من و آقا وحید از طریق دوستان به یکدیگر معرفی شدیم...
اولین دیدار ما در اواخر مردادماه در شبستان حرم حضرت عبدالعظیم بود.
حدود دو ساعت با هم صحبت کردیم و حجب و حیای آقا وحید من را جذب کرد،آقا وحید به قدری خصوصیات مثبت داشت که من به خطرات و شرایط کاری او فکر نمیکردم
ما 5 شهریور ماه 98 نامزد شدیم و بیشتر رفتوآمدهای ما در آن دوران بود؛ چون بعد از عقدمان در 17 آبانماه، شرایط آشوب در عراق پیش آمد که رفتوآمد سردار سلیمانی و آقا وحید به عراق بیشتر شد؛ به همین خاطر ما در دوره عقد زیاد همدیگر را نمیدیدیم.
همسر شهید درباره آرزوی شهادت همسرش میگوید: «در روز عقد، من به آقاوحید گفتم: «در لحظه جاری شدن خطبه عقد هر دعایی کنی مستجاب میشود🤲 .» آقا وحید خوشحال شد و لحظهای به فکر رفت و پرسید: «هر دعایی؟!» گفتم: «بله.»
بعد از شهادت آقا وحید مطمئن شدم که او برای شهادتش دعا کرده بود و دو ماه بعد از عقدمان دعایش به اجابت رسید...
شادی روح تمام شهدای اسلام صلوات❤️
#عند_ربهم_یرزقون
@sardaraneashgh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شَهرُ رَمَضَانَ الَّذِے اُنزِلَ فِيہِ الْقُرْآن
هُدًے لِلناسِ وَ بَيناتِ منَ الْهُدَےٰ و الْفُرقَانِ..
حلول میکند مـآه نو
و تو عاشقانہ آغوش باز میکنے
بہ روے منے کہ
از تو گُریختہام ....
باز کن در که گدای سحرت برگشته...
#خدایا_ما_آمدیم
@sardaraneashgh
حضرت محمد صلی الله علیه و آله:
(رمضان) ماهی است كه ابتدايش رحمت است و ميانه اش مغفرت و پايانش اجابت(دعا) و آزادى از آتش جهنم
الكافی جلد4 صفحه67
🌸 حلول ماه نزول رحمت، ماه رمضان بر شما مبارک 🌸
@sardaraneashgh
موقع افطار حتما به این فرمایش آیت الله کشمیری عمل کنید
🔮 عکس رو باز کنید
🌹 برای بقیه هم بفرستید
@sardaraneashgh
8.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایتگری شهدایے
▫️عملدار لشکر شهید سلیمانی چه کسی بود؟
وصف یاران؛ روایتهای شهید حاجقاسم سلیمانی یاران شهیدش.
شهیدی که حاج قاسم او را لشگر تک نفره و تجلی حضرت ابوالفضل العباس نامید.
سلام خدا بر شهیدان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
پیام زیرمربوط به سال پیش میباشد
فرزند شهید پورجعفری در صفحه شخصی خود به روایتی از هدیه گرفتن انگشتر حاج قاسم سلیمانی در ماه رمضان سال گذشته پرداخت.
فرزند سردار شهید حسین پورجعفری دستیار و همرزم حاج قاسم سلیمانی که همراه وی به شهادت رسید، روایتی از آخرین ماه رمضان فرمانده نیروی قدس سپاه در صفحه شخصی خود نوشته است که در ادامه میخوانید:
یک سال گذشت از آخرین روزی که قرار بود برای افطار همگی دور هم جمع باشیم تا مهمان ویژه بابا از راه برسد.
همه چیز آماده و مهیا بود، مهمانهای بابا حسین یک به یک از راه میرسیدند.
صدای اذان که شنیده شد سجادهها پهن شد.
حاجی به نماز ایستاد و دیگران پشت سرشان ایستادند.
آن شب بعد از افطار یک به یکمان انگشتری را از حاجی به هدیه گرفتیم.
لبخندهایی که بین حاضرین رد و بدل میشد و دوربینهایی که لحظه به لحظه آن شب را ثبت میکردند.
امسال جایشان خالیست...
امسال دیگر خبری از حضور آن عزیزان نیست...
تمام شد. خیلی چیزها تمام شد و دیگر تکرار نمیشوند.
خیلی زود بود برای بی پدر شدنمان...
بابا حسینم خیلی زود بود...
زود بود اما بهترین شد برای شما و وای بر ما
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
یادهمه شهداگرامی
اگرامروزارامش وامنیتی هست
ازبرکت خون شهداست
یادهمه شهداباذکرصلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
سالروزشهادت فرمانده لشکرمحمدرسول الله صلی الله علیه
سردارشهید#رضاچراغی
(شهید) محمّدابراهیم همّت؛ فرماندهی سپاه ۱۱ قدر شرح آخرین دیدارش با رضا چراغی را اینگونه بیان کرده است:
«... آن شب پیش ما ماند و دو، سه ساعتی خوابید. اذان صبح روز ۲۵ فروردین[۶۲] که بیدار شد، بعد از خواندن نماز، دیدم شلوار نظامی نویی را که در ساکاش داشت، از آن درآورد و پوشید. با تعجّب پرسیدم: آقا رضا، هیچ وقت شلوار نو نمیپوشیدی، چی شده؟ با لبهایی خندان به من گفت: با اجازهی شما، میخوام برم خط مقدّم. گفتم: احتیاجی نیست که بری اون جلو، همینجا بیشتر به شما نیاز داریم. ناراحت شد. به من گفت: حاجیجان، میخوام برم جلو، وضعیت فعلی خط رو بررسی کنم. الآن اونجا، بچههای لشکر خیلی تحت فشار هستند.
در همین اثناء از طریق بیسیم مرکز پیام، خبر رسید که لشکر ۱ مکانیزهی سپاه چهارم بعثیها، پاتک سختی را روی خط دفاعی بچههای ما انجام داده. رضا رفت جلو. چند ساعت بعد خبر دادند: فرمانده لشکر ۲۷ محمدرسولالله(ص) در خط مقدّم دارد با خمپاره شصت، کماندوهای بعثی را میزند. همین خبر، نشان میداد وضعیت آنجا برای بچههای ما تا چه حد وخیم شده. گوشی بیسیم را برداشتم و شروع کردم به صدا زدن برادر چراغی.
مدام میگفتم: رضا، رضا، همّت ـ رضا، رضا، همّت!
ناگهان یک نفر از آن سر خط گفت: حاجیجان، دیگر رضا را صدا نزنید، رضا رفته موقعیت کربلا!... و من فهمیدم رضا شهید شده.
به این ترتیب انتظار طولانی رضا به سرآمد و او همانطور که آرزو داشت به یاران شهیدش ملحق شد.
یادش گرامی وراهش پررهرو
@sardaraneashgh
⭕️ شهید ابراهیم عشریه
#سالگرد_شهادت
🌸 فرود: ۱ شهریور ۱۳۵۶
🌸 فراز: ۲۵ فروردین ۱۳۹۵ سوریه
📌 مزار: شهر نکا
@sardaraneashgh
✨ قرار بود در منطقه فلوجه پلی احداث کنند، چون ایشان در معماری و عمران سررشتهای داشت گفت: مسئولیت آن با من، میخواهم اثری از خودم به یادگار بگذارم. یک شب تا صبح کار کردند بعد برای نماز صبح و استراحت به محل استقرار خود برگشتند.
✨ بعد از چند ساعت دوباره به محل احداث پل رفتند. ساعت 7 یا 8 صبح به وقت ایران بود که دلم شور افتاد. به دخترم فاطمه گفتم: با بابا تماس بگیر ببین چه کار میکنه؟ تماس گرفت گفت: خوبم الان هم میخواهیم ادامه کار احداث پل را شروع کنیم.
✨ شما تلفن را قطع کن من 10 دقیقه دیگر تماس میگیرم. الان 3 سال از آن 10 دقیقه گذشته است. ظاهراً آن یکی، دو ساعتی که اینها برای نماز و استراحت رفته بودند، داعشیها زیر ماشینآلات آنها مواد منفجره کار گذاشته بودند.
✨ اینها هم بیخبر تا ماشین را روشن میکنند منفجر میشود. یعنی دو سه دقیقه قبل از شهادت من دلم شور افتاد، تماس گرفتیم و او داشت به سمت ماشین میرفت تا روشنش کند. دقیقاً ششم خردادماه بود.
✍ راوی: همسر شهید
#ما_ملت_امام_حسینیم
#شهید_سعید_قارقلی
#بهشت_نشین
@sardaraneashgh