور شد. : آیت الله بهاء الدینی در میان رزمندگان دفاع مقدس @sardaraneashgh
animation.gif
179.6K
«تنها» «ماهی» که «شهادت» ندارد، «شعبان» است و «تنها» «ماهی» که «تولّد» ندارد«محرّم» است این یعنی «حسین»(ع) محور«شادی و غم» است 🍃السلام علیک یااباعبدالله الحسین🍃 @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
می میرند تمامِ غم هایِ دنیایِ دلــ♡ــم و میشوند زنـده، آرزوهای مُرده ! باز وقتـی میخنـدی ...! @sardaraneashgh
شهید عبدالحسین بحث تقسیم اراضی که پیش آمد، عبدالحسین گفت: 《 این روستا جای زندگی نیست،آب و زمین را به زور گرفتن و میخوان بین مردم تقسیم کنند، بدتر اینکه سهم چند تا بچه یتیم هم قاطی این هاست.》 رفتیم مشهد؛خانه یکی از اهالی که خالی بود.موقتا همان جا ساکن شدیم.مانده بود کار. دوماه شاگرد سبزی فروشی شد و پانزده روز شاگرد لبنیاتی؛اما سر هیچ کدام دوام نیاورد. می گفت: سبزی فروشه که سبزی هارو خیس می کنه تا سنگین تر بشه،لبنیاتیه جنس خوب و بد رو قاطی می کنه و غش و کم فروشی داره. از همه بدتر که می خوان منم مثل خودشون بشم.》 بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سر گذر. بعد از سه چهار روز یک بنا پیدا شد که عبدالحسین را با خودش ببرد. جان کندن داشت،مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول خودش 《هیچ طوری نیست،نون زحمت کشی نون پاک و حلالیه،خیلی بهتر از اون دوتاست.》 (از کتاب خاک های نرم کوشک) @sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنده به عنوان مسئول حفاظت قرارگاه رعد ، به سربازان نگهبان دستور داده بودم تا شبها پس از خاموشی ، برای ورود و خروج به قرارگاه ، ایستِ شبانه بدهند. یکی از شب‌ها نگهبان پاس دو ، که نوبت پاسداری اش از ساعت دو الی چهار صبح بود سراسیمه مرا از خواب بیدار کرد و گفت: در ضلع جنوبی قرارگاه شخصی هست که فکر می‌کنم برایش مشکلی پیش آمده. پرسیدم: مگر چه کار می کند؟ گفت: او خودش را روی خاک‌ها انداخته و پیوسته گریه می‌کند. من بی درنگ لباس پوشیدم و همراه سرباز به طرف محلی که او نشان می‌داد رفتم. به او گفتم که تو همین جا بمان. سپس آهسته به طرف صدا نزدیک شدم ، صدا به نظرم آشنا آمد ، نزدیکتر که رفتم او را شناختم ، تیمسار بابایی ، فرمانده قرارگاه بود ، او به بیابان خشک پناه برده بود و در دل شب آنچنان غرق در مناجات و راز و نیاز به درگاه خداوند بود ، که به اطراف خود توجهی نداشت. من به خودم اجازه ندادم که خلوت او را برهم بزنم.... 📕 پرواز تا بی نهایت ص233 « اللهم عجل لولیک الفرج » @sardaraneashgh
🌹 از وقتی بچه ها کوچک بودند حاج حمید همیشه صبح روز سال نو ما را به گلزار شهدا میبرد و ما همیشه سال نو را با یاد شهدا و زیارت اهل قبور شروع می کردیم و معمولاً به اهواز سفر می کردیم و البته بعضی سالها هم به مشهد می رفتیم. 🌿 🌹ولی این برای وقت هایی بود که حاج حمید ماموریت نبود. بعضی عید نوروز ها حاج حمید  ماموریت داشت و نمی توانست در کنار ما باشد . بعضی وقتها ایام نوروز را حاج حمید  محل کارشان باید می ماندند و ما هم در خانه می ماندیم و امکان سفر نوروزی نداشتیم ولی درعوض حاج حمید مانند روزهای معمولی عصرها به خانه می آمد.🌿 🌹 یادم  یک سال ایام نوروز را که در تهران مانده بودیم،  بعد از ظهرها که تلویزیون  به مناسبت عید نوروز فیلم پخش می کرد ، حاج حمید به همراه بچه‌ها  فیلم سینمایی را تا آخر تماشا می کرد . حاج حمید به خاطر مشغله کاری  معمولاً فقط اخبار را پیگیری میکرد. 🌿 🌹آن سال عید با اینکه در خانه مانده بودیم و به مسافرتی هم نرفتیم ولی خیلی به بچه‌ها  خوش گذشت  وقتی که حاج حمید  شب به خانه آمد بلیط  تور نوروزی  آورد و  گفت : درست است امسال نمی توانم شما را به مسافرت ببرم  ولی شما در خانه نمانید و حداقل از تورهای تهرانگردی که به مناسبت عید نوروز شهرداری تهران گذاشته استفاده کنید.❤️ 🌸 @sardaraneashgh