🌹 #خاطرات_شهدا🌷
💠خاطره سردار #شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
از سردار #شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷
🔰هیچ #جلسه ای، هیچ خلوتی، جلسه رسمی، جلسه دوستانه، جلسه خانوادگی، مسافرتی وجود نداشت🚫 كه او #یاد باكری و خرازی و همت و این شهدا🌷 را نكند.
🔰هیچ نمازی📿 ندیدم، كه احمد بخواند و در قنوت یا در پایان نماز گریه نكند😭 وپیوسته این ذكر:⇜«یا رب الشهدا، یا رب الحسین، یا رب المهدی » ورد زبان #احمد بود و بعد گریه می كرد.
🔰از دست دادن احمد همه را ناراحت كرد😔 اما آن چیزی كه بچه های جبهه با احمد #دلخوش بودند و با رفتن او غمگین شدند این بود كه، احمد #تداعی رفتارهای جنگ بود✊ تداعی خلوص، صفا، پاكی، صداقت بود.
🔰وقت سخن با احمد ناخودآگاه آدم را به یاد #خرازی می انداخت💭 به یاد #همت🌷 می انداخت حیای احمد آدم را به یاد آن انسان پر از #حیای جنگ می انداخت.
🌹شهید_احمد_کاظمی
@sardaraneashgh
حاج حسين رزمندهها را عاشقـــــانه دوست داشت و گاه اين عشق را جوری نشان میداد كه انسان حيران میشد.
يك شـب تانكها را آماده كرده بوديم و منتظـــــر دستـور حركــــت بوديم. من نشسته بودم كنار برجــــك و حواسـم به پیرامونمـــــان بود و تحركاتـــــی كه گاه بچهها داشتند. يك وقت ديدم يك نفـــر بين تانكها راه میرود و با سرنشيــنها گفت و گوهای كوتاه میكند. كنجكـــــاو شدم ببينم كيست.
مرد توی تاريكی چرخيد و چرخيد تا سرانجام رسيد كنـــــار تانكـــــی كه مـن نشسته بودم رويــش. همين كه خواستم از جايم تـــــكان بخورم، دو دستـــــی به پوتينم چسبيد و پايم را بوسيــــد. گفت: به خدا سپردمتون!
تا صداش را شنيدم، نفسم بريد. گفتم: حاج حسين؟
گفت: هيـــــس؛ صدات در نياد! و رفـــت سراغ تانک بعدی
🌻سردارشهید حاج #حسین #خرازی
@sardaraneashgh
#سردار_بی_مرز
خاطرات شهید (حاج قاسم سلیمانی
⚫️روایت شده از #حاج_قاسم
من رفتم بندرعباس صحبت کنم. چند تا دختر آمدند پیش من گفتند: "فلانی، ما هر کدام نامی برای خودمان گذاشته ایم."
ندیدند #همت را، ندیدند #باکری را، ندیدند #خرازی را...🍃
گفتند: "نام این خانم باکری است. ما او را به نام باکری صدا می کنیم. او متبرّک کرده خودش را به نام باکری... نام این خرازی است، نام این #کاظمی."
بعد این دختر به من گفت: "من وقتی سر سفره می نشینم، حس می کنم مهدی باکری سر سفره ی ما نشسته است."
کجا چنین چیزی وجود دارد؟ این، آن اتصال است...
یکی از برجستگی های #جنگ ما این بود که قله های آن، قله های مطهّر و مرتفعی بود. اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا می شود، دامنه سرسبز می شود، چشمه های جوشان از دامنه سرازیر می شود... این قله برجسته اثری جدی گذاشت.
نثار ارواح مطهرهمه شهدا صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
انسان تا جوینده خدا نباشد او را نمی شناسد
و تا او را نشناسد دوست دار او نمی شود
و تا محبوب او نشود عاشق نمی شود
و تا عاشق نباشد شهید نمی شود
شهید حاج حسین #خرازی در حرم امام #رضا علیه السلام
السلام علیک یاامام رضا
چهارشنبه های امام رضایی
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
انسان تا جوینده خدا نباشد او را نمی شناسد
و تا او را نشناسد دوست دار او نمی شود
و تا محبوب او نشود عاشق نمی شود
و تا عاشق نباشد شهید نمی شود
شهید حاج حسین #خرازی در حرم امام #رضا علیه السلام
السلام علیک یاامام رضا
میلادامام رئوف حضرت امام رضاعلیه السلام برشما عاشقان ولایت مبارک
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ
وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@sardaraneashgh
🌿 علامه مصباح یزدی: ره
🌈 مرغ بهشتی که ره صد ساله را یک شبه طی کرد!
🌷 شهید ردانیپور در کنار صداقت و سادهزیستی مثال زدنی خود، ارادت ویژهای به حضرت #زهرا (سلام الله علیها) داشتند، به طوری که آخرین بار که از جبهه به شهرشان آمدند، مقداری پول قرض کرده و به آرزوی محرمیت با حضرت زهرا (سلام الله علیها) با دختری سیده ازدواج کردند و پس از چند روز نیز به شهادت رسیدند.
💐 او یک مرغ بهشتی بود که در این عالم بیگانه بود. با چیزی انس نمیگرفت و منتظر بود وقتش بشود و پرواز کند.🕊🕊
🌴 این از همان مصادیق کسانی است که ره صد ساله را یک شبه طی میکنند.
۹۰/۱۲/۲۰
📷 👆شهید #مصطفی_ردانی_پور شاگرد آیتالله بهاء الدینی ره و ایت الله بهجت ره
و دلاورمرد جبهه های جنگ، جانشین شهید #خرازی، فرمانده لشکر مقدس امام حسین (علیه السلام) و فرمانده قرارگاه عملیاتی فتح
🌿 یادش گرامی وراهش پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
🌹شهید احمد #کاظمی مى گفت:
شهید حسین #خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید مى شوم.
گفتم: از کجا مى دانى؟ مگر علم غیب داری؟
گفت: نه، ولی مطمئنم
چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد، به آسمان رفتم فرشته ای دیدم که اسمهای شهدا را مى نويسد تمام اسم ها را مى خواند و مى گفت وارد شوید.
به من رسید، گفت: حاضری شهید بشی و بهشت بری؟
یه لحظه زمین را دیدم گفتم: یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب مى شود.
تا این در ذهنم آمد زمین خوردم چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده، بیمارستانم اما دیگر وابستگی ندارم اگر بالا بروم به زمین نگاه نمى كنم...
شهید حسین خرازی🌷
یاد همه فرماندهان شجاع همیشه جاودان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
🕊🕊یاران #خرازی🕊🕊
شهدای حمله تروریستی زاهدان
گویند #شهادت مهر قبولی ست
که بر دلت می خورد...
#شهدا...
دلم لایق مهر شهادت نیست
💥اما
#شما که نظر کنید...
این کویر تشنه، دریـــا می شود
با عطر #شهادت🌷
۲۴بهمن ماه سال۹۷بود که خبر ناگوار حمله انتحاری به اتوبوس پاسداران لشکر ۱۴امام حسین علیه السلام درجاده خاش زاهدان منتشر شد،
چه ناجوانمردانه فرزندان مدافع وطن رابه شهادت رساندند
یاد همه شهیدان گرانقدر ایران اسلامی گرامی وراهشان پر رهرو
هدیه کنیم
صلواتی نثار ارواح مطهر شان
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥فیلم- طلبه شهید ردانی پور،شاگردآیتالله بهاءالدینی ره ،آیة الله بهجت ره...و جانشین فرمانده لشکر14امام حسین(شهیدخرازی)
🔹درحال گفتگو با بیسیم درسنگر فرماندهی قرارگاه فتح سپاه
🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌿 علامه مصباح یزدی: ره
🌈 مرغ بهشتی که ره صد ساله را یک شبه طی کرد!
🌷 شهید ردانیپور در کنار صداقت و سادهزیستی مثال زدنی خود، ارادت ویژهای به حضرت #زهرا (سلام الله علیها) داشتند، به طوری که آخرین بار که از جبهه به شهرشان آمدند، مقداری پول قرض کرده و به آرزوی محرمیت با حضرت زهرا (سلام الله علیها) با دختری سیده ازدواج کردند و پس از چند روز نیز به شهادت رسیدند.
💐 او یک مرغ بهشتی بود که در این عالم بیگانه بود. با چیزی انس نمیگرفت و منتظر بود وقتش بشود و پرواز کند.🕊🕊
🌴 این از همان مصادیق کسانی است که ره صد ساله را یک شبه طی میکنند.
۹۰/۱۲/۲۰
📷 👆شهید #مصطفی_ردانی_پور شاگرد آیتالله بهاء الدینی ره و ایت الله بهجت ره
و دلاورمرد جبهه های جنگ، جانشین شهید #خرازی، فرمانده لشکر مقدس امام حسین (علیه السلام) و فرمانده قرارگاه عملیاتی فتح
🌿 یادش گرامی وراهش پررهرو
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
✍به روایت حاج قاسم:
🍁من رفتم بندرعباس صحبت کنم. چند تا دختر آمدند پیش من گفتند: "فلانی، ما هر کدام نامی برای خودمان گذاشته ایم."
ندیدند همت را، ندیدند باکری را، ندیدند خرازی را... گفتند: "نام این خانم باکری است. ما او را به نام #باکری صدا 🗣می کنیم. او متبرّک ✨کرده خودش را به نام باکری... نام این #خرازی است، نام این #کاظمی."
بعد این دختر🌸 به من گفت: "من وقتی سر سفره می نشینم، حس می کنم مهدی #باکری سر سفره ی ما نشسته است." کجا چنین چیزی وجود دارد؟این، آن اتصال است...
✨یکی از برجستگی های جنگ ما این بود که قله های آن، قله های مطهّر و مرتفعی بود. اگر قله مرتفع بود، دامنه زیبا می شود، دامنه سرسبز می شود، چشمه های جوشان از دامنه سرازیر می شود... این قله برجسته اثری جدی گذاشت.
@khaimahShuhada
🌹شهید احمد #کاظمی مى گفت:
شهید حسین #خرازی پیشم آمد و گفت: من در این عملیات شهید مى شوم.
گفتم: از کجا مى دانى؟ مگر علم غیب داری؟
گفت: نه، ولی مطمئنم
چند عملیات قبل، یک خمپاره کنار من خورد، به آسمان رفتم فرشته ای دیدم که اسمهای شهدا را مى نويسد تمام اسم ها را مى خواند و مى گفت وارد شوید.
به من رسید، گفت: حاضری شهید بشی و بهشت بری؟
یه لحظه زمین را دیدم گفتم: یک بار دیگر برگردم بچه و همسرم را ببینم، خوب مى شود.
تا این در ذهنم آمد زمین خوردم چشم باز کردم دیدم دستم قطع شده، بیمارستانم اما دیگر وابستگی ندارم اگر بالا بروم به زمین نگاه نمى كنم...
شهیدحاج حسین خرازی🌷
یاد همه فرماندهان شجاع همیشه جاودان باد
@khaimahShuhada
🌹لحظاتی با شهدا🌹
📌 تا آخر بخوانید/ *شهیدی که سرش را زنده بود از تنش جدا کردند*
🔹️ *عباسعلی فتاحی* بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زندهی دنیا تسلط داشت
◇ تک فرزند خانواده هم بود، زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه
◇ مادر گفت: *عباسم!* تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟
◇ *عباسعلی* گفت: امام گفته.
◇ مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم...
🔹️ *عباس* اومد جبهه. خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته
◇ اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب ، فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست.
◇ گفتند: آقای *عباسعلی فتاحی!* تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه...
◇ بالاخره *عباسعلی* با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند.
🔹️یه روز *شهیدخرازی* گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن ، پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود
◇ پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون *عباسعلی* بود
◇ قبل از رفتن *حاج حسین #خرازی* خواستشون و گفت: " به هیچوجه با عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره...
🔹️تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید #تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته...
◇ اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای *عباسعلی* و اسیر شد...
◇ زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه *عباسعلی* توی شکنجه ها لو بده
🔹️پسر عموی #عباسعلی اومد و گفت: *حاج حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه* برید عملیات کنید...
◇ عملیات #فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت
◇ پسر عموی *عباسعلی* اومد و گفت: این *عباسعلیه*! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه...
🔹️#اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه *عباسعلی* رو #شکنجه کردند چیزی نگفته
◇ اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند.
◇ جنازه اش رو آوردند #اصفهان تحویل مادرش بدهند.
◇ گفتند به مادرش نگید سر نداره، وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین!
◇ گفتن مادر بیخیال. نمیشه...
◇ مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم.
◇ گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین
🔹️یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین *عباسم* سر نداره؟
◇گفتند: #مادر! #عراقیها سر *عباس* تو رو بریدند.
◇ مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم...
◇مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن *عباس* رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی #قتلگاه و #مادرسادات) و خم شد رگهای *عباس* رو بوسید. و مادر *شهید عباسعلی #فتاحی* بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد...
*#ما_مسئول_خون_شهداییم*
یادش گرامی وراهش پررهرو
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
@khaimahShuhada
🌿 علامه مصباح یزدی: ره
🌈 مرغ بهشتی که ره صد ساله را یک شبه طی کرد!
🌷 شهید ردانیپور در کنار صداقت و سادهزیستی مثال زدنی خود، ارادت ویژهای به حضرت #زهرا (سلام الله علیها) داشتند، به طوری که آخرین بار که از جبهه به شهرشان آمدند، مقداری پول قرض کرده و به آرزوی محرمیت با حضرت زهرا (سلام الله علیها) با دختری سیده ازدواج کردند و پس از چند روز نیز به شهادت رسیدند.
💐 او یک مرغ بهشتی بود که در این عالم بیگانه بود. با چیزی انس نمیگرفت و منتظر بود وقتش بشود و پرواز کند.🕊🕊
🌴 این از همان مصادیق کسانی است که ره صد ساله را یک شبه طی میکنند.
۹۰/۱۲/۲۰
📷 👆شهید #مصطفی_ردانی_پور شاگرد آیتالله بهاء الدینی ره و ایت الله بهجت ره
و دلاورمرد جبهه های جنگ، جانشین شهید #خرازی، فرمانده لشکر مقدس امام حسین (علیه السلام) و فرمانده قرارگاه عملیاتی فتح
@khaimahShuhada