شهید جمهور
🌱همسرش میگفت: یک ماه قبل از آخرین ماموریتش، قرار بود به منزل پدرم برویم. وسط راه ماشین خراب شد، ما را گذاشت در اتوبوس و خودش رفت دنبال کارهای ماشین. بعد از یک هفته آمد دنبالم و به تهران رفتیم. مدام توی فکر بود و حرفی نمی زد، چایی و میوه برایش آوردم، نخورد و در سکوت به سر می برد🤔
🌱تا اینکه گفت: خانم من میترسم یک حرفی بزنم و شما به من بدبین شوید
ادامه داد: این مرتبه که می خواستم به خانه بیایم. مثل همیشه می خواستم چند نفری را سوار کنم تا تنها نباشم. یک آقایی ایستاده بود. برایش چراغ زدم تا بیاید سوار شود، اما وقتی من ماشین را نگه داشتم یک خانم آمد سوار شد و اتفاقا جلو هم سوار شد و من خجالت کشیدم بگویم که عقب بشین و یا اصلا سوار نشو، من هم مدام چراغ می زدم تا کسانی دیگر را هم سوار کنم🙄
🌱آن خانم گفت: چرا اینقدر چراغ میزنی تا کسی دیگر را سوار کنی، من خودم پول همه کسانی را که می خواهی سوار کنی را میدهم
من بی توجه به حرف آن خانم چراغ میزدم و تند میرفتم. تا اینکه خانم سر صحبت را باز کرد و بعد از چند دقیقه ای از من یک درخواست نامشروع داشت
تازه آنجا بود که متوجه شدم آن زن با یک فکر و هدف خبیثانه ای سوار ماشین من شده است. خواستم از ماشین پیاده اش کنم، ولی پیاده نشد. تا اینکه تهدید کردم اگر پیاده نشوی به اولین پلیس راه که رسیدیم تو را تحویل می دهم
تا این حرف را زدم ترسید و از ماشین پیاده شد. حس سبک شدن داشتم✨
🌱بعد از اینکه این قضیه را برای من تعریف کرد، مدام با خودش صحبت می کرد، می گفت: اگر به گناه می افتادم جواب دوستان شهیدم را چه می دادم، جواب تو را چه می دادم، فردای قیامت چه کار می کردم. و شاید مزد شهادت به خاطر فرار از گناه بود که خداوند به حسین من داد🌸
#شهید_حسین_رضایی🌹
#سالروز_شهادت🕊
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ به فدای «لب خشکت» که هنوز هست تشنه ی آب...
🎥لحظاتی از شهادت مدافع حرم شهید علی تمام زاده و شهید مرتضی عطایی بر بالین او...
#شهدا_شرمنده_ایم
@sardaraneashgh
بسم رب الشهداء
یه علاقه خاصی هم به حضرت آقا داشت ... خاص که نه ... بی نظیر ...❤️
عیدِ [سال ٩٥] سخنرانی آقا رو گوش میدادیم ... دیدم محمدامین دستاش رو صورتشه آرکم آروم گریه میکنه ... گریه ای که معلومه از روی بغضه و نمیتونه کنترلش کنه ...😔
گفتیم: چرا گریه میکنی امین⁉️
گفت: انقلاب داره چهل ساله میشه ... اونوقت هنوز ما حزب اللهیا ننشستیم دورِ هم یه گفتمان واحد درست کنیم ... که به دردِ جامعه بخوره ... تا آقا نخواد این مسائل سطحی و پیش پا افتاده رو تبیین کنه ... اینا وظیفه آقا نیست ... آقا اینقدر کار داره ... نباید جورِ کم کاری ما رو بکشه آخه ... این رهبر گناه داره ... ما قدرشو نمیدونیم ... یه جمله ای هم داشت همیشه میگفت: آخه الا حضرت آقا باید بشینه تو خونهاش با خیالِ راحت چایی بخوره ... تبیین شبهه ها وظیفه ماست ... چقدر آخه ما کم کاریم ...😢😔
شهید کریمیان سر مزار شهید عماد مغنیه💔
شهید مدافع حرم محمد امین کریمیان🌹
@sardaraneashgh
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 #شهدا
🍃 #کلیپ
❤️ #شهید_عباسعلی_علیزاده
گفتگوی شهید با فرزندانش از پشت بیسیم🎙
سینا سینا عباس...
بسیار زیبا🌷
@sardaraneashgh
#عاشقانه_شهدا♥️
همسرم از همان اول ازدواج پیشنهاد داد، که هر وقت #دلخوری از من داری و نمیتوانی ابراز کنی، برایم بنویس📝خودش هم همین کار را میکرد.
عادت داشت قبل از خواب همهی مسائل روز را #حل کند. خیلی وقتها شبها برایم مینوشت که امروز بخاطر فلان مسئله از من #دلخور شدی، منو ببخش🙏 من منظوری نداشتم😔
آخرش هم یه جمله #عاشقانه مینوشت
گاهی من کاغذ را که میخواندم، میگفتم: کدام مسئله را میگی⁉️ من اصلا یادم نمیاد یعنی آن مسئله اصلا من را درگیر نکرده بود، ولی #پویا مراقب بود که نکند من دلخور شده باشم❤️
به نقل از: همسر شهید
#شهید_پویا_ایزدی
@sardaraneashgh
#عاشقانه_های_شهدایی🌷
🍃 تو عالم رویا حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم رو ديده بودم .
از خواب که پریدم ماجرا رو واسه مادرم تعريف كردم ايشون با چند نفر از علما تماس گرفت و خوابم اينطور تعبير شد
كه بهتره با فردی از "سادات" ازدواج كنم .👌
🍃 ولی هیچ کدوم از خواستگارام "سید" نبود يه بار شب جمعه كه برنامه روايت فتح دلاوری بچه رزمنده ها رو نشون میداد از خدا خواستم تا يه رزمندۀ جانباز كه "سيد" هم باشه قسمتم شه 💍
دو ماه بعد...
🍃 "آقا سید" اومد خواستگاريم ،همون اول کار گفت:
من از جبهه اومدم و هيچ چی ندارم
قرآنو باز كرد و گفت:
استخاره ميكنم…
اگه خوب اومد که باهاتون صحبت ميكنم . اگه بد اومد كه خداحافظ شما❗️
تو جواب استخاره ،سوره محمد(ص) اومده بود
🍃 از اونجايی كه من،خواب پیغمبر (ص) رو ديده بودم و آقا سید هم تو جريان بود
به فال نیک گرفت وبعد از كمی صحبت
منت به سرم فاطمه بنهاد و پذیرفت...
من را به کنیزی و شدم عروس مادر...🌸
🍃 واینگونه شد که اسم سيد،بر بلندای زندگيم ستاره ای درخشان شد .
با فرا رسيدن دی ماه مراسم عقد
ساده ای تو خونه مون برگزار شد
مهريه هم سيصد و پنجاه تومان با چند گرم طلا قرار داده شد 💍
🎙راوی: همسر شهید
سید مجتبی علمدار
یاد شهدا با صلوات🌷
@sardaraneashgh
به خدا که وصل شوی
آرامش وجودت را فرا می گيرد!💯
نه به راحتی می رنجی..👌
و نه به آسانی می رنجانی
#آرامـش
سهم دلهایی است که در تصرف خداست..🌟
@sardaraneashgh
#خاطره_سوم
#سردار_دلها
#حاج_قاسم_سلیمانی
وقتی خبردار شد حسین را گرفته اند، یک نفس خودش را رساند ژاندارمری.
_ داداش اینجا چه کار می کنی؟
_ ژاندارمری یه تعداد نیرو میخواسته، ما رو آوردن اینجا که بریم سربازی.
همه چیز زیر سر خان روستا بود. از مذهبی جماعت خوشش نمیآمد. دسیسه کرده بود چند تا از جوان ها را ببرند خدمت که یکی از آنها پسر بزرگ خانواده سلیمانی بود. حسین تازه ازدواج کرده بود.
قاسم پچ پچی در گوش برادر بزرگش کرد و فرستادش خانه. خودش مانده بود توی صف تا به جای برادر تازه دامادش برود سربازی.
دارودسته خان که حسین را دیدند، دوباره فرستادند دنبال ژاندارمری که بیایند او را بگیرند. آن موقع کرمان صد سرباز می خواست؛ دوباره همه را به به صف کردند.
حسین ایستاده بود جلوی برادرش قاسم. اسامی صد نفر را خواندند که به برند کرمان، بقیه جوان ها هم معاف زیر پرچم شدند. قاسم خوش شانس بود که معاف شد؛ اما دوباره رفت پیش حسین.
_ داداش فرار کن برو من به جات هستم.
قاسم، آخر هم به اسم حسین رفت خدمت سربازی.
🎙 راوی: سرهنگ خلیلی، فرمانده اسبق ناحیه سپاه بم
📚 منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه یاران، ص 13
🔷️ کتاب#سلیمانی_عزیز
🔷️ خاطراتی جذاب و خواندنی از زندگی و رزم سردار شهید حاج قاسم سلیمانی + متن کامل#وصیت_نامه
🔶️ رقعی | 256 صفحه
🔶️#حاج_قاسم_سلیمانی
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سردار دلها چقدر دلتنگ ان خنده هایت هستم
دستمان رابگیر، خیلی نیاز نگاهت هستم
هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر شان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
#صد_درصد_تضمینی
▫️شهید مدافع حرم، نوید صفری:
« ...آه که تمام حسرتم این است که چقدر دیر فهمیدم زیارت عاشورا چیست...»
▫️به توصیۀ خواندنی این شهید بزرگوار درباره زیارت عاشورا عمل کنید و یقین داشته باشید او به قولی که داده عمل خواهد کرد.
▫️پاسدار #شهید_نوید_صفری، شهادت ۱۸ آبان ۹۶، دیرالزور سوریه
@sardaraneashgh
#زندگینامه
#شهید_نوید_صفری
شهید مدافع حرم آقا نوید صفری در تاریخ 16 تیر ماه سال 1365 دراستان تهران دیده به جهان گشود.
آقا نوید از نسل سوم از فرزندان حضرت روح الله (ره) بود که برای دفاع از حرم حضرت زینب راهی سفر عشق سوریه شدند و به مقام شهادت نائل شدند .
آقا نوید متاهل و تازه داماد بودند و خطبه عقد شهید نوید صفری توسط رهبر معظم انقلاب (به صورت تلفنی) خوانده شد.
از صفات بارز اخلاقی شهید احترام بسیار زیاد به پدر و مادر ، مودب و با حیا ، بسیار دلسوز ، اهل فکر و صبور ، شوخ طبع، بسیار کار راه انداز و توانمند بودند .
شهید نوید صفری که برای انجام ماموریت سه ماهه به سوریه اعزام شده بودند پس از پایان ماموریت به درخواست خود شهید و با اجازه فرماندهان به دیرالزور البوکمال اعزام شدند
شهید نوید صفری طی نبرد با تروریست های داعش در شهر البوکمال زخمی و به اسارت تروریست ها در آمد
طی مدتی خبری از وی نبود تا اینکه با آزادی کامل شهر البوکمال از لوث تروریست های تکفیری در تاریخ 5 آذر ماه 1396 پیکر مطهر او شناسایی و مشخص شد که همچون سالار و سرور شهیدان ، مظلومانه به شهادت رسیده و سر از پیکرش جدا شده است .
شهید نوید صفری علایق خاصی به شهید محمد حسن (رسول) خلیلی ، شهید سعید علیزاده و شهید علی خلیلی داشتند .
از علایق شهید می توان به هیئت و روضه های هفتگی ، زیارت شهداء ، کارهای فرهنگی ، سر زدن به خانواده شهداء و …. اشاره کرد
شهید آقا نوید صفری بسیار اهل زیارت بودند و تا جایی که شرایط اجازه می داد به سفر مشهد ، کربلا ، قم و….. می رفتند و شرایط سفر اطرافیان و نیازمندان را برای رفتن به زیارت فراهم می کردند .
یک جمله ناب از شهید: (مطیع خدا باش تا خدا مطیعت باشه )
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلمی از آخرین لحظات اعزام #شهید_نوید_صفری به سوریه
🌷به تاریخ ۲۱ مرداد ۹۶🌷
- خداحافظی نداری بکنی؟
- خداحافظی برای کسیه که برنمیگرده
- خب از کجا معلوم میخوای برگردی؟❗️
-دیگه بالاخره خودمونو خوب میشناسیم...
خدا تو رو خوب می شناخت که برا خودش انتخابت کرد…🕊
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پیش بینی بزرگ سیدحسن نصرالله بعد از ترور سردار سلیمانی : ترامپ و تیمش خواهند فهمید " کاری انجام دادند که هم منطقه را باختند و هم انتخابات را "
♦️نیمه ی نخست این کلام مبارک سید محقق شد... مانده است نیمه ی دیگر آن...
♦️سیدحسن توی جمله بعدیش پیش بینی مهمتری داره.
" اگر ترامپ در انتخابات شکست بخورد، که انشالله خواهد خورد، آزادی قدس در تیررس قرار خواهد گرفت"
@sardaraneashgh
#خاطرات_شهدا
#سیره_شهدا
🔸زمانی که بعد از سه ماه حضور در منطقه به خانه آمد، او را نشناختم؛ به اندازه ی 50-60 سال پیر و شکسته شده بود. با گریه پرسیدم: چی شده که اینقدر پیر و شکسته شده ای؟ گفت: تازه متوجه شدم که بعد از عاشورا چه بر سر خانم حضرت زینب (س) آمده است.
🔹وقتی که حضرت زینب(س) به خانه اش بازگشت یک تار موی سیاه در سر ایشان نبود و همسرش نشناختش.
🔸دوری از عزیزان و دلتنگی یک طرف و دیدن پیکر دوستان شهیدم در مقابل چشمانم از طرف دیگر. وقتی می بینم بر سر مسمانان مظلوم چه بلاهایی می آورند و وقتی بعد از عملیات پیکر شهدایی را می بینم که تحت نظر من آموزش دیده اند و حالا… برایم سخت است!
🔹صحنه های کربلا را به وضوح در منطقه به چشم می توان دید، پس آدم می تواند در عرض یک روز پیر شود. وقتی مادرم و برادرم هم حسین را دیدند گفتند: ایشان دیگر نمی ماند؛ او دیگر متعلق به این دنیا نیست.
🔸ده روز اینجا بود که مدام درگیر کار و جلسه بود. بعد از ده روز دوباره تصمیم به رفتن گرفت. وقتی که می خواست برود به من گفت: خواب دیدم شهید می شوم، اگر شما راضی نشوید من قدم از قدم بر نمی دارم؛ امکان دارد جنازه ها برنگردند، سرها را ببرند و… داشت مرا آماده ی شهادتش می کرد.
🔹گفتم: من ناراضی نیستم اما شما نباید فکر شهادت را بکنی. بعد از آن به خانه ی مادرش رفتیم. حسین دست و پای مادرش را بوسید و گفت: مادر شما از من راضی باشید، قرار است من دوباره به سوریه بروم. مادرش گفت: نه! سه ماه رفتی اگر وظیفه و تکلیف هم بود دیگر ادا کردی. مملکت این همه جوان دارد. چرا شما دوباره بروی؟
🔸حسین گفت: باشد نمی روم اما خودتان جواب حضرت زهرا(س) را بدهید. بگویید علی اکبر برای امام حسین(ع) عزیز نبود، اما بچه ی من برایم خیلی عزیز است و نمی توانم بفرستمش. فردا صبح که می خواستیم برگردیم، مادرشان گفتند: من راضی هستم، برو به سلامت.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_حسین_رضایی🌷
#سالروز_شهادت
ولادت : ۱۳۵۷/۶/۱۶ قروه ، کردستان
شهادت : ۱۳۹۴/۸/۱۷ حلب ، سوریه
@sardaraneashgh
از شهدا بیاموزیم:
«شهید آیت الله محمدباقر صدر
همسرش رو صدا میکرد:
غالیتی الحبیبه
یعنی "محبوب گرانبها"»
کتابِ #نا
@sardaraneashgh
شهید جمهور
🔻انتشار برای نخستین بار؛ روایت محافظت از شخصی که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکرد
🔹محمد طه امیری، فعال رسانهای و عکاس جبهه مقاومت، با انتشار عکسی از محافظان حاج قاسم سلیمانی برای اولین بار در صفحه شخصی اینستاگرام خود نوشت: در بوکمال کار گره خورده بود، همه چیز به هم دیگر قفل شده بود. مشکلاتی در پشتیبانی، کمی کلافگی نیروهایی که نمیتوانستند راه ورود به شهر را پیدا کنند و ترس اینکه نکند با کار حساب نشدهای همه چیز بهم بریزد.
🔹️ چند متر عقبتر از خط اما هلیکوپتری بر خلاف اصرار که «پرواز در این منطقه اصلا به صلاحش نیست» از زمین کنده میشود و به پرواز در میآید.
🔹️ کمی جلوتر از خط و نزدیکی شهر در میان دود و خاک به هوا بلند شده، آرام به زمین مینشیند. کمک خلبان بیرون میپرد، در هلیکوپتر را باز میکند و بعد از آن حاجی پیاده میشود و روی خاک ناامن بوکمال که هنوز نیروهای اصلی به آن نرسیدهاند قدم میگذارد.
🔹️ چند لحظه بعد سه نفر دیگر هم از پرواز پیاده میشوند. لباس رزم به تن دارند با اسلحهای در دست. تیم حفاظت حاجی هستند.
🔹️ حاجی بیسیم میزند که ما نزدیکی ورودی بوکمال هستیم، بگویید نیروها بیایند.
🔹️ این گوشهای از روایت سخت محافظت از شخصی است که همیشه جلوتر از محافظانش حرکت میکند.
🔹️ برای توصیف عکس باید بگویم از سمت راست، شهید «هادیطارمی» ایستاده وسط شهید «رضاخرمی» و در گوشه سمت چپ هم شهید شهروزمظفرینیا».
🔹️ اما ای کاش اینجا این امکان را داشتم که عکس را از سی متر عقبتر برایتان توصیف کنم.
🔹️ حاجی و چند نفر دیگر در حال بازدید از میدان جنگی در عراق هستند.
🔹️ قانون سی متر را خود حاجی وضع کرده بود، اینکه هر جایی که من هستم شما باید حداقل سی متر عقبتر باشید. در تعریف عرفی محافظ آمده، که او باید نفس به نفس با شخصیت برود. اما هادی و شهروز و رضا موتوری هیچ چیزشان مثل محافظهای عرفی نبود. همیشه باید همه چیز را از سی متر عقبتر هدایت میکردند.
🔹️ یک بار حاجی گفته بود، من اصلا دیگر تیم حفاظت نمیخواهم! هادی و رضا و شهروز مثل دیوانهها آتش کردند، رفتند دم خانه حاجی. داخل خانه حاجی سینی چای را که گذاشت، شیرینی کلمپه کرمان را که تعارف کرد، هادی با بغض گفته بود: حاجی دیگه ما رو دوست نداری؟ خودت گفتی هرکی رو از تیم حفاظت بذارم کنار یعنی دوستش ندارم! حاجی هم گفته بود که نه همه شما را دوست دارم منتها بار بودن شما کنار من سنگین است، نمیخواهم برای وظیفه سازمانی ور دل من بمانید.
🔹️ آن شب بچهها بار دیگر مجوز حضورشان را این بار با اشک از حاجی گرفته بودند. رابطهشان با حاجی یک جور دیگری شده بود. انگار که حاجی محافظ آنها بود. انگار قرار بود حاجی خیلی چیزها را برایشان تضمین کند.
🔹️ شهر بوکمال سال ۹۶ آزاد شد اما شهید رضا خرمی سال ۹۵ به شهادت رسید.
🔹️ آدمیزاد وقتی راه درست را پیدا میکند، رهایش نمیکند. آدمیزاد عاشق پایان درست است و انگار هر سه آنها خوب فهمیده بودند که به یمن حاجی قرار است تمام این راه صحیح و سالم بروند.
🔹️ وقتی خبر رضا را که در حلب شهید شده بود به حاجی دادند، حاجی خدا را شکر کرده بود که «الحمدلله در میدان شهید شد، پیش من از دنیا میرفت نمیتوانستم جواب خونش را بدهم».
🔹️ تمام تعاریف عرفی محافظ را بار دیگر مرور میکنم. یادم میآید یک بار یکی از مسئولین سابق بعد از اتمام کارش گفته بود همه پول محافظان را خودم میدهم فقط بگذارید بمانند، من بدون اینها نمیتوانم زندگی کنم!
🔹️ هادی و شهروز هیچگاه قرار فاصلهی سی متر را نشکستند البته به جز یک بار فرودگاه بغداد و آن شب کذایی وقتی که دیگر حاجی اجازه داد بود در نزدیکترین حالت پیش او بمانند. حالتی که حتی دیگر نتوان گوشت و پوست و استخوانشان را هم از یکدیگر جدا کرد. حاجی انگار تیم محافظت از عاقبت بچهها بود. حفاظتی که تا شهادت شخصیت ادامه پیدا کرد. هادی، رضا و شهروز خوب میدانستند که در این قصه این حاجی است که محافظ است نه آنها...
@sardaraneashgh
سردار به یک اشاره برمىگردد
با پیکر پارهپاره برمىگردد
با منتقم خون شهیدان، آرى
تا کربوبلا دوباره برمىگردد
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥🍃خاطرهای منتشر نشده از پزشک سردار سلیمانی
💫#ماملت_امام_حسینیم 🍂
🍀#بےتوروزگارخوشےنداریم_سردار💔
#حاج_قاسم #قاسم_سلیمانی
#اللٰهُمَعَجِّلْلِوَلیِکَالفَرَجْبِهحَقِزینَب
@sardaraneashgh
اگه کارت برای امام حسین(علیه السلام) و حضرت آقا بود، نسبت به حرف مردم بیخیال باش و محکم به کارت ادامه بده و نزار حرف ها تو کارت تأثیر بزاره که ناامید بشی...
🌷 #شهدا
❤️ #شهید_محمدحسین_محمدخانی
📱 #سایز_پروفایل
🍃شهادت : 16 آبان
@sardaraneashgh