در روز عاشورا مرحله اول عملیات به فرماندهی امام حسین علیهالسلام به پایان رسید و از عصر آن روز مرحله دوم به فرماندهی حضرت زینب سلامالله علیها آغاز شد و فرماندهی جبهه مقاومت هنوز هم با خانم حضرت زینب است.
روایتی از شهید حاج حسین همدانی
@sardaraneashgh
⊱━═━❥•❥•━═━⊰
💠ابراهیم بعد از عملیات فتحالمبین و
مشاهده کرامات بیشماری که نتیجه
توسل به حضرت زهرا (س) بود.
ارادتش بسیار بیشتر شد.
🏥روزی که از بیمارستان نجمیه مرخص
شد و او را به خانه آوردیم، حدود هشت
نفر از رفقایش حضور داشتند.
مادر و خواهرانش نیز در خانه بودند.
ابراهیم گفت: «وسط اتاق را یک پرده
بزنید تا خانمها هم بیایند، میخواهم
روضه حضرت زهرا (س) بخوانم.»
🔸او با صدایی سوزناک میخواند و
خودش مثل ابر بهار اشک میریخت.
نمیدانید با همان جمع کم، چه
مجلسی برپا شد!
📚سلام بر ابراهیم ۲
@sardaraneashgh
شهیده۱۴سالهکهشیرخوارهامام
حسین را نگه داری میکرد...😳
🌸#شهیده_زینب_کمایی
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری🕊
یابرگرد یا آن دل را برگردان ...
#سردارجان♥️
@sardaraneashgh
CQACAgQAAx0CUyYOlAACBGRfjWOT6IzvPKGVMj_UPge-XZYAAWIAAu4GAAIlw2lTdsY1luMZUjMbBA.mp3
6.51M
🎧 صحبتهاى شنيدنى شهيد مدافع حرم محمدرضا سنجرانی (كرار)
«با موضوع شهادت»
@Modafeaneharaam
✨از شهدا شرمنده ام خیلی دیر به درک حقیقت وجودشان پی بردم از خداوند متعال و حضرات معصومین و شهدا ممنونم که به گریه های شبانه این حقیر جواب دادند و من را به عنوان مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها و حرم دختر سه ساله ی امام حسین علیه السلام برگزیدند.🍂
✨ و حال که صهیونیست خونخوار و آمریکای جنایتکار و سعودی خیانتکار قصد براندازی حرم های اهل بیت را دارند و با حمله ناجوانمردانه و وحشیانه به زنان و فرزندان و طفل های شیرخواری که هیچ پناهی ندارند قصد کشور گشایی دارند.
✨ این وظیفه را برخود دیدم که به کمک این مردم بی گناه و دفاع از حرم اهل بیت بروم و از حضرت زینب و خانم رقیه ممنونم که به من حقیر لیاقت حضور را دادند و به مدد ایشان ما با عزت، پیروز و سربلند می شویم.🔅
🔖 فرازهایی از وصیت نامه #شهید_مهدی_ایمانی
#ما_ملت_امام_حسینیم
#بهشت_نشین
@sardaraneashgh
خلاصهای از زندگینامه شهیدی_بهنام_محمدی
بهنام در تاریخ ۱۲/۱۱/۱۳۴۵ در منزل پدر بزرگش در خرمشهر بهدنیا آمد. ریزه بود و استخوانی اما فرز چابک بازیگوش و سرزبان دار.
شهریور ۵۹ بود که شایعه حمله عراقیها به خرمشهر قوت گرفته بود؛ خیلیها داشتند شهر را ترک میکردند. باور نمیکرد که خرمشهر دست عراقیها بیفتد، اما جنگ واقعاً شروع شده بود. بهنام تصمیم گرفت بماند؛ بمباران هم که میشد بهنام ۱۳ ساله بود که میدوید و به مجروحین میرسید.
از دست بنیصدر آه میکشید که چرا وعده سر خرمن میدهد؛ مدافعین شهر با کوکتل مولوتف و چند قبضه سلاح (کلاش و ژ۳) مقابل عراقیها ایستاده بودند، بعد رئیسجمهور گفته بود که سلاح مهمات به خرمشهر ندهید.
به سقوط خرمشهر چیزی نمانده بود. بهنام میرفت شناسایی. چند بار او گفته بود: «دنبال مامانم میگردم، گمش کردم.» عراقیها فکر نمیکردند بچه ۱۳ ساله برود شناسایی؛ رهایش میکردند.
یکبار رفته بود شناسایی، عراقیها گیرش انداختند و چند تا سیلی آبدار به او زدند؛ جای دست سنگین مأمور عراقی روی صورت بهنام مانده بود. وقتی بر میگشت دستش را روی سرخی صورتش گرفته بود؛ هیچچیز نمیگفت فقط به بچهها اشاره میکرد عراقیها کجا هستند و بچهها راه میافتادند.
یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛ با همان اسلحه ۷ عراقی را اسیر کرده بود. احساس مالکیت میکرد. به او گفتند که باید اسلحه را تحویل دهی؛ میگفت به شرطی اسلحه را تحویل میدهم که به من حداقل یک نارنجک بدهید یا این یا آن. دست آخر به او یک نارنجک دادند. یکی گفت: «دلم برای عراقیهای مادر مرده میسوزد که گیر بیفتند.» بهنام خندید
@sardaraneashgh
#ادامه
داوطلب شده بود؛ به او گفتند: «به تو اسلحه نمیدهیمها» بهنام هم ابرو بالا انداخت و گفت: «ندهید خودم نارنجک دارم.» با همان نارنجک دخل یک جاسوس نفوذی را آورد.
شهر دست عراقیها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا میشد که کمین کرده بودند یا داشتند استراحت میکردند. خودش را خاکی میکرد. موهایش را آشفته میکرد و گریهکنان میگشت خانههایی را که پر از عراقی بود بهخاطر میسپرد. عراقیها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند. گاه میرفت داخل خانهها پیش عراقیها مینشست مثل کرولالها از غفلت عراقیها استفاده میکرد و خشاب و فشنگ و کنسرو برمیداشت
#نحوه_شهادت
خمپارهها امان شهر را بریده بودند و درگیری در خیابان آرش شدت گرفته بود. مثل همیشه بهنام سر رسید، اما نارحتی بچهها دیگر تأثیری نداشت؛ او کار خودش را میکرد. کنار مدرسه امیر معزی (شهید آلبو غبیش) اوضاع خیلی سخت شده بود؛ ناگهان بچهها متوجه شدند که بهنام گوشهای افتاده است و از سر و سینهاش خون میجوشید. پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود. چند روز قبل از سقوط خرمشهر، شیر بچه دلاور خوزستانی بالاخره در ۲۸/مهر/۱۳۵۹ پر کشید و امروز آشیانه بهنام، این کبوتر خونین بال، در قطعه شهدای کلگه شهرستان مسجد سلیمان شهر آبا و اجدادش مدفون است.
🌹شهید_بهنام_محمدی
@sardaraneashgh
10.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی که گنبد حرم حضرت سکینه(بنت علی) در سوریه دقیقا بر روی ضریح خراب می شود تا تروریستها نتوانند به قبر دسترسی پیدا کنند👆
#معجزه_خدا
@sardaraneashgh
🌸ویژگی های بارز🌸
اخلاق شان عالی بود، این را به هرکسی که ایشان را می شناسد بگویید تأیید می کند. 😍👌
یادم نمی آید دل کسی را شکسته باشند. اولین اولویت ایشان احترام به پدر و مادر بود، هیچ وقت من ندیدم به پدرو مادرشان بی احترامی کنند یا کم بگذارند برایشان.
فکر می کنم عاقبت به خیری آقا هادی به خاطر همین رفتارهای شان بود.👌 تأکیدشان این بود که من هم اگر ناراحت شدم دل کسی را نشکنم هیچ وقت.
اگر یک وقت اختلاف نظری بین ما پیش می آمد بد خلقی و بی احترامی به من نمی کردند.
کم کم که با اخلاق خوب شان بیشتر آشنا شدم با خودم می گفتم چنین کسی لایق شهادت است. ☺️
ولی فکر نمی کردم اینقدر زود به این فیض عظیم برسند.😔
راوی همسر شهید
🌹شهید مدافع حرم هادی شجاع
سالروز شهادت
@sardaraneashgh