شهید عبدالحسین #برونسی
#نون_حلال
بحث تقسیم اراضی که پیش آمد،
عبدالحسین گفت:
《 این روستا جای زندگی نیست،آب و زمین را به زور گرفتن و میخوان بین مردم تقسیم کنند،
بدتر اینکه سهم چند تا بچه یتیم هم قاطی این هاست.》
رفتیم مشهد؛خانه یکی از اهالی که خالی بود.موقتا همان جا ساکن شدیم.مانده بود کار.
دوماه شاگرد سبزی فروشی شد و پانزده روز شاگرد لبنیاتی؛اما سر هیچ کدام دوام نیاورد.
می گفت:
سبزی فروشه که سبزی هارو خیس می کنه تا سنگین تر بشه،لبنیاتیه جنس خوب و بد رو قاطی می کنه و غش و کم فروشی داره.
از همه بدتر که می خوان منم مثل خودشون بشم.》
بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سر گذر.
بعد از سه چهار روز یک بنا پیدا شد که عبدالحسین را با خودش ببرد.
جان کندن داشت،مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول خودش
《هیچ طوری نیست،نون زحمت کشی نون پاک و حلالیه،خیلی بهتر از اون دوتاست.》
(از کتاب خاک های نرم کوشک)
#شهید_عبدالحسین_برونسی
@sardaraneashgh