#خاطرات_شهدا
"رفاقت تا بهشت"
رفاقتشان از مدتها پیش شکل گرفته بود، رفاقتی که هیچ کدام همدیگر را بعد از جداییِ دنیایی فراموش نکردند. نه شهید علی بعد از رفتنش آقا نوید را فراموش کرد و نه آقا نوید. هرکاری از دستش برمیامد برای رفیق شهیدش میکرد. از سر زدن به خانواده اش و پرکردن جای خالی علی برای مادر تا برگزاری روضه و شرکت در روضه های منزل شهید.
به گواهی خیلی از اطرافیان، بعد از شهادت #شهید_علی_خلیلی ( #شهید_امر_به_معروف )، حال و هوای آقا نوید هم عوض شد و انگار آرزوی پنهان شده در دلش راه نجات یافته بود. در یکی از نوشته هایش گفته که علی راه را به من نشان داد.
از کرامات شهید علی از همان اولین روزهای آشنایی مان زیاد برایم می گفت. یکبار که دوستانش مشهد بودند، به عکس علی نگاه کرده و گفته :"علی جان دوستانم رفتند پیش آقا و من تنهام، خیلی دلم روضه میخواد..." و خیلی ناگهانی همون روز از طرف مادرِ شهید، دعوت به روضه در منزل علی آقا می شوند و میگفت چقدر روضه اون شب چسبید.
یکبار که یکی از اقوام نزدیک به رحمت خدا رفته بود، بهش گفتم چقدر سخته آدم با مرگِ عادی بره، یعنی ما قراره چطور بریم! یکی از عکسهای داخل قبر پوشیده شده از پرچمِ شهید علی خلیلی رو نشونم داد و گفت: "ان شاﺀالله اینطوری"
عکس رو که دیدم گفتم خوشبحال شما که رزمنده اید و میتونید شهادت زیبا از خدا بخاید و...
گفت: "شهادت طلبی، شهادت رو در پیش داره. مگه علی خلیلی رزمنده بود که اینطور رفت..."
در عمق رفاقتشان همین بس که حدود یکسال و نیم بعد از شهادتِ شهید علی خلیلی، آقا نوید خواب زیبایی را می بیند که شهید به او می گوید: امشب توانستیم اذن شهادتت را بگیریم...
آنان که خاک را بنظر کیمیا کنند
آری شود، که گوشه ی چشمی بما کنند...
پ.ن: ان شالله ما هم از این دوست و رفیق های بهشتی داشته باشیم که ما رو به خدا و اهل بیت و شهدا برسونند.
@sardaraneashgh
🔖در فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم میرزا محمود تقی پور آمده است:
🍃کاری زینبی(س) کنید و پیام رسان شهدا باشید. هیچ وقت به حال شهید غصه نخورید چرا که شهید به بهترین سرنوشت رسیده است. حتی به حال خانواده و ایتام شهید غصه نخورید چرا که شهید زنده است و در ثانی خداوند خیر الکفیل و خیر الولی است و خودش خوب بلد است خانواده و ایثام شهید را چطور مدیریت، حمایت و کفایت کند. حتی لباس سیاه نپوشید و عزاداری نکنید چرا که خوشبختی و سعادت یک فرد ناراحتی ندارد.
#سالروز_شهادت🕊
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 لحظه شهادت شهید مدافع حرم حجتالاسلام #میرزا_محمود_تقی_پور و شهادتینی که میگوید…
#سالروز_شهادت🕊
@sardaraneashgh
رهبر انقلاب:
این آقا هم بدنش خاک خواهد شد، خوراک مار و مور خواهد شد، جمهوری اسلامی همچنان خواهد ایستاد. ۹۷.۲.۱۹
#ترامپ
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غم شما جانکاه تر از آن بود که فکرش را می کردیم!💔
@sardaraneashgh
دقّت امام خامنه ای در بیتالمال❇️
✍علامه جـوادے آملی نقل مےڪنند یک روز مهمان مقام معظم رهبـری بودم.
فرزند ایشان آقا مصـطفے نیز نشسته بود ڪـه سفره پهن شد🌸
آیتالله خامنهاے به وی نگاهی کرد و فرمود: شما به منزل بـروید.✔️
من خدمت ایشـان عرض کردم: اجازه بفرماییـد آقازاده هم باشند. من از وی درخواستـ کردهام که باهم باشیم.
آقا فـرمودند: این غذا از بیـتالمال است
شما هم مهـمان بیتالمال هستـید🌷
برای بچهها جایـز نیست که بر سر این سفره بنشیننـد. ایشان به منزل بروند و از غـذاۍ خانه میل کنند👌🏼
من در آن لحظه فهمیـدم که خداوند چـرا این همه عزت به حضـرت آقا عطا فرموده اسـت😊
#ولیامرِمسلمین❤️
@sardaraneashgh
✅ او به شهادت خود یقین داشت ...
🌸 زمانی که به زیارت کربلا و مکه رفتیم، خواستم لباس آخرت (کفن) بگیرم، او گفت: «من نیازی ندارم؛ شما اگر میخواهید برای خودتان تهیه کنید.» او به شهادت خود یقین داشت.
🌸 بارها می گفت: حالا فرصت جهاد پیش آماده است چرا از آن استفاده نکنیم! اگر در این مسیر به درجه شهادت برسیم چه بهتر ولی حتی اگر به درجه جانبازی هم نایل شویم باز هم در این فرصت جهادی که خدا به ما داده است پیروزیم و با رفتن خود به عنوان مدافع حرم حداقل توانسته ایم تکلیف خود را در این مسیر درست انجام دهیم.
🌸 نصف شبی همراه با حسینعلی گلزار شهدای رشت و بالای سر قبر شهید سید مسافر رفتیم. حسین از این شهید که همرزمش بود خیلی تعریف کرد و برگشت به من وصیت کرد: وقتی شهید شدم من را در همین جایی که ایستادهام دفن کنید. اینجا جای من است! مطمئن باشید کنار شهید مسافر جای من است و خالی میماند.
#قهرمان_من #شهید_حسینعلی_پورابراهیمی🌷
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 عمه ی سادات سلام علیک
💫 روح عبادات سلام علیک
🔹به مناسبت سالروز ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر قم
@sardaraneashgh
🌺 حرکت زیبا و عجیب شهید ، در لحظهی شهادت
#متن_خاطره
لحظهی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد و به زمین افتاد. از ما خواست که بلندش کنیم، وقتی روی پای خودش قرار گرفت، به سمت کربلا ایستاد، دستش را به سینه گذاشته و آخرینکلام را بر زبان جاری کرد: السلام علیک یا اباعبدالله... بعد با همون حالت هم شهید شد و به دیدار اربابِ بیکفن خود رفت... جالب اینکه وقتی توی بهشت زهرا تابوتش رو که باز کردند، هنوز دستش روی سینهاش بود...
🦋خاطرهای از زندگی عارف شهید احمدعلی نیّری
✍منبع: کتاب عارفانه به نقل از همرزم شهید
#شهیدنیّری #امام_حسین #شهادت
@sardaraneashgh
آواز رحیل کاروان می آید
خیزید ز جا که میهمان می آید
ای مردم قم به ناقه اش گل بزنید
معصومه ملیکه ی جهان می آید
@sardaraneashgh
#زندگینامه امیر ارتش اسلام، سرتیپ شهید #محمدجعفر_نصر_اصفهانی
فرمانده تیپ ۱ لشکر ۷۷ پیاده ثامن الائمه (علیه السلام)
شهید محمدجعفر نصر اصفهانی در روز دهم شهریورماه 1339 در محله منارجنبان در اصفهان به دنیا آمد.
در بهمن ماه 1357 و اوج گیری قیامهای مردمی در دبیرستان تحصیل مینمود و در مبارزه علیه رژیم حاکم با فعالیتهایی از قبیل پخش اعلامیه های حضرت امام به همراه دوستانش شرکت میکرد.
پس از اخذ دیپلم متوسطه در سال 1358 به خدمت سربازی اعزام و پس از طی دوره آموزشی اولیه در مرکز آموزشی بیرجند به گروه 44 اصفهان منتقل شد.
با توجه به روحیه مذهبی و انقلابی که داشت در فعالیتهای انجمن اسلامی مرکز آموزش توپخانه شرکت می کرد و در این فعالیت ها با امیر سپهبد شهید صیاد شیرازی 🌷 آشنایی پیدا کرد.
با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 در همان ماههای اول به اتفاق چند نفر دیگر داوطلبانه تقاضای اعزام به جبهه نمود و در روزهای اول حضور در منطقه عملیاتی سوسنگرد مجروح و به بیمارستان منتقل شد.
در مهرماه سال 1360 با انتصاب شهید صیاد شیرازی به فرماندهی نزاجا، در دفتر ایشان خدمت خود را ادامه داد.
در تاریخ 1360/11/15 خدمت وی به پایان رسید، اما همچنان داوطلبانه به خدمت خود در دفتر فرماندهی نزاجا ادامه داد. به توصیه شهید صیاد شیرازی و همکاران نزدیک ایشان، خدمت در ارتش را به عنوان شغل دائم خود انتخاب و در سال 1361 وارد دانشکده افسری شد.
در زمان جنگ تحمیلی با اینکه مرکز توپخانه در اصفهان بود، اما وی دسته پیاده را برگزید و دوره مقدماتی را در لشکر 28 پیاده سنندج که در دو جبهه و از پرمخاطرهترین یگانها بود را انتخاب کرد و به آن یگان منتقل شد و به عنوان فرمانده گروهان پیاده در خط مقدم جبهه مشغول به خدمت شد.
در سال 1367 در یک عملیات رزمی در منطقه مریوان و پنجوین عراق به شدت مجروح و به پشت جبهه منتقل شد و در همین زمان به واسطه تک شیمیایی دشمن بعثی، آلودگی شیمیایی نیز پیدا نمود.
ایشان از سال 67 تا 73 در مشاغل زیر خدمت نمود:
بازرسی لشکر 28 سنندج، دوره عالی پیاده در شیراز، فرمانده گروهان دانشجویان در دانشکده افسری، قرارگاه شمال غرب نزاجا، بازرسی نزاجا، معاون و فرمانده گردان تکاور تیپ 45 تکاور،
سال 1373 فرمانده تیپ 1 لشکر 23، سال 1374 فرمانده تیپ 1 لشکر 77 پیاده ثامن الائمه (علیه السلام).
سرانجام در سال 1375 حال عمومی وی به واسطه مجروحیت و آلودگی شیمیایی، مجدداً رو به وخامت گذاشت و در روز 19 آبان ماه سال 1375 روح ملکوتیاش به لقاءالله پیوست.
خاطرهای از شهید
خطبه عقد را که خواندند، برای اولین بار میخواست همسرش را از تهران به اصفهان ببرد. به جای بردن او به جاهای دیدنی، یک راست رفتند به گلزار شهدا، سر مزار دوستان شهیدش، و وقتی با اعتراض خواهرش روبهرو شد که «این کار تو بر روحیهاش اثر منفی دارد» گفت:
«من از بردنش به گلزار شهدا هدفی داشتم. او همسر یک رزمنده است و باید بداند، راهی که من انتخاب کردهام به کجا میرسد، راه من راه شهادت است. گلزار شهدا را به او نشان دادم که به او بگویم خود را برای چنین لحظهای آماده کند، اگر مرا انتخاب کرده است، باید در این راه مرا یاری کند.»
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬برگزاری مراسم عقد پسر شهید مدافع حرم، شهید "#محمد_رضایی" در جوار مزار پدر شهیدش
@sardaraneashgh
از مدینھ تا قم آمدے ولے با احترام
بگذریم از ماجراے زینب و بازار شام
"السلامعلیڪیافاطمهمعصومه"
#۲۳ربیعالاول
سالروز ورود حضرتمعصومه س به قم
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
#بهنقل_ازدوست_شهید
وقتی خبر شهادت محمود رو شندیم یکی از دوستای دیگهام بهم گفت چرا انقدر بهم ریختس حالت؟
گفتم خبر شهادت ۲تا از دوستام رو به سختترین شکل ممکنه شندیم؛یکیش محمود بود یکیشم نوید صفری
بهدوستمون اینو میگفتم که نوید رو تو دوتا حرکت در جریانم ، محمود رو از سِیرش درجریانم.
به قول مادر بزرگوارشون ادما مادرزاد شهید آفریده نمیشن که...
محمود سالم زندگی کرده ، خودشو حفظ کرده که درو کنه ، که ظرفش رو بزرگ کنه بگن خب دیگه گُلِ تو رسید ، بچینیمت. تو خواستنی ترین شدی برای ما.....🌷
#شهدایی_زندگی_کنیم
شادی روح پر فتوح شهید #میرزا_محمود_تقیپور و شهید #نوید_صفری صلوات
@sardaraneashgh
🌺۲۳ ربيع الاول؛ سالروز ورود حضرت معصومه سلام الله علیها به شهر قم
بدون تردید نقش #حضرت_معصومه (سلام اللَّه علیها) در قم شدن قم و عظمت یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیتشدهی دامان اهلبیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهمالسّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهلبیت (علیهمالسّلام) در آن دورهی ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهلبیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند.
رهبر معظم انقلاب؛ ۸۹/۷/۲۹
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 در راهِ خدا شکست نیست!
🎙به روایت: حاج حسین یکتا
@sardaraneashgh
#سیره_شهدا
#خاطرات_شهدا
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیز ها برایش قانون⚖️ بود و خط قرمز داشت‼️ و یکی از آن خط قرمز ها این بود :
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشم خورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس شهدا🖼️ تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی ... 😇
قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم🏠
بعضاً عکس ها هم نو ✨میشد ؛
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد🎉 که عکس های بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
با این حال ولی همیشه یک پوستر تکراری بود ؛ قدیمی بود؛ و نه نو میشد و نه قرار بود سایزش عوض شود و آنهم تمثال شهید مبارزه با اشرار جنوب شرق کشور"محمد عبدی" بود؛ خیلی دوست داشت❤️ مثل محمد عبدی باشد.
💭همیشه از خنده های لحظه های اخرش و حین شهادت محمد عبدی میگفت ؛
وقتی فهمیدم اسم جهادی محمدحسین خودمان؛
عمارعبدی ; است اصلا جا نخوردم😊 ولی زمانی که عکس صورتش را در معراج شهدای تهران دیدم ؛ با آن لبخند ملیح آن موقع باورم شد🥺 :
🌸تا در طلب گوهر کانی کانی
🌿تا در هوش لقمه نانی نانی
🌸این نکته ی رمز اگر بدانی دانی
🌿هرچیز که در جستن آنی،آنی
@sardaraneashgh
#عاشقـونه_شهدا💞
پیام داد:« از هواپیما به برج مراقبت. توے قلب شما جا هسٺ فرود بیایم یا باز باید دورتون بگردیم⁉️»
🌾منم جواب دادم:« فعلا یڪ بار دور ما بگرد تا ببینیم دستور بعدے چیه!»
دلم نمی آمد خیلی اذیتش کنم. بلافاصݪه بعدش نوشتم:« تشریف بیارید، قلب ما مال شماسٺ!» ♥️🍃
#شهید_حمید_سیاهکالی🕊
@sardaraneashgh
💔 دل نوشته مادر شهید مدافع امنیت محمد مهدی رضوان 💔 :
خوب یادم اخرین نگاهت را اخرین رفتنت را اخرین خداحافظیت را
خوب یادم که چقدر برای رفتن عجله داشتی
خوب یادم که بی تاب رفتن بودی
دلت را از همه چیزی دنیا کندی و بریدی
حق داشتی همیشه میگفتی این دنیا چیزی برای از دست دادن نداره چیزی نداره که بخواهی غصه اشو بخوری
واقعا همینطورهست هیچ ارزشی نداره
لبخند زیبایت را نگاه گیرایت را چه کنم در کجا جستجو کنم دلتنگش هستم ای کاش می امدی لحظه ای ارامش میدادی به قلبم به دلم میشدی ارام جانم و من راهم میبردی.....
خسته ام توان ندارم بی تو همهچیز پوچ است واهی است بی ارزش است هیچ چیز معنا ندارد
ای کاش ای کاش ای کاش ...
@sardaraneashgh
#زندگینامه
شهید محمد مهدی رضوان اولین فرزند خانواده در تاریخ 1379/4/26 به دنیا آمد و پس از گذراندن دورهی متوسطه دوم، وارد دانشگاه و در رشته حسابداری مشغول به تحصیل شد؛ شهید رضوان با توجه به عشق و محبتی که نسبت آرمانهای اسلامی کشورش داشت به عضویت بسیج درآمد و پس از گذراندن دورههای تخصصی وارد گردان 121 امام علی(ع) شد و فعالیت خود را در یگان امام حسن مجتبی(ع) ادامه داد.
طرح "امنیت پایدار" به منظور برخورد با اراذل و اوباش و همچنین مواد فروشان در محله شوش تهران آغاز شد و گردان امام علی(ع) ماموریت یافت تا در این طرح حضور یابد؛ روز 16 آبان ماه ساعت 8:45 در حالی که شهید رضوان که در تیم اطلاعاتی حضور داشت، به همراه گشت امنیت و اطلاعات برای شناسایی وارد خیابان شهید کریمی واقع در میدان هرندی شد، این تیم گشتی با جمعی از اراذل و اوباش برخورد کرد و این جمع مانع عبور تیم شد که در نهایت با درگیری که بین آنها رخ داد با جسمی سخت بر سر محمد مهدی رضوان ضربه وارد شد و بعد از انتقال به بیمارستان در نهایت پس از 3 روز به دوستان آسمانیاش میپیوندد.
پدر شهید رضوان در گفتگو با تسنیم دربارهی حس و حال محمد مهدی قبل از رفتن به ماموریت گفت: روز شهادت آقا امام حسن عسکری(ع) با خانواده به سمت قم حرکت کردیم، در مسیر که بودیم مادر محمد مهدی به من گفت اگر ممکن است روضه بزارم تا گوش دهیم، در ماشین همگی با هم همراه با مداح روضه میخواندیم و گریه میکردیم، چون روز شهادت امام حسن عسکری(ع) بود محمد مهدی خیلی حس و حال خوبی داشت.
فردای آن روز وقتی از جمکران به قم برگشتیم محمد مهدی به من گفت: بابا برگردیم من ساعت 18 باید تهران باشم؛ من به محمد مهدی گفتم بابا صبر کن تا کارهایی را که داریم انجام بدهیم بعد بر میگردیم، گفت: بابا من عجله دارم، و قول دادم که بروم، اگر دوست دارید بیاید برگردیم.
وقتی رسیدیم تهران، من رفتم ماشین را پارک کردم و محمد مهدی رفت تا لباسش را عوض کند، وقتی وارد خانه شدم دیدم محمد مهدی نیست، گفتم محمد مهدی کجاست؟ گفتند لباسش را عوض کرد و سریع رفت.
ساعت 22 روز 16 آبان ماه خبر این اتفاق را به ما دادند، من سریع به بیمارستان رفتم، محمد مهدی در کما بود و سطح هوشیاری پسرم بسیار پایین آمده بود، در نهایت بعد از گذشت سه روز خبر شهادت محمد مهدی را به ما دادند.
@sardaraneashgh